۵ پاسخ

بگو چون این مدلی دوس دارم مامان
چون این رنگی دوست دارم
اتفاقا بردمش پارک چندتا مامان که دختراشون همسن ملولین بودن خیلی خوششون اومده بود ادرس خواستن برن برا بچهاشون بخرن
بگو تا کوچیکه به سلیقه من لباس میپوشه بزرگتر که شد به سلیقه خودش،ممنون میشم به سلیقمون احترام بذارین
از لباسای خودش ایراد بگیر هی بعدم بگو مامان شما که انقدر از لباسای ملولین ایراد میگیرین توقع میره خودتون خوش پوش باشین ولی اینطور نیست

محل نده یه گوش در یکی دروازه

عزیزم دفعه بعد که گفتن ببا لحن ملایم بگو سلیقه ها و تفکر آدما باهم فرق می‌کنه مامان جان ، شما برای خوب بودن ممکنه یه معیار های داشته باشین من معیار های دیگه ، اجازه بدین منی که مادرش هستم خودم تصمیم بگیرم که چی تنش کنم چی بدم بخوره، و چجوری تربیت کنم ،

گلم منم عین تو هستم خیلی اعصبی میشم دیگه همینقدر فهم و شعور دارن هیچی نمیشه کرد منم دیگه ولش کردم کلا بیخیالش شدم هر موقع یه چیزی میگه اصلا بهش توجه نمیکنم انگار که باهام نیستش دیگه نه اعصاب خودمو خراب میکنم نه جواب اونو میدم که فرض کنه نظر اونم برام مهمه تو هم کلا ولش کنه بره

همین حرف خودت تا ایراد گرفت بگو تو بخر تا یاد بگیرم

سوال های مرتبط

مامان ماهــ🌙ــلین🐥 مامان ماهــ🌙ــلین🐥 ۲ سالگی
💥مهم💥
یه تجربه ی خواهرانه گقتم در اختیارتون بذارم به هیچ عنوان بچه هاتون تو کوچه نفرستید که بازی کنن درصورتی اینکارو کنید که خودتونم نظاره گر باشید چند روز پیش مهمون داشتم خانوم رفیق شوهرمو دخترش که ۳سالشه اومده بودن خونمون من به ماهلین کلا از کوچیکی تا به الان اجازه ندادم جز خودم یا مادرم کسی بخاد بچمو عوض کنه حتی پدرش ماهلینم یاد گرفته حتی اجازه نمیده کسی لباساشو عوض کنه میگه عیبه حالا این به کنار من معمولا بچه ها بازی میکنن سعی میکنم تو دید باشن یا در اتاقو میگم باز بذارید که خدای نکرده ببینم اذییت میشن متوجه بشم بعد اونشب دختر رفیق شوهرم ماهلینو برد تو اتاق درم بست گفتم خاله جون ماهلین کوچیکه من باید مراقبش باشم که اذییت نشه گفت باشه باز درو نیمه باز کرد یهو دیدم ماهلین میگه عیبه عیبه نکن من دوییدم تو اتاق دیدم داره شلوار بچمو درمیاره😐گفتم چیکار میکنید گفت میخاییم دکتر بازی کنیم من به حدی اعصابم خورد شده بود یعنی فقط داد نکشیدم به مامانش گفتم گفت عه از وقتی این میره تو کوچه هی میاد بالا میگه مامان شلوارتو بیار پایین ببینم یا میگه بیا اونجامو نگاه کن قشنگه😑😑گفتم خب چرا میفرستیش باز بره تو کوچه گفت نه حواسم بهش هست😑دلم میخاس جررر بدم دهنشو گفتم عزیزه من دختر بچه خیلی مراقبت میخاد خیلی حوتست باید بهش باشه اون بچست عقلش نمیرسه که گفت اره میدونم دیگه تنهایی نمیفرستمش خودمم میرم دم در وامیستم یعنی بهش فکرم میکنم تنو بدنم میلرزه😭اخه بچه ۳ساله رو چه به این کارا یسریا فقط زاییدنو بلدن