۶ پاسخ

اشکال نداره نفس عمیق بکش این کار هر روز منه منم یکسره بایید کشوها رو مرتب کنم چه میشه کرد بزار جستجو کنن کشف کنن مستقل بشن

طبیعیه عزیزم چون پر از انرژی هستن و به طرق مختلف تخیله اش میکنن به بچگی خودمون فکرکن ...‌ من که یجا بند نبودم تا خود دبیرستان

از هر چی بچه دیگه خسته داشتم به خدا دوساعته دارم بچه ها میخوابونم یکی میخواد بخونه اون‌یکی با سرو صداش بیدارش میکنه بعد اون‌یکی میخواد بخوابه دوباره یکی دیگه بلند میشه اینقدر خستم از بچه داری اینقدر حرص تمام وجود م و گرفته دلم میخواد بذارمشون برم دو سه ساعت بیرون باشم فقط صدا بچه نشتنوم

از هر چی بچه دیگه خسته داشتم به خدا دوساعته دارم بچه ها میخوابونم یکی میخواد بخونه اون‌یکی با سرو صداش بیدارش میکنه بعد اون‌یکی میخواد بخوابه دوباره یکی دیگه بلند میشه اینقدر خستم از بچه داری اینقدر حرص تمام وجود م و گرفته دلم میخواد بذارمشون برم دو سه ساعت بیرون باشم فقط صدا بچه نشتنوم

هر دو با هم ریختن.یا یکیشون؟

طوری نیست به خودت سخت نگیر، خداروشکر که سالمن
دو سه سال دیگه ازین خبرا نیست

سوال های مرتبط

مامان asemon مامان asemon ۴ سالگی
اینارو برای تو مینویسم مرد کوچک من.
دخترِ من، همیشه دختر منه. کل عمرش میتونه تو بغل من جا بشه. کل عمرش میتونه تو بغلم گریه کنه. قد هزااار سال میتونه بچه‌ی من بمونه.
اما تو پسرک من....
روز ها با تو خیلی سریعتر میگذره. من تورو محکم تر بغل میکنم و بیشتر تماشا. چون دلبرکم، روزای ما با هم زیادی محدوده.
شاید چند سال دیگه،وقتی میام جلوی مدرسه‌ت و اسمت رو بلند صدا میکنم بگی مامان ، جلو بچه ها نیا دنبالم. من دیگه بزرگ شدم.
شاید اونوقتی که یه نوجوون بی کله‌ی حرص درار شدی، دیگه نتونم با عشق بهت زول بزنم. شاید بهم اخم کنی و بگی مامان چرا همش زوم کردی رو من؟
شاید وقتی مرد شدی و سرت گرم کارای خودته، نتونم هرروز صدای قشنگت رو بشنوم چون بیکار که نیستی، کار داری، غرور داری،دغدغه داری.
شاید یه روزی نتونم بشینم یه دل سیییر باهات حرف بزنم چون ممکنه متهم بشم به مادر شوهری که سرش تو زندگی عروسه.
شاید یه روزی برسه که نتونم سیییر بغلت کنم جگر گوشه، چون دیگه تو بغلم جا نمیشی.