۱۲ پاسخ

شاید اونجوری گفته پسرت گریه نکنه یا بخوره

اين مادرشوهرا زر نزنن نميشه بگو اين همه لطف كردي نگه داشتي چرا ريدي توش

خودت میگی مادر شوهر. باید قبول کنیم که به عروس احترام میزارن فقط به خاطر پسرشون و نوه شون

شاید ب شوخی گفته عزیزم ناراحت نشو خوبیاشو ببین

اشکال نداره به دل نگیر

بابا این همه نگه داشته مامانم تاخالا ۵ دقیقه هم نگه نداشته

من بودم اصن غذاشو ب بچه هم نمیدادم😐😐

مادر شوهر ک نیست ی پا فرشته ست😁😂😂😂😂🖐️

نه ب اون لطفش نه ب اون خسیسیش 🤣🤣🤣🤣🤣

من بودم خودم میخوردمش خخخخخ برا بچمم غذا درست میکردم

مگه غذای سفره نمیدین؟
نادرشوهرتم منظوری نداشته ناراحت نباش

خوبه میمونه پسرم ازم جدا نمیشه

سوال های مرتبط

مامان داریوش مامان داریوش ۲ سالگی
سلام دخترا میشه کمکم کنید🥺🥺🥺🥺

دیروز وقتی داشتم از جام بلند میشدم شوهرم با این نی های پایه ی بادکنک یکی زو به پشتم منم دردم گرفت ماشین اسباب بازی پسرم رو پرتاب کردم سمتش اینقدر دردم گرفته بود نفهمیدم اصلا بهش خورد یانه بعد بلند شد یکی با لگد زد به پام و یه مشت هم زد به بازوم
گفت برای چی میزنی ؟
منم گفتم صدبار بهت گفتم شوخی زدنی نکن بامن دردم میگیره
محکم میزنی خودت نمیفهمی اشکم در اومد از درد و این کاری که کرد بهش گفتم دست روم بلند نکرده بودی که کردی
توی این ۹سال دست روم بلند نکرده بود تاحالا
بعدشم پسرم رو برداشتم رفتم خونه مادرشوهرم(چیزی بهشون نگفتم)و بعداز دوساعت اومدم سرسنگین بودم باهاش
بعدش رفتم دنبال پسر دیگه ام از مدرسه آوردمش نزدیک خونمون یه پارکه یه ۱۵دقیقه بچها توپارک بازی کردن بعدش اومدیم خونه بازم بی محل بودم بهش
پسر کوچیکم بهانه میگرفت خوابوندمش رفتم سراغ شام درست کردن
شامم که آماده شد پسرم از خواب بیدارشد دیدم خیلی گریه میکنه و پاشو زمین نمیزاره یکمم پاش ورم داشت
یکم صبر کردم دیدم نه بچه نمیزاره دست به پاش بزنم
گفتم پای بچه ازبند در رفته
گفت به من چه هرکی این کارو کرده خودش درستش کنه
من اعصابم خورد شد لباس تن بچه کردم و رفتم جای یه یه شکسته بند نزدیک خونمون(البته ۱۵دقیقه پیاده راهه)
پاشو جا انداخت و اومدم خونه

اومدم خونه اصلا نپرسید چیشده چیکارش کردی
پسر بزرگم پرسید بهش جواب دادم بعدش شام آوردم اومد نشست خورد
امروزم سرسنگین بودم باهاش

بنظرتون رفتار من اشتباه بوده؟
الان باید چطوری رفتار کنم؟
مغزم داده میترکه
مامان مهیار مامان مهیار ۲ سالگی
امشب پسرم داشت بدو میکرد محکم سرش خورد به دیوار
یه لحظه دخترم جیغ کشید مامان خون میاد سرش سرمو برگردوندم دیدم کل صورت و سر پسرم خونیه ..یه لحظه نمیدونستم چیکار کنم فقط بغلش کردم تا گریه هاش بند بیاد
اصلا خونش بند نمیومد من فقط سرشو گذاشتم رو شونم تا صورتشو نگاه نکنم ..شوهرم که اومد سریع دستمال گرفت رو سرش نگه داشت خونشو تمیز کرد وقتی زخمشو دید گفت آماده شو بریم دکتر ..رفتیم دکتر شستشو داد گفت احتمالا بخیه نیاز داره ببرینش بیمارستان هم بخیه بزنین هم عکس از سرش بگیرین بخاطر ضربه ای خورده
خلاصه بردبم بیمارستان یه دکتر دیگه دید گفت فقط شستشو بدین و چسب بزنین کافیه ..رفتیم عکس هم گرفتیم خداروشکر جمجمش آسیب ندید ..گفت تا ۷۲ ساعت حواستون بهش باشه
فعلا اومدیم خونه پسرم الان خوابید من میخام بخابم میترسم
امشب دلم یه گریه درست وحسابی میخاست ولی پیشه بچه ها خودمو نگه داشتم دلم داشت پاره میشد
خلاصه اینکه خیلی مواظب بچه هاتون باشین
خدایا بلا از همه بچه هامون دور باشه ان شالله