پارت اول
38 هفته و 2 روزم بود که با علایم سردرد و سرگیجه و حالت تهوع و استفراغ راهی بیمارستان شدم که شاید مثل دفعه های فبل که یه نوار فلب میدادم و با امپول سرم برمیگشتم خونه اما دریغ وقتی رفتم فشارم 13 بود و مشکوک به دفع پروتیین بهم گفتن باید بخش تریاژ بستری بشم و لباس صورتیای بیمارستان و بهم دادن اونجا بود که ترس برم داشت ولی بازم گفتم که دکتر گفته یه روز تحت مراقبت باشم وقتی بستری شدم اونجا 6 نفر بودیم که هرکدوم برای مشکلی بستری بودن من با معاینه که کرده بودن یک سانت و نیم بودم که اونشب بخاطر شیاف های گل مغربی به دو رسیده بودم بازم میگفتم چیزی نیست زود مرخص میشم چون هنوز زیر 4 سانتم دوروز بود که بستری بودم و هی داروهای مسکن بهم میزدن فشاررم از 12 پایین تر نمیومد دوشبی که با شنیدن صدای جیغای زنای درحال زایمان فشارم بیشتر بالا میرفت و تا به 14 هم رسیده بود بازم هنوز امید به برگشت داشتم چون وزن بچم پایین بود میدونستم یه حسی میگفت الان زایمان نمیکنی صبح روز سوم دکتر اومد بالای سرمو بهم ختم بارداری دد چیزی که باور نمیکردم و ترس تموم وجودمو گرفته بود و همون روز بخاطر اینکه اونجا کمبود تخت بود برای بیمارهای دیگه منو با وجود دوسانت به بلوک زایمان فرستادن و معاینه کردن و خواستن که هرچه زودتر زایمان کنم بهم سرم فشار وصل کردن و زمان معاینه دکتر اومد با باز کردن دهانه رحم و گذاشتن وزنه رحممو مجبور به باز شدن کنه ولی هرکاری میکرد دستگاه به لبه های رحم وصل نمیشد و اونجا بود که متوجه شد به دوو نیم رسیدم

۷ پاسخ

ادامش

وزنه ب رحم چیه میشه راجبش توضیح بدی ؟

منو میخواستن با زدن امپول فشار طبیعی زایمانو کنم ولی اون شب بستری فشارمو گرفتن۱۳بود و ازمایش ازم گرفتن یکم دفع پروتئین داشتم واسه همین فردا صبحش سزارین اجباری شدم

کدوم بیمارستان بودی

منتظریم عزیزم.منم تجربه زایمان سخت وحشتناک داشتم

سلام عزیزم
کدوم بیمارستان بودی؟

👌👌👌

سوال های مرتبط

مامان ❤حسناوتودلی❤️ مامان ❤حسناوتودلی❤️ ۵ ماهگی
پارت دوم
همونجا بود که دکترم گفت این داره روند زایمانو خوب پیش میره و احتیاجی به وزنه رحم نداره و من روز چهارمی بود که اونجا بودم و از امون روز شروع کردن به زدن امپولای فشار به داخل انژیوکتم و دادن قرصای زیر زبونی و سرم فشار دردام شروع شده بود و تک و تنها داخل اتاقی بودم که ته سالن بلوک زایمان بود و اتاقای کناریم همه اتاقای تک نفره زایمان که صبح تا شب با صدای جیغای وحشتناک که زده میشد فشارم روی 13 ثابت بود با اینکه دفع پروتیین نداشتم و صبحی که بلند میشدم و همه چیز اون اتاق منو تا مرز سکته میبرد روز چهارم با دردای شدید فاصله 8 دقیقه گذشت و روز پنجمم با تموم معاینه هایی زیادی که روز چهارم منو کرده بودن و 4 بار معاینه تحریکی توسط یه دکتر و سه ماما و همش همراه با خون ریزی و لخته لخته بود و معاینه توسط دانشجوهای که اومده بودن برای اموزش خیلی درد داشتم و خجالت میکشیدم منو مثل موش ازمایشگاهی اذیت میکردن فقط گریه میکردم و به تموم ایمه متوسل شده بودم همه این قضایا تا روز 5 کشید و من روز 5 تازه به 3 سانت رسیدم بعداز کلی معاینه تازه متوجه شدم که رحم من به عقب برگشته و قوس داره و اینکه رحمم دولایس و زخیم و بچه بخاطر معاینه شدید فرار کرده بود به زیر سینه هام و هم بچه بهم فشار میاورد هم دردای زایمانی که باز نمیشدم به زور یه لایه رحممو با دستگاه پاره کردن و با گریه و التماسی که میکردم بهشون منو توی سه سانت کیسه ابمو پاره کردن وقتی کیسه ابم پاره شد متوجه شدم که حرکات بچه کامل کم کمتر شد به حدی که ضربان قلب بچه برای یکساعت رفت و ماماها اومدن بالا سرمو با عجله با وصل دستگاه تنفس
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مامان نخود🩵 مامان نخود🩵 ۱ ماهگی
سلام دوستان
از زایمانم اومدم بگم ((پارت یک))
۱۹ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۵:۳۰ صبح رفتم بیمارستان که بستری بشم چون ۴۰هفته و ۲ روز بودم ولی دهانه رحمم هنوز باز نشده بود دکتر گفته بود که دیگه برم بستری بشم اینم بگم دو روز قبل باز اومدم بیمارستان چون درد کشاله ران داشتم دل درد و کمر درد اینا روز دوم که رفتم ترشح خونی داشتم ولی گفتن بخاطر معاینه بوده و بستری نکردن دیگ قرار بر این شد که حتما ۱۹ مهر بستری شم دیگ لباسامو عوض کردم و رفتم اتاق LDR اونجا معاینه کردن دهانه رحمم گفتن نیم سانت واسم سرم اینا زدن یه آمپول زدن داخلش که فک میکنم کمک میکرد دردا شروع شه دیگه ماما یه سری ورزش‌ها بهم داد معاینه تحریکی کردن دائم وضعیت بچه چک میکردن nstمیگرفتن دیگ دردام بیشتر شده بود تا دو سانت مثل درد پریودی بود قابل تحمل بود برام دیگ دردا بیشتر بیشتر شد ساعت یازده ظهر اینجوریا به سه سانت رسیده بودم کیسه ابم پاره کردن دیگه رفتم جکوزی خیلی خیلی کمک بود دردامو آروم میکرد دو تا یکساعت ونیم از جکوزی استفاده کردم گفته بودم برام اپیدورال استفاده کنن
مامان نازگل مامان نازگل ۷ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود
مامان محمدصدرا مامان محمدصدرا ۵ ماهگی
تجربه زایمان من

من زایمان دومم بود زایمان اولم طبیعی با بی حسی بود و فوق العاده عالی و لذت بخش بود تنها مشکلش سردرد و کمردرد بعد زایمان که بخاطر بی حسی بود

زایمان دومم خودم خیلی دوست داشتم طبیعی باشه از 36 هفته کپسول گل مغربی می‌خوردم و از 37 هفته شیاف استفاده می کردم پیاده روی کم و بیش داشتم رابطه و دوش آب گرم و...
چون مسمومیت بارداری داشتم دکتر میخواست زودتر زایمان کنم بهم تایم داد که اگه تا 39 هفته زایمان نکردم خودم برم بیمارستان بستری بشم
از شانس من هفته آخر پام در رفت بخاطر همون پیاده روی نمیتونستم زیاد برم پاهامم خیلی ورم داشت
خلاصه 39 هفته شدم اما صبح نرفتم بیمارستان عصری رفتم معاینه شدم که گفت یک سانت دهانه رحم بازه برای 39 هفته و دو روز نامه بستری داد
رفتم بستری شدم دکتر گفت اول با قرص واژینال شروع کنن که دهانه رحمم نرم بشه داخل واژنم قرص گذاشتن و ماما تلاش کرد دهانه رحمم یکم بکشه پایین خیلی بالا بود این درد داشت برام
تا ظهر منتظر موندم نه دردی بود نه چیزی ساعت 12 اومدن سرم فشار رو بهم زدن همچنان درد نداشتم ساعت 3 یکم درد های کم شروع شد دیگه بهم توپ دادن و شروع کردم به ورزش با توپ همه چی اوکی بود خودمم با دردام اوکی بودم می‌گرفت ول میکرد
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۳ ماهگی
تجربه زایمان🌼
بیمارستان که رفتم ان اس تی گرفتن و انقباضات رو بررسی کردن و مامایی که اونجا بود گفت موقع زایمانه، وقتی معاینه کرد با وجود اینکه خودم فکر میکردم خیلی باز شده باشم گفت دو سانت دهانه رحم باز شده.
با دکترم تماس گرفتن و ایشون دستور دادن منو با دو سانت بستری کنن بیمارستان.
کارای بستری رو انجام دادیم و وسایلی که گفتن رو تهیه کردیم
بعد برام سرم رینگر وصل کردن و بعد از اون سرم فشار.
تو این مراحل صداهایی که از اتاق زایمان میومد یکم استرس وارد کرده یچد بهم ولی سعی میکردم حواس خودمو پرت کنم.
ساعت هشت و نیم نه بود که دردام شدید تر شد، برای معاینه اومدن و گفتن سه سانت باز شدی.
با یه وسیله ای کیسه آبمو پاره کردن و گفتن کم کم میتونی بگی مامای همراهت بیاد.
زنگ زدم وضعیت رو به مامای همراهم اطلاع دادم.
بعد از اینکه کیسه ابو پاره کردن دردای هی شدید تر میشد، مامای همراهم سه و نیم سانت که بودم ساعت ده و نیم اومد و شروع کرد ورزش دادن و ماساژ دادن ( اینجا دردا خیلی زیاد بود )بعد از یک ساعت که ورزش کردیم
دردام به حدی شده بود که تحملش برام واقعا سخت بود ولی سعی میکردم همکاری کنم، برای معاینه که اومدن گفتن ۸ سانت باز شدی و منو اماده کردن بردن اتاق زایمان
اونجا روی تخت زایمان ازم میخواستن زور بزنم ولی چون قبلش نتونسته بودم چیزی بخوردم جون نداشتم، ماما منو برد داخل حمام، به کمرم اب گرم گرفت گفت بشین و زور بزن، زور ها باید به واژن وارد میشد.
وقتی برگشتم روی تخت زایمان گفتن تا موهای بچه مشخص نشه نمیتونیم کمکت کنیم و من تمام توان باهاشون همکاری کردم.
ساعت ۱۲ و ربع شب بود که یهو صدای پسرمو شنیدم و لحظه ای که سر بچه بیرون اومد به یکباره تماااام دردام قطع شد و اروم شدم.
خیلی حس خوبی بود
مامان یُسرا سادات مامان یُسرا سادات روزهای ابتدایی تولد
مامان Gandomi😍 مامان Gandomi😍 ۷ ماهگی
تجربه زایمان
سلام به همه ی مامانا، من ۹ روز پیش تو ۳۷ هفته ۲ روز زایمان کردم… داستان این بود که صبح رفته بودم واسه سونو وزن و بیوفیزیکال که بهم گفت وزن ۲۷۰۰ و همه چی خوبه از ظهر فشارم همش ۱۳/۵ بود دکترم تلفی بهم گفت بهتره برم سونو داپلر که اگه همه چی خوبه ختم بارداری بهم بده چون دیابتی بودم قرار بود هفته بعدش ختم بدم، شب رفتم سونو داپلر که همونجا بهم گفت بچه رشد نکرده و ۲۳۰۰ بیشتر نیست و بهم ختم بارداری دادن ساعت ۱۰ شب بستری شدم و فشارم رسید به ۱۶ و اورژانسی سزارین شدم ساعت ۳ صبح، بچم با وزن ۲۲۰۰ به دنیا اومد ولی خداروشکر نه دستگاه رفت و نه بستری شد روز سوم زردی گرفت با عدد ۱۰/۷ که گفتن چون وزنش پایینه خطرناکه دستگاه دو‌روز خونه گذاشتم رسید به ۱۰/۲ و خیلی تغییر نکرد… چون تو‌روز پنجم ۲۳۰۰ شده بود دکتر گفت بهتره چند روز دیگه بگذره و تا میتونی بهش شیر بده که زردی دفع شه …. قراره امروز بریم دکتر، گفتن اگه طی این سه روز ۱۰۰ گرم اضافه کنه بستری نیاز نیست و تو خونه با شیر دادن زردیش رو‌کنترل کنیم که ان شاءالله تموم شه… برام دعا کنید عصر که میرم دکتر همه چی خوب پیش رفته باشه