۶ پاسخ

کلا تمومی نداره. تو هر مرحله از زندگی باید بیان ب... تو اعصاب آدم 🙂

عزیزم هر کی هر چی گف اصن جوابشو نده بزار بگن
باور کن واسه همه ی مامانا هست
از قدیم تا امروز
هیچکس در امان نیست ازین حرفا
مخصوصا سن وسال دارها ک پیشت بشینن
بعضی حرفا خوب و تجربس
ولی بعضیاش خرافات و چرت و پرت محضه
ک بنظرم جدی شون نگیر
منم از یسری حرفا ناراحتم ولی چاره چیه
اینم یکی از مشکلات بچه داریه😅😃

میفهمم
منم دیروز خونه مادر شوهرم بودم
عمش همسرم میگفت از پوشک بگیر بچه رو
بچه ای ک هنوز یک سال و سه ماهم کامل نشده
عقل ندارن چطوری مثلا بچه تو این سن باید بگه جیش دارم
جالبیش اینه میگفت بچه فلانی و فلانی از هفت ماهگی میگفتن جیشش دارن از پوشک‌گرفتنش

یه روش خوب هست هرچی گفتن نگا کن لبخند بزن بعد یه مدت اینقد حرص میخورم پاره میشن بچه هم بعد سه سالگیش بیا چون من فاصلشون دو ساله پاره شدم تو بارداری اینقد خونریزی کردم اینقد حالم بد بود یه کسی آب دستم نداد

اوف ب حرفشون نکن میان حرف بزنن بگو میشه بحثو عوض کنی

خوب کردی
حق داری واقعا ی سریا حرفا رو مخن
ی سر ادما عین دریل میان مغز و روانت غااااار میکنن


هر وقت هر کی هر چی گفت در مورد بچت

در جواب بگو پس چرا ادرسش ب ما ندادی؟
شیرینی چرا ندادی؟
اگ گفت ادرس چی
بگو ادرس مطبت دکتر جان

دهنش جررر بخوره🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان مهدیار💙 مامان مهدیار💙 ۱۵ ماهگی
ای خداااا حالم از خودم بهم میخوره گوه تو این زندگی گوه
ما ۶ ماه رو عروسی گرفته بودیم شوهرم گفت بیا بچه دار شیم من احمق هم قبول کردم در حالیکه هیچیییی از بچه و بچه داری سرم نمیشد تو همون بارداری درسم رو خوندم ارشد قبول شدم دو روز تو هفته دو سه ساعت مرفتم دانشگاه به بچه شیر خشک میدادم دیگه سینم رو پس زد هنوز عذاب وجدان ولم نمیکنههههه دارم روانی میشم هر کس از هر طرف میرسه با حرفاش یه زخم میزنه الان هم معلمم باید برم سر کار که یک ساعت و نیم از خونمون فاصله داره روز اولی که رفتم سر کار بچم مریض شد و شدید سرماخورد هنوز هم مریضه کلی لاغر شده حالم از خودم بهم میخوره که چرا هیچ وقت به بچم نرسیدم چرا قبل بچه دار شدن آگاهیم رو نبردم بالا چرا اصلا فکر نکردم که آمادگی بچه دار شدن رو دارم یا نه چرا فکر نکردم چرااااا
اصلا مادرخوبی نبودم اصلا به بچم نرسیدم خوب بهش غذا ندادم سینم رو پس زد شیر خشکی شد به خاطر کار کوفتیم لعنت به من لعنت به زندگی من دوست ندارم زنده باشم خدااااا
مامان پسر عزیز مامان مامان پسر عزیز مامان ۱ سالگی
سلام بچه ها خوبین؟
امروز تو مترو یه بچه ۵ ۶ ماهه دیدم که تو بغل مامانش بود.حدس میزنم حداقل ۱۲ ۱۳ کیلو وزن داشت. ماشاالله گوشت بود که از دست و پا و لپاش ریخته بود پایین. مامانش مدام براش ذوق می‌کرد و همه خانومایی اون اطراف بودن داشتن ماشاالله ماشاالله میگفتن و قربون صدقش میرفتن. من خودم که عاشقش شده بودم. از دور دیده بودمش و با ذوق اومدم نزدیکش. همینطور که آب از لب و دهن خانوما از دیدن این پسر بچه ناناز می‌ریخت یهو قطار ترمز کرد و سر بچه خورد به شیشه کنار مامانش. مامانش رو اولین صندلی نشسته بود. وای نگم براتون که بچه اینقدر بامزه گریه‌اش گرفت و بانمکتر شد که خدا بدونه یعنی میخواستی گوشتای دست و پاشو لیس بزنی از خوشمزگی.
ماشاالله مچ پاش اندازه مچ پای یه آدم بزرگ بود. گوشتای مچ دستش ریخته بود رو انگشتاش. اونوقت صورت و لوپ بامزه تر.
مامانه طفلک سینه رو درآورد و شیرش داد بچه هم با مزه شروع کرد به میک زدن الکی که یادش بره سرش خورده به شیشه😅😅😅
تو همون حین کاشف به عمل اومد که بچه کاملا از شیر مادرش تغذیه شده و لب به شیر خشک نزده. خانومایی با تعجب میگفتن ما فکر کردیم شیرخشکیه اینقدر پوف پوفیه😶
دیگه یه پسر سفره فروش هم اومد یه نیشگون از لوپ این طفل معصوم گرفت😮‍💨
بنده خدا مامانه اینقدر ذوق بچه رو داشت و مردم گرفته بودنش به حرف ایستگاهی که می‌خواست پیاده بشه رد گرد🤣🤣🤣
دیگه بچه به بغل بدو بدو پیاده شد.
چون خیلی ذوق کردم براش گفتم شما هم ذوق کنین.
وای هنوزم چشمام قلبی میشه یادش میفتم.😍
چرا اینقدر بچه های تپل نمک دارن آخه🥰🥰
مامان دیار مامان دیار ۱۲ ماهگی
سلام مامان ها
یه درد دل دارم
شما هم نظرتون و تجربتون رو بگید لطفا🙏

من و شوهرم بعد از ۸ سال تصمیم‌ به بچه دار شدن گرفتیم
و تمام این دوران یعتی نامزدی تا الان یعتی این ده سال رو عااااااااشق هم بودیم خیلی خیلی به هم وابسته بودیم و بی نهایت عاشق هم بودیم

همیشه می‌شنیدم که همه میگن بچه که بیاد خیلی از روابط زن و شوهرها تغییر میکنه و حتی به مشکل میخورن ، ولی من همیشه میگفتم ما اینجور نمیشیم چون واقعا عاشق هم بودیم و خیلی کم حرفمون میشد

ولی الان بع از یک سال که از به دنیا اومدن دیار میگذره من از همون ماه اول تولد دیار احساس کردم که رابطمون مثل قبل نیست دیگه
خیلی ناراحتم برای این موضوع
یعتی حتی خودم هم راستش حس میکنم که احساس قبل رو ندارم
تمام زندگی هر دومون شده دیار فقط

نمیگیم الان همدیگرو دوست نداریم ها ، ولی تو قبلا ما معروف بودیم تو فامیل اینقدر عاشق هم بودیم ولی الان احساس میکنم معمولی شدیم
حتی بیشتر دعوامون میشه تو این یک سال و حتی قهر کردن هامون هم طولانی تر شده

مثلا من اگر قبلا باهاش قهر میکردم اصلااااا طاقت نمیوردم و عین مرغ سر کنده میشدم
ولی الان راستش هی پیش خودم میگم ولش کن بابا خو قهر کنه
😑😑😑

شما تجربتون چیه بعد از بچه دار شدن تغییر کردین؟ ؟