دیگه رد دادم. تموم شدم اینقد یاسینو دوستدارم ک برا اولین بار حس میکنم داره تو دلم ب اندازه همسرم کم کم عزیز میشه. اما اینقد اذیتم میکنه اینقد گریه میکنه ک امشب نشستم یه ساعت از ته دل زار زدم ب شوهرم گفتم بزارش دم در نمیخوامش بخاطرش ن جایی میرم ن بازار ن مهمونی ن پیش دوستام ن سرکار ک ارامشش بهم نخوره بس ک بدقلقه بس ک هیچ جا نمیمونه بس ک وقتی خوابش بگیره گه اخلاقو سگ میشه . حالا با این اخلاق فکر کن ختنه هم کرده ۳روزه جونم دراومده با نازشو کشیدن امروز خیلی بهتر بود ک بردش شوهرمو مامانم پیش دکتر پانسمانو عوض کنه اون کصافته بی همه چیزم خشک خشک پانسمانو کنده یه جدیده گذاشته یاسینم خون گریه کرده . اومد خونه دیدم خیس عرقه و چشا قرمز مامانم گفت اینطور شده پوشکشو باز کردم دیدم پاسمان جدیده هم خونیه . ببینید ب حدی با شوهرم دعوا کردم ب حدی ب مامانم پریدم ک چرا چیزی ب دکتر نگفتین . امشبم مثل روز اول یاسین بیقراره انگار تازه ختنش کردیم. من دارم تموم میشم . هر روز ب یه علت دهن این بچه تا بوق سگ بازه. مامانم گفته بیا بریم شهرستان یه هفته پیش مامان جونم گفتم قبرستونم من با یاسین نمیام 😭😭😭😭😭😭عکس مال الان نیس. شازده الان بیداره 😡

تصویر
۳۱ پاسخ

عزززیززززم🥺🥺
اون که از قصد این کارا رو نمیکنه. کوچولوه،به محیط بیرون عادت نداره، نمیتونه درد رو تحمل کنه، تو تنها پناهشی. این روزا هم میگذره. قوی باش مامان مهربون.

چقد عصبانی🫠 حق داری خسته باشی، ولی خب اینا خیلی کوچولوان! غیر از ما کسیو ندارن مراقبشون باشه🥲

عزیزم میدونم سخته هممون همینیم
اما باید همه ی سعی خودت رو بکنی که آرامش خودتو حفظ کنی
مبادا این عصبانیتو این طرز حرف زدنو لحنتو با بچه هم داشته باشی
بچه کاملا متوجه میشه و حالش بدتر میشه
گناه داره ختنه کرده درد داره اون دکترم که اینکارو باهاش کرده دیگه بدتر!
هروقت خواستی خودتو سر بچه خالی کنی اینو بیادت بیار که اون فرشته ی بی گناه به خواست تو و همسرت پا به این دنیا گذاشته
لطفا و خواهشا روی اعصاب و آرامشت کار کن و سعی کن به کوچولوت عشق بدی
کم کم آروم میشه

ای بخدا منم همینم

بچه ها معمولا تا 3 ماهگی خوابشون میزون نیست یه اذیت هایی دارن بعد سه ماه یه مقدار بهتر میشن
الان پسر من میگه منو اصلا زمین نذارید، همش بغل بچرخونید، کمرم ناقص شده.

مامان اسما خانم درست میگن لطفاً با بچه اینجوری حرف نزن اون ب آرامش تو احتیاج داره

چرا ب روش لیزر انجام ندادین این همه دردسرم نداشت فقط شب اول اذیت بود

من سه اومدم شهرستان دهنمو سرویس کرده خاب مداره🥴

من انقد که پسرمو دوس دارم با همسرم قابل مقایسه نیست اصلا باهیچ کس اولویتمه😍🥺خدا برامون حفظشون کنه

اصلا پانسمان‌ برای چیه؟
اونم‌‌ دو بار.
منم پسرمو سنتی ختنه کردیم
اصلا پانسمان نداشت
فقط هم دو روز اول بیقرار بود و اصلا هم خون توی پوشکش نبود
بخیه هام زود افتادن،
یادمه واسه خواهرزادمم ۱۰ سال پیش پانسمان کذاشتن
اما الان دیگه نمیذارن،
دکتر بعد از ختنه کلی پماد زد روی شومبولش و مای بی بی رو بست
ب منم کفت فقط تا چندروز همینطور پماد زیاد بزن

میفهممت، حق داری عزیزم
سخت ترین روزای زندگیتو داری میگذرونی
تموم میشه❤️

عزیزم توکلت به خدا باشه براش قرآن بزار
نگا مدام براش سوره والعصر رو بخون هی بهش فوت کن ان شاءالله کمی صبور بشه
منم گاهی با بچم درگیرم باورت میشه گاهی اینقدر اذیت میکنه که ناخودآگاه سرش داد میزنم😐🤦🏻‍♀️ فقط نگام میکنه همسرم میگه چرا اینکار رو میکنی از الان یاد میگیره عصبی و پرخاشگر باشه و اینکه بچس متوجه نمیشه البته دخترم یه چهره معصومی داره که بعدش چنان عذاب وجدانی میگیرم دلم میخواد بمیرم سرش داد نزنم
ماه پیش رفتم کربلا با خانواده همسرم گفتم کمکی دارم خیالم راحته اول که نزاشتن با خودم کالسکه ببرم گفتن نمیزارن ببری توی حرم منم دفعه اولم بود نمیدونستم گفتم حتما درست میگن اینقدر بغلش کردم که کتفم درد شدیدی گرفت که یه تکون میخوردم میسوخت که میخواستم گریه کنم خلاصه این بچه بیشتر ما اذیت شد گرمش میشد گرسنش میشد غوغا میکرد اونجا هم مدام شیر بالا میورد و... مثلا مادرهمسرم، خواهر همسرم، یا دخترخاله های همسرم بغلش میکردن این بچه مدام نگاهش به من بود یجوری مظلومانه نگاه میکرد که نمیتونستم بیخیالش باشم دوباره بغلش میکردم اینو گفتم که بدونی منم با بچم جایی نمیرم بیشتر بقیه میان پیشم اونم تعداد کم یا میرم طبقه پایین خونه مادرهمسرم همین تموم تفریح من اینه
اینم دورانی داره گلم میگذره صبور باش بهشت را به بها میدن نه به بهانه
مادر بودن اینه بخاطر بچت از خیلی چیزا میگذری اما توکلت به خدا باشه گلم اینم بهت بگم طبق تجربه ای که از اطرافیانم دیدم اگه بچه اول اذیت کنه بچه بعدی آرومه یا برعکس
دکتر هم درک و شعور نداشته که باعث شده بچه به این کوچیکی اذیت بشه😒

باورت میشه من وقتی کلیپ از یه سری بچه ها تو اینستا میبینم میشینم حسرت میخورم ک خوشبحالشون ک اینقد بچه هاشون آرومن میتونن همه جا برن همه کار بکنن ولی من هیچی همش باید حرص بخورم ک چشه داره جیغ میزنه

عزیزم منم همینم دیشب تا7/30صب بیدار بودم ی ربع میخابه بیدار میشه گریه میکنه کولیک داره اصلا نمیتونم چشم روهم بزارم دخترم کمکم میکنه ولی اونم بیچاره مثل من شده شبا دوتایی بالاسرشیم شیفتی اصلا بند نمیشه همش گریه میکنه همه چیشم مرتبه پوشکش، شیرش همچیش ولی نمیدونم چرا نمیخابه حسرت خواب ب دل من یکی مونده بخدا پسرمن فقطم تو بغل میخابه 😭😭

باور کن خیلی هامون تو این وضعیت هستیم ولی چاره ای هم نداریم
منم خیلی وقتا ینی اکثر وقتا عصبانی میشم گریه میکنم میگم اصن این چه غلطی بود من کردم
هیچ جا نمیتونم برم یه غذا نمیتونم بخورم دائم غُر میزنه جیغ میزنه

چقدر غر میزنی دختر خیلی کم طاقتی

درسته خیلی اذیت میشی ولی این روزام میگذره
من سر بچه اولم تا ۶ ماه روزی ۳ ساعت میخوابیدم باورت میشه یه اخلاقای خاصی داشت همه جا باید آروم میبود ولی گذشت الان دومیو دارم بزرگ میکنم
ان شاءالله خدا به هممون هم قوت هم صبر زیاد بده که بتونیم کوچولوهامونو بزرگ کنیم
امیدت به خدا گلم

بچه داری همینه .چه دکتره داغونی بوده😐

عزیزم‌دختر منم اینجوریه غصه نخور چیکار کنیم دیگه باید بگذرونیم خییییییلی سخته خیلی‌ ینی هرکی‌بچه بدقلق داره خدا ب دادش برسه هرکی میگه سخته میکم‌سخت فقط ی‌لحظه شه

خواهر عزیزم مادر بودن همینه چرا میگن بهشت زیر پای مادره گلم چرا میگن هیچکس مادر نمیشه الحمدلله برای تن سالمش خدارو شکر کن خدا بچه سالم بهت داده وقتی بی‌قراره بزارش تو پتو تکونش بدین تا خوابش ببره تا این مدت بگذره خوب بشه پسر منم اینطوری بود به حدی بی قراری میکرد که خودم همسرم مادرم پسر بزرگم نوبتی سر پتو می‌گرفتیم تکون می‌دادیم تا بخوابه ساعت ها سر پا بودیم دیگه استغفرالله کفر میکردم آنقدر خسته میشدم صدتا دکتر بردمش صدتا قطره دادن خوب نمیشد تغییری نمی‌کرد تا بردمش پیش یه متخصص که یکی از دوستام معرفی کرد معاینه کرد گفت رفلاکس پنهان و آشکار داره آلرژی به پروتیین گاوی داره دارو داد شیرخشکش عوض کردم و از چهار ماه ده روزگی کمکی رو شروع کردم آروم شد خداروشکر الان یه سر خوابه وقتیم بیداره همش بازی می‌کنه ولی اینم بگم منم مثل تو هیچ جا نمیرم تا میریم تو ماشین بریم جایی شروع می‌کنه گریه کردن در حدی که سیاه میشه به دکترش گفتم گفت بخاطر رفلاکسشه وقتی جای شلوغ قرار میگیره و تو ماشینه تکون میخوره معده شروع می‌کنه اسید تولید می‌کنه این اسید معده وارد مری میشه و گلو سینه ش میسوزه بخدا الان نزدیک پنج ماهشه سه بار رفتم بیرون اونم به حدی بی‌قراری کرده سریع برگشتم خونه احتمال زیاااااد بچت مثل بچه منه فقط بهم بگو چه داروهایی بهش میدی؟

به نظر من با مامانت برو .هر چی بیشتر کمک داشته باشی این دوران برات راحت تر میگذره .من همین الان که ۴ ماه و خورده ایشه اصلا تنها نمی مونم باهاش چون میدونم یه ذره که بی قراری کنه کلافه میشم .تا ۶ماه سخته اگه میتونی کمک بگیر از اطرافیانت

فکر میکردم فقط من اینطوریم ، بچه منم خیلی بده دیروز رفتیم حرم نماز نخونده برگشتیم از بس گریه کرد من هیچی از زندگیم نمیفهمم چن روزم هست که بدنر شده ، دروغ میگن تا ۴ ماهگی خوب میشه ، ۴ ماهگیم همین و آش و همین کاسه هست باز میگی صبر کنیم تا ۶ ماهگی مگه فرجی بشه ، که باز میرسه به دندون در آوردن باز خوبه مامانت میگه بیا ، مامان من که میگه هیچ جا نرو ، هفته دیگه عروسی دعوتیم خا میدونه چکار بکنیم

حق داری عزیزم منم امروز گریه کردم بچه امم با هق هق خوابید ظهری
همش میگه پاشو منو راه ببر امروز ساعت ۱۰ شب من دوتا لقمه نون و پنیر خوردم

وای خدا لعنتش کنه واسه چی خشک پانسمان بچه رو برداشته
خب یکم سرمی بتادین چیزی میزد مردک بیشعور
عزیزم اذیت شده کوچولو. استامینوفن بده تا یکم آروم بشه مهرنوش

حق داری
ولی تازه داره اندازه همسرت عزیز میشه؟
من عاشق همسرمم ولی از اولین لحظه ای ک دخترمو دیدم تا الان شده عزیز ترین ادم زندگیم

الهی بگردم خدا بهت توان بده منم چالش ختنه را دارم میترسم ببرم ان شاالله بسلامتی بگذرونی من با جمله یادت باشه اون جز تو کسیو نداره میگذرونم ...

منم همش دخترم گریه میکنه دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ک یکم خوش اخلاق بشه

عزیزم اینطوری نگو...همگیمون سختمونه ولی خب بچه شیرینی خودشم داره...منم دیشب دخترم خابش میمد و خابیدن مقاومت کرد یه دوتا جیغ کشیدم بچم بیچاره ترسید دیگه مونده بود سرمو بکوبم تو دیوار ازدستش...کارم ب جایی رسید ک با موتور تابش دادیم ک خابید...یکمم ناشکری کردم ولی بعدش ک بچم خابید خیلی پشیمون شدم از کارم و حرفام🥲منم مثل شما جای نمیتونم برم اصه بریدم حتی افسردگی ام دارم🥲ولی همه رو دارم تحمل میکنم

آبجی بچه ها تاپایان سه ماهگی همینن منم خیلی زجرکشیدم دخترم شبا تاصبح گریه میکرد مخم تعطیل شده بود اصلا منگ بودم ازاطرافم هیچی نمیفهمیدم واما خداروشکر الان خیلی خوب شده چارش فقط صبره

حال و روز من🥲

عزیزم بعداز۳ ماهگی بهتر میشن

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۸ ماهگی
ادامه داستان خانواده همسر😒
تو این چندسال همسرم از زیر صفر شروع کرد هیچ وقت کمکمون نکردن و خیلی همه چی سخت گذشت. تو بارداری من استراحت مطلق شدن چون بچم پایین بود و از ۶ماه سوزن زدم .فهمیدن اما نیومدن احوالم تا۸ ماهگی ک یه هفته اومدن سر دستم و هیچ کار نکردن و دوباره تو ۹ماهگی اومدن و رفتن اما از بعد ب دنیا اومدن یاسین فقط زنگ میزنن .شوهرم اکثرا شب کاره و من حدودا ۱۴ساعت تنهام و مدام یا مامانم میاد پیشم یا من میرم خونشون ب مادرشوهرم گفتم تنهام و یاسین بچه اروم و صبوری نیس و خواب نداره حتی گفتم از ببخوابی شیرم داره خشک میشه و الان سه ماهه ک من مدام زحمتم رو دوش مامانمه تو بارداری هم همش مامانم کمکم میداد چون استراحت بودم و شوهرم همه جوره هوامونو داشت .بهش غیرمستقیم گفتم بیا و اون گفت برام مقدور نیست . گفت برا ختنه بگو بیام کمکت. زنگ زدم گفتم مبخوام ختنش کنم گفت بسلامتی . و نیومد. حالا قرار شده برم با مامانم دزفول خونه مامان جونم یه هفته بمونم مادر شوهرم فهمیده و تماس گرفته
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۸ ماهگی
خلاصه شیشه شیرشو از من گرفت گفت خودم شیر پسرمو میدم . یاسین وقته گریه کنه لج میکنه شیر نمیخوره اونم ک دید نمیخوره گفت بیا شیرشو بگیر سیره پاشد دورش داد بردش تو حیاطو اتاقا دیگه بچم نمیایستاد خودتون میدونین بچه ک بترسه و غریبی کنه یا با حالت بداز خواب بیدارشه چطوره اخلاقش. عصبی شدم با این حال چیزی نگفتم نرفتم ب زور ازش بگیرم دایی کوچیکم گفتش بابا بدش مامانش ارومش کنه دوباره بگیرش . مادرشوهرم گفتش پ عکر کردی من چطوری بچه هامو بزرگ کردم یعنی نمیتونم یه نوه رو اروم کنم خلاصه با کلی جون کندن ساکت شد اما شیر نخورد بچم و کثیف کرده بود گفتم بده عوضش کنم گفت کجا برگشتم اینبار با تندی گفتم وسط جمع ک بچمو لخت نمیکنم گفت منم میام ببینم چطور ختنش کردین بی توجه رفتم اتاق تهی درم بستم هنوز داشتم کرمش میزدم دیدم پرو درو باز کرد اومد نشست بالا سر بچم گفت ببینم و پوشکشو باز کرد باز. بعدم گفت بستیش بهم بدش دوستدارم تا اینجام بغل خودم باشه گفتم یاسین از ۸ ک بیرارش کردی شیر خورده الان ساعت ۱۰شبه گفت شیرش بده بعد میبرمش و شروع کرد قربون صدقه رفتن یاسین و تا ساعت ۱۲نرفتن .بچم بدخواب شد وقتی رفتن باورتون نمیشه چقد گریه کردو تا ساعت ۳صب نخوابید. اینقد فشار بهم اومدو بهم ریختم ک تا دو روز سر درد های عصبی داشتم تو این دو هفته دوبار دیگه هم اومد هربار همین برنامه. ن احترامی میگذاشت ن حالو احوالی با من میکرد یا جال شوهرمو میپرسید فقط بازی با یاسین و خداحافظ بازم کادوشو نداد‌ . لعنت ب همین خاله ای
مامان نیکانم👼💙 مامان نیکانم👼💙 ۸ ماهگی
سلام مامان قشنگا طبق تجربه ای که چهار روز منو اسیر درمانگاه و دکترا کرده خواستم ب شما هم بگم ک اگ یه وقت براتون پیش اومد نترسید
من چهارشنبه از صبح دیدم پسرم خوب شیر نمیخوره با این ک شیر خودمم میخوره ولی بیشتر شیر خشک میخوره گفتم شاید سرما خورده بردمش دکتر گفت هیچی نیست تا جمعه شب دیدم نیکان جانم به اسهال افتاد (گلاب به روتون)بردمش درمانگاه بهبد کرج ک متخصص اطفال بود ب پسرم آزمایش نوشت بعد سرم خوراکی داد با شربت زینک و یه قطره به اسم رامنوفلور من آوردمش خونه و جواب آزمایشش هم مشکلی نداشت چون جمعه بود ب دکتر خودش دسترسی نداشتم آوردم خونه بهتر نشد با این ک داروهاش رو خورد ولی با پیام با دکترش داخل واتساپ در ارتباط بودم آزمایشش رو فرستادم خداروشکر مشکلی نداشت ن عفونتی داشت ن باکتری عالی بود آزمایش مدفوعش و بهم فقط گفت شیر خشکش رو عوض کن بدون لاکتوز بگیر ب شیر خشکش حساسیت گرفته و فردا ک می‌شد امروز بیا مطبم منم داروهایی ک دکتر دیروزی داده بود و آزمایشاتش رو بردم حضوری پیش دکترش تمام داروهایی که درمانگاه بهبد خانم دکتر قبلی بود تمام بالای شیش ماه بود و بهم گفت اصلا اصلا استفاده نکن و با مصرف همین شیر خشک خداروشکر پسرم خوب خوب شده می خواستم اینو بگم بهتون بچه هاتون رو هیچ وقت پیش یه دکتر بی سواد نبرید و اصلا اگ همچین مشکلی بهتون پیش اومد نترسید
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۸ ماهگی
سلام شب همگی بخیر. کسایی ک دوستن باهام میدونن بعد چندسال صبوری درمقابل رفتارهای بدخانواده همسرم و.... سر یاسین و اینکه نیومدن دیدنش و یا کادو ندادن بهش تو تاپیک های قبلیم گفتم میخواستم برم شهرستان و چیشد. جونم براتون بگه من تقریبا دو هفته پیش ب همراه مامانم رفتم خونه مادرجونم یعنی همسرو پدرم مارو رسوندن و عصر باهم برگشتن اهواز منو مامانم موندیم پیش مادرجونم‌ .چند روز اول همه خاله هام و دایی هامو اشناها اومدن دیدن یاسین و همش اطرافمون شلوغ بود تا روز ۳مادرشوهرم زنگ زد خونه مادرجونم ک میخوام بیام بهت سر بزنم .ساعت ۸شب اومد دوتا از دایی هامم بودن و یاسینو تازه بعد کلی گریه خوابونده بودم تو گهواره تو اتاق تهی ک صداها بیدارش نکنه .پدرشوهرومادر شوهرم اومدن خیلی سرد با من سلام کردن مادرشوهرم گفت ببیخشید گرمه عرق کردم ک باهات روبوسی نمیکنم و بدون اجازه مستقیم رفتن بالا سریاسین از توخواب بلندش کردن و ملچ ملچ سفت صورتشو بوسیدن رفتم دولیوان شربت اوردم گذاشتم جلوشون و خیلی معمولی رفتم برا یاسین شیر اماده کردم بچم ترسیده بود خب براش غریب بودن اینقد گریه و بیقراری کرد راضی نشدن بدنش ب من شیشه
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۸ ماهگی
باز مهرنوش اومد با دل پر و دردودل شبانه
امشب مجبور شدم برم هایپراستار خرید واجب داشتم ک یکیش پوشک برا یاسین خان بود.شوهرم شیفت بود و با مامانو بابام رفتم .اینقد این بچه بیقراری و گریه کرد از لحظه عوض کردن پوشکش تا شیر خوردن با غرغر بعدم تو ماشین اینقد جیغ زدو گریه کرد ک نفهمیدم چی خریدم. همشم تو بغلم بود. ب معنای واقعی کلمه من بجای لذت بردن از بیرون رفتن و مهمونی رفتن با یاسین همش حسرت میخورم و استرس دارم ک نکنه تو شرایطی قرار بگیرم مثل همیشه ک تحت هیچ حالتی اروم نشه. اگه بدونید چ گریه هایی میکنه انگار حدایی نکرده دارم با چوب میزنمش. خلاصه اومدم بگم از امشب ماشبنم کنسله .یاسین دیگه شبا تو ماشینم نمیایسته. واقعا تا قبل ۴۰روزدگی لاقل یه ساعت میخوابید الان خواباش شده ۵دقیقه ای 😭احساس میکنم دنیا برام تیره و تار شده .کاش بچه دار شدن روزای خوبشم ب من نشون بده .دیشب یاسین ساعت ۴ونیم صب خوابید شوهرم شب ساعت ۱۰رسید خونه و باهام بیدار موند و کمک کرد بیچاره یاسین ک خوابید داست باهام حرف میزد ک دیگه یادم نمیاد امروز صب میگه داشتم باهات حرف میزدم دیرم بیهوشی از خستگی پتورو گذاستم روت خودم خوابیدم کنار یاسین ک نزارم با گریش بیدارت کنه . باثدای گریش ۷صب بیدارشدم برده بودش تو حیاط 😪