۲ پاسخ

شاید این کارتون که میخواستید بچه بگیرید و کمک بچه های بی سرپرست بودید باعث شده این اتفاق خوب بیافته.

هرچی دلت میگه انجام بده عزیزم

سوال های مرتبط

مامان مهدیار💙 مامان مهدیار💙 ۱۵ ماهگی
ای خداااا حالم از خودم بهم میخوره گوه تو این زندگی گوه
ما ۶ ماه رو عروسی گرفته بودیم شوهرم گفت بیا بچه دار شیم من احمق هم قبول کردم در حالیکه هیچیییی از بچه و بچه داری سرم نمیشد تو همون بارداری درسم رو خوندم ارشد قبول شدم دو روز تو هفته دو سه ساعت مرفتم دانشگاه به بچه شیر خشک میدادم دیگه سینم رو پس زد هنوز عذاب وجدان ولم نمیکنههههه دارم روانی میشم هر کس از هر طرف میرسه با حرفاش یه زخم میزنه الان هم معلمم باید برم سر کار که یک ساعت و نیم از خونمون فاصله داره روز اولی که رفتم سر کار بچم مریض شد و شدید سرماخورد هنوز هم مریضه کلی لاغر شده حالم از خودم بهم میخوره که چرا هیچ وقت به بچم نرسیدم چرا قبل بچه دار شدن آگاهیم رو نبردم بالا چرا اصلا فکر نکردم که آمادگی بچه دار شدن رو دارم یا نه چرا فکر نکردم چرااااا
اصلا مادرخوبی نبودم اصلا به بچم نرسیدم خوب بهش غذا ندادم سینم رو پس زد شیر خشکی شد به خاطر کار کوفتیم لعنت به من لعنت به زندگی من دوست ندارم زنده باشم خدااااا
مامان باران جون و اَبرا جون مامان باران جون و اَبرا جون ۱ سالگی
سلام مامانای عزیز
یه سوالی خیلی فکرمو درگیر کرده
بنظرتون کسی که شرایط مالی ش اوکی ، سن خودش کمه و در نتیجه حوصله ی خیلی زیاد برای بچه ها داره ، همسرش باهاش همکاری داره توی تمام امور ، میتونه به بچه ی سوم فکر کنه ؟؟؟؟
الان ۲ تا دختر دارم یکی ۴ ساله و یکی ۱ ساله و به شدت دوس دارم سومی رو هم بیارم چون از همه نظر اوکیم
فقط نگران و ترس از این دارم نکنه به این دو تا فرشته هام ظلم بشه نکنه نتونم توجهی که الان دارم بهشون اون موقع نداشته باشم
نکنه کیفیت زندگی شون در اینده پایین بیاد ؟؟
و از طرفی میگم جند سال دیگه دخترام بزرگ میشن افسوس میخورم که چرا یه برادر هم براشون نیاوردم وقتی همه شرایط محیا بود .
و البته من چون خودم تک فرزندم و طعم تلخ بدون خواهر برادر بودن رو چشیدم دوس ندارم ۱ ثانیه بچه هام تجربه ش کنن
با اینگه تازه من پدرم مادرم جای خواهر برادر برام همه کار میکردن پایه بودن بعد هم سن کم عاشق همسرم شدم و دیگه اون پابه پام برام برادر شد خواهر شد ولی بازم حفره تک فرزندی م هیچ وقت پر نشد .
شما اگر تجربه ای دارید ممنون میشم از این سردرگمی نجاتم بدید
مامان دوقلو مامان دوقلو ۱ سالگی
سلام مامانا خوبید چند وقته نبودم چون گوشی هم دچار مشکل شده بود
واقعا گهواره برنامه خوبی خیلی دوست اش دارم اینجا کلی دوست خوب دارم
دوستان شما بعداز زایمان دچار افسردگی شدید شدید
من که خیلی حالم بده پسرم که مریض است مشکل مالی هم یه طرف خیلی خسته شدم بخدا جون ندارم دیگه از زندگی خسته ام
بچه هام بعدازدو هفته از واکسن یک‌سالگی شون تب شدید کردن به شوهرم گغگفتم قطره با شیاف استان بیار بچه کلی تب دارن گفت باشه شب آمد گفت یادم رفته گفتم بچه ها تب دارن گفت الان بدنشون داغ نیست نصف شبی میرم میگیرم خواب شد نصف شبی هر دو شون تب کردن بیدارش کردم نشست گفتم برو دیگه چرا نمیری پول نداری میگه نه گفتم خوب بچه تشنج می‌کنه رفت گرفت خیلی از کارا دیگه میگه ندارم خوب بچه است لازم دارن الان من به درک حداقل بچه خوب مریض میشه سرمامیخوره خوب باید دکتر ببریم یدچیزای که واجب براشون بگیرم چند شب پیش هم دعوا کرده بودیم واسه اینکه گفتم برای بچه های حوله بگیر بچه بزرک شده قبلا کوچه بودن پارچه نخی گرفته بودم براشون میگه ندارم خوب چکار کنم ازین بیشتر نمیشه نمیگیرم داداشم میگه بریم خونه ما البته داداشم مجردها میگه خیلی داری عذاب می‌کشی برو درست هم ادامه بدی بچه هات هم بزرگ میشن مامان است خاله هاستنچمد بار تصمیم گرفتم اما بخاطر اون هم شده گفتم نه نمیرم الان عمه اش برای یکی از اقوام مون گفته شوهرم پول داده دست باش چون ۴سال پیش پول ارزش داشت ۴۰تومن پول دست باباش بدون که به من بگه داده بود ۲۰تومن از من بود کار کرده بودم الان عمه اش گفته۲۰۰تومن دست باباش داده بخدا من دیگه خسته شدم بخدا خودم نمیخواد چیزی برام بگیره فقط برای بچه نباید اینجوری کنه