۱۰ پاسخ

عزیزم شما الان ۳تا بچه داری از تو فکر گذشته ها بیا بیرون، به اطرافیان مثل مادرشوهر و اینام اصلا اهمیت نده نذار زندگیتو تلخ کنن، و اما مردا هم که مثل بچه میمونن سعی کن به مرور با محبت رفتاردرست و بهش یاد بدی، قبول دارم آدم خیلی ناراحت میشه از حرفاشون ولی مطمئن باش اگر صبور و باسیاست باشی مرد زندگیتم میتونه بهتر بشه.

به حرف مادرشوهر که اصن توجه نکن مادرشوهرا زبونشون مثله نیش ماره اگه بخوای توجه کنی خودت اذیت میشی

این دفعه گفت بگو گندم از گندم بروید جو ز جو
به پسرتون بگید دیگه دست من نیست

دوقلو داشتی کوچیک هم هستن سومی زود گذاشتی باردار بشی خودتم اذیت میشی ول حرف مادرشوهر بگو مگه دست من بود بجایی که بیاد کمکت حرف مفت میزنه

خوب مگه نمیگی یه دختر داری یه پسر حالام یه پسر دیگه پس مشکل چیه مگه کولیک و رفلاکس دختر پسر داره؟

و عزیزدلم گناهه به یکی دیگه فکر کردن دیگه هرچی بوده گذشته فقط عشقت رو واسه همسرت نگه دار حتی تو دلت هم به اون آدم فکر نکن بعدم عزیزم هیچ انسانی کامل نیس پس به جای فکر کردن به خصوصیات منفی به خصوصیات مثبت فکر کن قطعا عشقت به همسرت زیاد میشه هرروز به خصلت های مثبتش فکر کن

عزیزم گذشته هرچی بوده گذشته
فکر نکن اگه با یکی دیگه ازدواج میکردی حتما خوشبخت میشدی این آقا قسمت شما بوده و بهتر از موارد دیگه شما باید سیاست داشته باشی با محبت بگیریش تو دستت حتی مادرشوهرت هم همینطور آنقدر محبت کن که یاد بگیره اصلا به خاطر خدا
و خیلی هم ریزبین نباش ریزبین بودن تو زندگی خیلی بده آدم اول خودش داغون میشه چون میشه هرچیزی رو یه داستان بزرگی کرد اما اشتباهه ضمن اینکه واقعا یک درصد بزار شاید واقعا منظوری نداره هرچیزی رو بد برداشت نکن شایدم همینطوری یه چی میاد تو ذهنش میگه
خودت پیش نیومده مثلا یه بار حرفی بزنی بعدا بگی ای وای چرا فلان حرف رو زدم نکنه طرف ناراحت شده باشه یعنی اون لحظه قصدت ناراحت کردنش نبوده ولی گفتی

چجوریه دوسش نداری ۳تا بچه هم ازش داری

هزارتاراه بوده وهست که حامله نشی ازش

شاید بتونه تغییر کنه
بعضی اخلاقا تو وجود آدماس و باهاش رشد کردن ولی با کمک میتونه تغییر کنه اگه واقعا دوستت داشته باشه

میگفتی سختیشو من میکشم

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۱ سالگی
سلام
مامانا
من نمیدونم کجای کارم اشتباه بوده. اصلا حالم خوب نیست.
من از نوزادی همتا رو پیش یه دکتر میبردم. همیشه قد و وزنش رو میگرفت
میگفت خوبه. ولی در حد خودش خوبه. یعنی رشد خودش رو داشت.
دیگه منم به حرف دکترش اعتماد میکردم.
هیچوقت بهم نگفت برو آزمایش بده مثلا ببینیم به چیزی حساسیت داره یا نداره. که وزنش کم میره بالا. ولی میره بالا.
فقط آزمایش یکسالگی. که یخورده کم خون بود. سه ماه بعدش تکرار شد که بازم بود. گفت دو ماه قطره آهنش رو دو برابر بده. دیگه برو تا دوسالگی آزمایش بده.
هیچوقت زیاد دارو نمیده. الکی دارو نمیده. اخه من میگم این دختر با این وزن تولد. چرا الان باید اینقدر کم باشه. یا چرا باید یبوست داشته باشه. دکتر گوارش سه ماه پیش بردیم. پیدرولاکس داد گفت مهر بیارین. که هفته دیگه وقت گرفتم.
بحثم اینجاست. من خیلی به تغذیه همتا تا جایی که تونستم بهش رسیدم. اگه نرسم که این بچه یه ذره هم جوون نمیگره. حالا بحث اینجاست من مقصرم که به حرف دکترش اعتماد کردم. یا دکترش؟؟ سن دکترش هم کم نیست. که بگم بی تجربه ست. اخه رشد
دو سال اول زندگی خیلی مهمه. من همش با خودم میگم شاید کوتاهی کردم