خانما امروزا من یجوری میشم همش سرم گرم میشه و طاقت توتوخونه موندن رو ندارم یعنی جوری میشم که مغزم کار نمیکنه دیروز پیش خودم گفتم اگه بمیرم راحت میشم گفتم شوهرم که خودشو راحت کرد گفتم منم برم پیشش تا اون دنیا هرجا که باشیم کنار هم باشیم می خواستم کاری کنم ولی خانوادم فهمیدن و بزور جلوم رو گرفتن قبل هم از این فکر ها داشتم ولی باز میگفتم فقط بخاطر دخترم همش خودمو با این موضوع که دخترم تنها میمونه دختر میوفته دست اون آشغال ها فقط با این فکر ها خودمو آروم میکردم ولی بی دیشب کلا از همه چی سرد شدم حتی چشام دخترمو ندید جوری شدم که فقط به این فکر میکردم که خودمو راحت کنم گفتم دیگه بسه این همه عذابی که تو این سن کشیدم بسه گفتم تا اینجاش که روز خوش ندیدم از اینجا به بعد هم زندگیم درست نمیشه گفتم کسی که اولش بدبخت میشه دیگه هیچوقت خوشبخت نمیشه گفتم این دنیام که باعذاب گذشت بزار اون دنیا هم با عذاب بگذرونم ولی برم پیش عشقم 😔😔💔ولی نزاشتن تا خودمو راحت کنم😭😭😭
خدایی یعنی تا حدی از زندگی از آدما از حرف مردم از همه چیز خسته شدم دیگه طاقت هیچی رو ندارم بخدا جوری خستم که دیگه نمیکشم دلم به آرامش می خاست یه زندگی خوب درکنار عشقم و بچم ولی بخدااا که نزاشتن دیگه هیچ امیدی ندارم تو این دنیا 😭😭😭😭😔😔💔💔💔💔💔💔❤️💔💔💔
دلم یه جایی می خواد که هیچ آدمی نباشه فقط خودمو دخترم دلم هیشکی رو نمی خواد از همه چی خستم خیلیییی خستهههههه😭😭😭😭😭😭😔😔😔😔

۱۱ پاسخ

وای قلبم😭💔 چیکار کردن باهات که اینجوری ناراحتی😭؟من برای آرامش شما دعا میکنم حتما😭💔 الهی همیشه خوشبخت و خوشحال باشی شما و دخترت🥺

عزیزم نگران نباش همه چیز درست میشه

وای عزیزم چی شده مگی شوهرت وفات کرده خدا رحمتش کنه 🤲🏻 غصه نخور گلم تو هنوز جوونی تو زنده گی خوبی جلو راته
عزیزم تو یه دختر که اون بزرگ بشه همچی میشه برات زنده گی سختی های زیادی داره که انسان باید تحملش کنه
هر سختی یه آسونی صبر داشته باش گلم
خدا کمکت می‌کنه پس به خدا توکل کن
اون بخشنده و مهربانه حواسش به تو است🤲🏻🤲🏻
شوهر که نباشه همینجوری آدم میفته دست فامیل شوهر که هر ظلمی خواسته باشند میکنند
شوهر که نباشه زنده گی نیست خدا شوهرامونو بارمون نگهداره
عزبز

عزیزم آروم باش دخترت بهت نیاز داره تو مادرنمونه ای هستی

دخترت همینحوریشم قراره تاآخر عمر حسرت پدرداشتنو بخوره چجوری دلت میاد تنهاش بزاری آخه این افکارو ازخودت دور کن بدون که خیلی سخته که بدون پدرو مادر زندگی کردن خیلی سخته💔💔💔💔

من همش دنبالت میگشتم قبلا تایپکاتو خونده بودم دلم ریش ریش شد همش نگرانت بودم 😭
تروخدا این حرفا رو نزن تو سنی نداری زمان همه چی رو حل میکنه مطمئن باش
مگه نگفتی همسرت گفته من اشتباه کردم پس تو دیگه تکرار نکن خواهشا

انشالله خدا بهت ارامش بده لطفا تو این حالت ها بیشتر باخودت خدا خلوت کن مطمئن باش قلبتو اروم میکنه بازم بهت قدرت میده بخاطر خودت اول بعد دخترت زندگی کن این حق که تو داری باید ازش لذت ببری سعی کن جاهای بری کارای کنی که از فضاهای که برات تلخی میاره دور باشی جای برو که حالت بهترمیشه کمی فکرت ازاد اگه هم تونستی با مشاورهای تلفنی صحبت کن بذار اروم بشی راهکار بذارن جلوت تا تنهایی ازپس همه چی برنیایی خدا هست نگران هیچی نباش ❤️

دركت ميكنم عزيزم. زندگي گاهي اوقات يه رويي بهمون نشون ميده كه هيچكس نديده.
اينو بدون همه مون تو اين دنيا عذاب ميكشيم سختي ميكشيم همه. براي بعضيا سختي ها اشكار ميشه براي بعضيا نه.
نميدونم چي بگم. چون خودمم تو شرايط سخت خيلي بودم. بايد تحمل كنيم عزيزم تا ببينيم زندگي چي ميكنه باهامون.
تو خونه نمون. يه كار پيدا كن و برو سركار. هم استاني هم كه هستيم. مال كدوم شهري؟

ببین عزیزم از این اتفاقا و موقعیت ها ممکنه واسه هرکسی اتفاق بیفته ولی نیاز داری با یه مشاور درست حسابی حرف بزنی

چقدم سنت کمه عزیزم.
ناامید نباش
آینده مال تو و دخترته

عزیزه دلم چیشده همسرت؟😔

سوال های مرتبط

مامان ❤️ الینا ❤️ مامان ❤️ الینا ❤️ ۱۵ ماهگی
عزیزان دل
دیشب با شوهرم دعوامون شد البته از این دعواها خیلی پیش میاد بعد شوهرم لیوان چای را زد به دیوار لیوان نشکست ولی چای پاشید به همه خونه دخترم خواب بود به روی اونم زد
هرچی گفتم نکن بعداً پشیمان میشی می‌گفت تو منو عصبانی کردی و فلان
خلاصه نیم ساعت طول نکشید که پشیمان شد و شروع کرد به توجیه کردن کارش منم گفتم دگه باهات زندگی نمی کنم و طلاق می گیرم خیلی ترسیده بود
بعد منم خیلی گریه کردم تا ساعت سه و نیم شب همش گریه کردم هرکاری که از اول ازدواج تا الان به حقم کرده بود رو به روش کشیدم

تمام بحث مون سر این بود که اصلا خیالش نیست زن داره یا نه همش جدا می خوابد و گاهی کلا میره رو مبل می خوابد بعدش میگه خسته بودم و...
هربار که این موضوع رو یاد کنم دعوا می کنه و سرش می کوبه به دیوار لیوان می شکنه و از این کارا
در جریان نه ماه بارداری اصلاً با من همبستری نداشت بهانه میکرد که نی نی اذیت میشه.
بعدش تا چهار ماه بعد زایمان می‌گفت خودت اذیت میشی
الان میگه دخترم بیدار میشه
اگه شما جای من بودین چی کار می کردین ؟
من که کلاً افسردگی گرفتم از یک طرف بچه داری و غریبی از طرف دیگر این بی توجهی همسرم .
ناگفته‌ نماند من رابطه خیلی دوست دارم و این همش بهانه می آورد میگم برو دکتر نمیره.
منم به شدت عصبی شدم و گاهی خیلی حالم بد میشه به حدی که می خوام به خودم یا دخترم آسیب برسانم
حالا شما مشوره بدید چی کار کنم واقعا خستم همش درگیرم هیچی خوشحالم نمیکنه اخلاقم خیلی بد شده بیشتر وقتم با گریه سپری می کنم.
😭
اگه دوست داشتین کلا داستان زندگی مو بنویسم اینجا.
مامان امیر عباس 😍 مامان امیر عباس 😍 ۹ ماهگی
یه صحبتی با مامانای عزیز داشتم امیدوارم ناراحت نشید🌸🌸

مامان ها وقتی که یه مادر تاپیک می‌زاره که آیا سربچه هاتون داد میزنید یا عصبی میشید، نیاید خواهشاً منطق روانشناسانه بگیرید، اون مادر با هزار تا مشکلات و دردسر و چالش تو زندگی روبه روعه.
هر روز هم یه چیز جدید یه مبحث جدید براش سرباز می‌کنه، اوایل که مشکل کولیک و رفلاکس و شب بیداری بعدم که مشکلات کمکی و دندون درآوردن و مریض شدن، خوب اینا همه واسه یه مادر که استرسی باشه خیلی سخته تازه اگه حرف و نصیحت دیگران هم نباشه که مدام بهش بگن این کار رو بکن اون کار رو بکن!
درسته همه‌ی ما تو زندگی مون با تموم این چیزا یا موارد دیگه سر و کله می‌زنیم ولی یه خورده هم حق به اون مادر بدید که اونم انسانه یه وقتی خسته میشه عصبی میشه، تازه مادر اولی ها به نظرم کارشون سخت تره، اول اینکه همه فکر میکنن که بی تجربه‌ان و دوم اینکه چون همه چیز رو از تو گوشی میبینن چیزی سرشون نمیشه و بزرگترها علامه دهر هستن حالا با هرچندتا بچه ای که بزرگ کرده باشن.
بابا همه مون خانوم هستیم خودمون هم‌نوع خودمون رو درک نکنیم اطرافیان درک می‌کنن؟ هیچ ‌کس هیچ‌کس از همه نظر کامل نیست، پس بیاین یه خورده مهربون‌تر باهم باشیم و سعی کنیم توی این جور موارد همدیگه رو دلداری بدیم نه اینکه طرف رو توبیخ کنیم
امیدوارم کسی از حرفام ناراحت نشه🌹🌹🌹🌹
مامان محمدمهدی مامان محمدمهدی ۸ ماهگی
الهی من فدات بشم که روز به روز داری جلو روم قد میکشی ماشاالله
انگار همین دیروز بود این روز ها تازه اومده بودیم تو این خونه و من ۵ماه باردار بودم و تازه ویارم کم شده بود میدونستم پسری و لی خیالم راحت نبود تا انومالی که رفتم و گفت هم سالم هم خداروشکر سلامت
گفت نمیخوای بدونی چی گفتم سالم دیگه کافی گفت ن جنسیتش گفتم خدا هرچی خواست صلاح دونسته داده برامن و پدرش هم اصلا فرق نمیکنه پس قدمش مبارک و خداروشکر که سلامت خندید گفت پسر گفتم بازم شکر گفت ناراحت شدی دختر میخواستی گفتم ن چون حالا از خنده وگریه و جیغ وداد این جارو رو سرم نزاشتم
مهم سلامتیش
گفت متعجب شدم واقعا خیلی هارو دیدم که زار میزنن چرا و یا گریه میکنن از خوش حالی
گفت بچه دیگه هم داری گفتم آره دیگه نپرسید چس نمیدونم چرا فقط گفت خدا حفظش کنه و لبخند زد .میدونی به بابا که رسیدم گفت سالم خندیدم گفت چی میخندی گفتم خداروشکر که انقدر عقل داری وبالغی که مثل این مرد های که فقط جنسیت مهم نپرسیدی چی دختر یا پسر
اول پرسیدی سالم
گفتم بله خیالت راحت ی پسر کاکولی و پهلوان وقوی بیشتر خندید و دیدم که شروع کرد آیت الکرسی خوندن و فوت کرد به تو
چشم بد ازت دور مادر تکیه گاه خونه و داداش
خدا شما ۲تارو برام حفظ کنه
امیدوارم بتونم براتون مادری رو تمام کمال تمام کنم