۲۷ پاسخ

من همیشه تصورم این بود که وقتی بفهمم باردارم یه شام خاص بپزم شمع روشن کنم خلاصه تو یه شب رمانتیک به شوهرم بگم. ولی وقتی رفتم دستشویی بی بی چک گذاشتم سریع شلوار نپوشیده از دستشویی اومدم بیرون به شوهرم زنگ زدم گفتم من حامله‌ام😂😂😂😂

من ۵سال همش دکتربودم مشکل داشتم چندماه خسته شدم گفتم ولش کن باباشدشدنشدم بیخیال یهوپریودیم عقب افتادم رفتم تست بگیرم گفتم صدبارگرفتم حالا یه بارم روش وقتی زدم منفی بودامدم زعفران دم کردم بخورم گفتم تادم بکشه تمیزی کنم خونه روتمیزکردم کاراموکردم امدم سطل زباله دسشوی خالی کنم دیدم دوتاخط افتاده رفتم ازمایش دیدم مثبته وکلی خوشحال شدم الان پنجشنبه توبقلمه قربونش برم این حال خوب وبرای همه میخوام ازخدا

من موقع امتحانام بود همون ماه ناامید بودم و خیلی گریه کردم گفتم اگ صلاحه ب منم نی نی بده...من همیشه دیر پریود میشدم
مامانم رفته بود کربلا هی میگفت بی بی چک بزن من از امام حسین بچه خواستم برات اومدم هی میگفتم نه من همیشه دیر میشم
روز مادر بود
تا روز پدر نمیخاستم ب همسرم بگم😁(نشد)
دیگ دل و زدم ب دریا رفتم حرم بی بی چک گرفتم باهاش رفتم زیارت و گفتم هرچی خدا صلاح میدونه
گفتم اگ مثبت بشه امتحان نمیدم😛😂 تا زدم دوتا پررنگ افتاد
فرطی ب مانم زنگ زدم گفت مثبته دیگ قردا برو ازمایش
اصلا قصد نداشتم شوهرم بدونه میخاستم سوپرایزش کنم
ازمایش خونمم مثبت شد
رفتم پیش دکترم گفت دل درد داری شاید خارج رحمی باشه
تیتر بتا نوشت و دوبار تکرار کردم دوبارشم بالا بود عددش برا همین دکتر گفت شاید خارج رحمی
دیگ مجبور شدم شوهرم بگم
چون نیاز بود هی برم سونو بدم😁😁اونجا دکتر سونو غافلگیرمون کرد و گفت خارج رحمی چیه شما دوقلویی
خداروشکر❤️❤️❤️انشاالله که سالم بیان بغلم خوشیام تکمیل بشه

منم شب تولدم بود قبلا یع سقط داشتم خیلی غصه خوردم برا سقط کم کم گذشت تا دوسال بعد دوسال دقیقا شب تولدم. بعد هفت روز ک عقب افتاده بودم بی بی چک زدم گفتم اینم منفی ولی ب سرعت مثبت شد 😍و بهترین کادو رو از خدا گرفتم بعدشم شوهرمو سوپرایز کردم انشالله هرکی دلش نی نی میخاد ب زودی دامنش سبز بشه جوجه های ماهم به سلامتی بیان بغلمون الهی آمین

سر دختر اولم یادمه خیلی خوشحال شدم و اشک ریختم واقعا بچه دوس داشتم و تازه ازدواج کرده بودیم و همه منتظر یادمه سجده شکر کردم .‌‌...سر این دومی خیلی برا خودم شور شوق داشتم ولی شوهرم نمیخواست همینجور چند ماه بدون جلوگیری و به بهونه خشکی واژن اونم روزایی ک میدونست پریودم نزدیکه رابطه انجام میداد ک حامله نشم بعد ۴ ماه من که هرماه خدا خدا میکردم بشه دیدم ک نشد کلا گفتم بیخیال حتما شوهرم راضی نیس خدا ام نمیخواد بزار سال دیگه امسالو میرم سر کار تا سال اینده ام پس اندازی میکنم یکم جلو بیوفتم تو همین گیر ودار مدارک دانشگام اماده کردم چند جا صحبت کردم و یه جا مدرسه ای نیرومیخواست رفتم مدارک ببرم روز اول رفتم مدیر نبود روز دوم گفتن برو اون یکی مدرسه مون همینجور نمیشد ۵ روز از پریودیم گذشته بود روز سوم رفتم ک مدارک رو بدم بازم دور رسیدم و مدیر رفته بود دم برگشت پیاده بودم و قدم میزدم تو راه داروخونه بود شانسی بیبی گرفتم وهمون ظهر زدم مثبت شد...حالا خوشحال بودما ولی یه ترس بدی عین ترس دلهره واکنش همسرم واکنش اطرافیام ک میگفتن فعلا نخواه بچه همه حس هام قاطی شدن فکر میکردم کار خطا ای کردم ولی کم کم خوب شدم و دیدم نه خیلی ام کار بدی نشد اقام دیگه گفت خدا داده و کنار اومد و همین شد کلی انگیزه برام و هنوز پرونده تو خونه هست ومن دیگه کارو بیخیال شدم چون خیلی ویارام شدید بودن .خداروشکر خداروشکر دختر کوچولومم چه پاقدم خیری برامون داشته تا الان

من وهسرم باهم رفته بودیم پزشک ارولوژی چون همسرم اسپرم ضعیفی داشت بعدازدوماه مصرف دارورفته بودیم ویزیت مجددک دکتربرای من ازمایش بتانوشت وبرای همسرم ازمایش اسپرم مجددهمون روزک قشنگ یادمه بعداظهربود وشب یلداخیابوناخیلی شلوغ بودن خلاصه رفتیم انجام دادیم گفتن دوساعت دیگ بیاجواب بگیرکه زنگ زنگ زدم گفتن ازمایشون مثبته وبارداریدمنم تنهابودم توخونه اینقدرجیغ کشیدم وگریه کردم که نگوازخوشحالی توپوستم نمیگنجیدم اماهمسرم خیلی ناراحت بودازاین مشگلش وازمایش هرماه انجام دادن شب ک اومدخونه باهام دعواکردگفت ک دیگ نه دارومیخوره نه دکترمیره به منم گفت اگردوسداری همینطوری بدون بچه ادامه بدیم منم دیدم ناراحته هیچی نمیگفتم خلاصه شب یلداروکوفتمون کردآقا منم تصمیم گرفتم حالاک اینجوری کردوزده توذوقم باخودم عهدبستم ک تاسونوقلب هیچی نگم بهش اخه مایه سقطم انجام داده بودیم خیلی میترسیدم ک اینم اینجوری بشه دیگ نگفتم اماخیلی کمردردداشتم وبه یکباره فعالیت کلاس خیاطی وباشگاه رفتن گذاشتم کناروتوخونه استراحت کردم بهش گقتم کمرم دردمیکنه وزمستونه دیگ نمیرم خلاصه گذشت تاهشت هفتگی ک مطمن شدم ازسلامتی نی نی بهش گفتم وکلی خوشحالی کردولی نگفتم ازهمون روزفهمیدم گفتم خودمم تازگیامتوجه شدم
من بااینک بچه دومم هست ولی خیلی انتظارکشیدم چون ازدواج اولم متارکه کردم الان دختراولم پنجسالشه واین قضیه برای ازدواج دومم که براتون گفتم

ب من شوهرم نزدیک ۸ماه تو گوشم خونده بود ک وقتی حامله شدی ب من نگو سوپرایز کن مهمونی بگیر همه رو جمع کن منو سوپرایز کنید ولی من مثل عقب افتاده ها تا مثبت شد اومدم بیرون از دستشوی داشت میرفت سرکارگفتم نگااااااه کن دوتا خط اونم سعی میکرد ک بگه اشتباه ک یعنی اگرم مثبت سوپرایزم کن گفتم باشه یکی دیگه میخرم رفتم فرداش دوباره همین دست اخر دیدم نمیخاد باور کنه جواب ازمایش اوردم دادم بهش اخم کرد گفتم بی ذوق قهر کردم اون رفت کیک خرید گفت تو ک بلد نبودی گفتم هول شدم ببخشید گفت هرچی من نخاستم قبول کنم ک تو سوپرایز کنی تو بدتر مدرک محکم تر اوردی🤣😂

من تو اقدام بود و نمیشد یروز داشتم میرفتم روضه فاطمه زهرا.... عهد کردم ک بهم ی پسر بده تا اسمشو اسم خدا و پیامبر روش بزارم و همیشه چنتا بی بی چک تو خونه بود✔️✔️✔️✔️.... ی روز ساعت 3نصفه شب بود خاب دیدم تو حرمم و خانوم نورانی بچه ب بغل داره زیارت میکنه♥️♥️♥️♥️♥️.... و من با حسرت نگاه میکردم بعد از اینکه زیارتشون تموم شد اورد بچه رو داد ب من و گفت این بچه هدیه من هست ب تو.... فقط بخاطر امام رضا بود ک خاسته ات اجابت شد♥️♥️♥️♥️♥️♥️.... بیدار شدم سه نصف شب بود رفتم بی بی چک زدم هوا سرد بود زمستون بود دوتا خط افتاد.... اومدم ب شوهرم گفتم و خابیدم 😂و اسمشم گذاشتم محمد سبحان ❤️ و هر سال تولدش میریم مشهد پیش امام رضا علیه السلام ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

من ولادت فاطمه زهرا مولودی بودم و زمان اقدامم بود اونجا شکلات دونه ای پرت میکرد میگفت هرکی گرفت نیت کنه نگه داره منم پرت که کرد قشنگ با مشت گرفتمش سریع نیت دخترعموی شوهرمو کردم خیلی ساله ازدواج کرده نشده گفتم من حالا اولین ماه اقداممه وقت دارم روزی اون بشه دومین شکلاتم افتاد وسط پام اونو برا خودم نیت کردم😅،بعد من چون شغلم جوریه خونه نیستم چندروز درگیر جابجا کردن تاریخ پریودو تخمک گذاریم بودم که ببینم اصلا با تنبلی خفیف که دارم اقدام کنم میشه یانه،خلاصش بعد مولودی خودمون چقدر آهنگ گذاشتیمو رقصیدیم، ۳روز بعدش من درد شدید زیردل و معده گرفتم روز۴خونه خوابیدم از درد روز ۵سرتقانه گفتم اینجور نمیشه میخام برم سرکار دیگه نمیتونم دوچرخه سواری کنم رفتم ۲ساعتو نیمم رکاب زدم😅 فرداشم رفتم سرکار،۲۶ دی تولد شوهرم بود،۵بهمن روز پدر بود که من ۶ام صبح رسیدم خونه و جمعه بود هی شوخی به شوهرم گفتم یه تست بخریم گفت حالا عجله داری عقب انداختی؟گفتم ن بابا ولی باشه خونه بهتره(اخه بخاطر جابجا کردن تاریخ پریمو گم کرده بود)۷ام روز سالگرد ازدواحمون بود رفتم بتا دادم مستقیم صداشم درنیاوردم ۸صب رفتم جوابشو با کلی استرس گرفتم و دیدم مثبته بعدظهرش نوبت دکتر گرفتم تایید که کردو چک کرد باکس و کیک و یه بیبی چکم زدم(آقایون از عددبتا سردرنمیارن) یه کارتم برا شوهرم نوشتم و ۳تا مناسبتو یکی کردم و دادم بهش کلی سوپرایز شدو اشکش دراومد و فکر نمیکرد با یبار اقدام بشه😁همون شبم سریع به خانوادش گفت از ذوق🥰

من یه روز از موعد پریودم گذشته بود بی بی چک زدم مثبت شد،انقد ذوق داشتم با تاب و شلوار پریدم توکوچه رفتم مغازه همسرم بهش گفتم اونم میگفت این چه وضع لباس پوشیدنه😂

جونم براتون بگه که :منم دو سال اقدام بودم خیلی هم دکتر و آزمایش و سونو دادم و همه چیز خوب بود ولی باردار نمیشدم بعد دوسال دیگه واقعاً هر دومون ناامید شده بودیم بهمن ماه بود که بعد از پریودیم سرما خوردم و کلی دارو مصرف کردم بعد هم نزدیکای پریودیم بود که دیدم دارم پریود میشم و لکه بینی داشتم تو اوج خونه تکونی بودم که کلی زعفرون و آویشن دمدکردم با نبات فراوون خوردم تا باز شه کامل بیاد ولی چند روز گذشت و خبری نشد یه لحظه مشکوک شدم یه بی بی چک تو خونه داشتم از قبل فردا صبحش تا از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و تست زدم سریع دو تا خط قرمز قشنگ افتاد اصلا شکه شده بودم اومدم بیرون با قیافه ی مات زده تست رو به شوهرم نشون دادم اونم باورش نمیشد فرداش رفتیم آزمایش دادم مثبت شد دو روز قبل از نیمه ی شعبان بود
خدا رو هزار بار شکر که بهم عنایت کرد

اونایی ک ب شوهراتون‌گفتید بی بی چک بخره
چرا واقعا خودتونواینکارو نکردین
وه اقاتون سوپرایزبشه
من هم سه بار باردارشدم اولین بارداریم بعد ۱۱ ماه از عزوسیمون بود
ک همسرم یشب گفت میخام بچه بشیم
بیاشانسمون امتحان کنیم
من چون مریودای نامنظم داشتم وهر زکماه ونیم یبار بزرور پرزود میشدم گلتم‌محاله بارداربشم شنیده بودم ک پریودا نامنظم باشه باردار نمیشی. خیلی بچه دوست داشت

گفتم دوتا خواهرزاده‌هم‌ سن داشتم یکساله ونیمه بودن هردوشون توپولی شیرین وبامزه
انقد وابسته شوهرم بودن همیشه میگفتن عمو مارو ببر
باخودمون‌میاوردیم خونمون تازه ازدواج کرده بودیم شوهرم هردوشون کنارش میخوابوند خیلی ذوق میکرد منکه اصلا ب بچه علاقه نداشتم وعصابشو نداشتم دیدم همسرم خیلی وابسته شده ب این دوتا بچه.وخیلی دویتداره بچه.
قبول کردم که همسرم اقدام کرد فقط یشب برای اولین بار
که اونم گرفته بود ب لطف خدا...ایتجاش یکم هیجان انگیزبود. یشب ک رفتین خونمون بخابیم بعدمهمونی
گفت برم دوش بگیرم وبیاام
بعدش دیدم روتختی ی پارچه سفید وپهن کرد گفت برو وضوبگیر تعحب کردم گفتم واسچی گفت‌ک قبلش با خلوص نیت وباوضوباشیم.. خلاصه خیلی با اعتقادقلبی وفلان نذر میکنم اگه بچه دارشدیم بریم مشهد...
ازاونشب یکماه گذشت ومن پریود نشدم بی بی چک زدم دیدم بعله خیلی ذوق کردم وباورم‌نمیشد چون فکر نمیکردم با یه بار ایدام مثبت شده خیلی خوشال شدم نمیدونستم چجوری بهش بگم ک یادم‌میاد رفتمم ی جفت پاپوش و یه سرهمی بادی خزیدم وسوپرایزش کردم
وقتی متوجه شد باباشده هم گریه وخوشالی وپردرمیاورد.. وقتیی ک فهمید بچمون پسره بینهایتت ذوق کرد.. دومی هم خیلی خوشال شد ک اخرش سقط شد
این نی نی ام ک تو دلمه رو همینطور سرهرسه تا خیلی خوشال شد😍😍😍

من دو ماه بود اقدام کرده بودم. ...روزش همسرم رفت ماموریت یک‌هفته قرار بود نباشه
دقیقا ذوز موعد پریودیم بود بی بی چک داشتم گذاشتم دیدم سریع خط افتاد ..♥️
همسرم اومد رفتیم ازمایش بتا

منم روز مادر باردار بودم نمیدونسم ۲ روز مونده به روز پدر فهمیدم و به همسرم خبرباباشدنشو دادم🥺🥺

من پارسال روز عاشورا بودم سرم گیج میرفت تو مراسم همون موقع فهمیدم

منم روز مادر بود ک فهمیدم باردارم

هرچند بعدش خیلی اذیتم کرد ولی اون موقع انگار دنیارا بهش داده بودن

منم رفته بودم ارایشگاه با اجیم دقیقا روز موعد پریودیم اجیم گفت قبل کارای ابروت ی بی بی چک بزن اگه مثبت بود کاری نکن خطرناکه منم همونجا بی بی چک زدم مثبت شد🤭🤭بعد زنگ زدم شوهرم اومد دنبالمون انقد اعصابش خورد بود ک نگو گفتم چته گفت چرا همه بچه دارن من ندارم منم از حرفش ناراحت شدم گفتم بزار ی خورده حرصش بدم بهش نگفتم تا اخرشب گفتم گناه داره دیگه هیچی دیگه فردا صبح بیدار شدم دیدم فقط خواجه حافظ خبر نداره😐😐😐

همیشه فکر میکردم قراره خیلی رمانتیک اعلام کنم. اما ۳ روز عقب انداخته بودم و خیلی اتفاقی و شوخی شوخی با دوستم شرط بستم که حامله نیستم، یه بیبی چک گذاشتم مثبت شد😅 داشتم گریه میکردم یهو شوهرم اومد خونه دید دارم با یه بیبی چک تو‌ دستم گریه میکنم ترسید بیچاره. بعدش ۴بار بیبی چک گذاشتم به این امید که اشتباهه آخرشم رفتم دکتر که دیگه مثبت بود.

منم روز مادر بود فهمیدم مادر شدم😍😍😍

منم روز مادر ، مادر بودم نمیدونستم 🥺😍
۲۶ دی بی بی چک زدم مثبت شد

من چون تازه ی ماه بود عروسی کرده بودیم پریود نشدم ۱۵ روز عقب انداخت همش ب همسرم میگفتم باردارم می‌گفت نه نیسی میگفتم ن بخدا قبلا ب هیچی تهوع نداشتم الان از همه چی حالم بهم میخوره انقد گفتم گفتم ک بی بی چک خرید صبح بعدش ک رفت سرکار رفتم زدم چشامو بسته بودم ک مبادا مثبت بشه چون دوتامون هم نمی‌خواستیم چشمو ک وا کردم دیدم مثبته زنگ زدم گفتم مثبته 😂😂
تقریبا فک کنم ۸/۵ اینا بود

ععی جاااانم
منم درست یه روز مونده بود تاریخ پریودم ۲۴دی صبحش به همسرم گفتم میری بیرون بیبی چک بخر حالا شانسمون امتحان کنیم همسرم گفت نه بابا ول کن بزا حالا تاریخت بگذره با اصرار من دوتا خرید شبش خوابیدنی طاقت نیاوردم گفتم بزار بزنم حالا ببینم چیه یه حسی بهم میگفت اینسری مثبته بعد زدم مثبت شد اعتماد نکردم به شبیه صبح ساعت ۷پاشدم اون یکی تست زدم بازم مثبت شد یکساعت بعدش رفتم تست بتا دادم که مثبت بود واقعا بهترین روز زندگیم بود

والا من اقدام بودم چندماهی بعد درد پریود داشتم از چندروز قبلش حتی مهمونی یا بیرونم میرفتم نوار میزاشتم میگفتم الانه ک پریود بشم ۲روز تاخیر داشت پریودم گفتم شوهرم تست بخر میگف باوا بیخیال الان منفی توام ک درد داری بیخیال دیگ بزور یکی اورد تا زدمش خطی افتاد دیگ حوصله نداشتم ولش کردم تو دسشویی اومدم داخل بعد شوهرمم میگف بیخیال دیگ داری پریود میشی الکی زدی یساعت بعد اون رفت سرویس گف این چرا دو خط داره خخخ گفتم لابدمثبت کاذب بیخیالش من ک دل درد دارم چندروز گذش دیدم ن واقعا پریودنمیشم ولی درد دارم بزار برم ازمایش ک دیگ گف مثبتع

ما یکماه اقدام کردیم نشد ماه بعدش روز پریودم بود ولی خبری از درد نبود داشتم میرفتم خونه مامانم سر راه بیبی چک خریدم گفتم حالا چند روز بعد میزنم ولی دلم طاقت نیاورد رفتم زدم دیدم دوتا خط افتاد تو سرویس خوشحالی کردم اومذم خیلی شیک و مجلسی بیرون تا مامانم نفهمه بعد رفتم همون موقع ازمایشگاه بتا بالا بود شبم انقدر گریه کرده بودم شوهرم فهمید❤️

سلام گلم شبتخوش تبریک میگم عزیزم انشالله همه ی خانوماطعم شیرین مادرشدن بچشن

الهی که به سلامتی بقلش کنی

سوال های مرتبط

مامان نی نی آینده💙🩵 مامان نی نی آینده💙🩵 هفته سی‌ودوم بارداری