اینارو برای تو مینویسم مرد کوچک من.
دخترِ من، همیشه دختر منه. کل عمرش میتونه تو بغل من جا بشه. کل عمرش میتونه تو بغلم گریه کنه. قد هزااار سال میتونه بچه‌ی من بمونه.
اما تو پسرک من....
روز ها با تو خیلی سریعتر میگذره. من تورو محکم تر بغل میکنم و بیشتر تماشا. چون دلبرکم، روزای ما با هم زیادی محدوده.
شاید چند سال دیگه،وقتی میام جلوی مدرسه‌ت و اسمت رو بلند صدا میکنم بگی مامان ، جلو بچه ها نیا دنبالم. من دیگه بزرگ شدم.
شاید اونوقتی که یه نوجوون بی کله‌ی حرص درار شدی، دیگه نتونم با عشق بهت زول بزنم. شاید بهم اخم کنی و بگی مامان چرا همش زوم کردی رو من؟
شاید وقتی مرد شدی و سرت گرم کارای خودته، نتونم هرروز صدای قشنگت رو بشنوم چون بیکار که نیستی، کار داری، غرور داری،دغدغه داری.
شاید یه روزی نتونم بشینم یه دل سیییر باهات حرف بزنم چون ممکنه متهم بشم به مادر شوهری که سرش تو زندگی عروسه.
شاید یه روزی برسه که نتونم سیییر بغلت کنم جگر گوشه، چون دیگه تو بغلم جا نمیشی.

تصویر
۲۶ پاسخ

اره عزیزکم. اینده ممکنه برای ما عجیب رقم بخوره.
پس دلم میخواد، قد تمام روزایی که نمیشه، که نیستی، که ندارمت محکم بغلت کنم. اونقدر محکم که شروع کنی به غرغر کردن.
دلم میخواد قد تمام عمرت، ببوسمت. اونقدر زیاد سرتا پات رو غرق بوسه کنم، که غش غش بخندی. از اونا که تهش سکسکه‌ت میگیره.
محمد پسر من، تو تجلی همه ارزو های قشنگ منی. میدونم یه روزی میاد که از دیدن قد رعنات غرررق ذوق میشم.
میدونم‌ یه روزی باعث سربلندیم‌ میشی.
میدونم یه روزی از ته قلبم، به خودم، به خاطر داشتن تو افتخار میکنم.
اما بیا حالا که تو بغلم جا میشی
حالا که تو چشمام زول میزنی و میخندی
حالا که موقع شیر خوردن دستام رو محکم میگیری
بیشتر عاشق هم باشیم. بیا بیشتر مال من باش دلبرکم.
که زمان، مثل برق و باد میگذره.....


پ.ن: اکه عشق مادری انقدر قشنگه، پس عشق خدایی چقدر قشنگه؟

وای چقدر دلم گرفت چقدر قشنگ

چقدر قشنگ گفتی
منم وقتایی که خودمو هم قد پسرم میکنم چشم تو چشم میبوسمش ته دلم میلرزه و میگم بزرگ هم بشه اینجوری بازم بغلم میکنه بازم مثل الان آروم میزنه پشتم....

چ‌ حس خوبی توصیف کردی‌غرق افکارت شدم و‌توذهنم نگهشون داشتم 😍🌸

چقد متنایی نوشتیرقشنگ بودن گلم امشب تب و لرز دارم و خاب ندارم یهو شمارو پیدا کردم دارم یکی یکی میخونم یهو از دردم یادم رف میشه درخاستمو قبول کنی عزیزم🌹

خداحفظ کنه دردونه هاتون
شما بینظیر مینویسی
من که رفتم تا آینده ودلم ریخت
منی که دختر ندارم وپسرامم یه روزی به قول شما تو بغلم جانمیشن
خدا نگهدار همشون باشه

مامانایی که پسر دارن بیشتر درک کردن این متن رو .. خدا همشون رو حفظ کنه

واااای نهههههه

چه متن زیبایی چقدر قشنگ چقدر با احساس اشکم دراومد عزیزم خدا شمارو برای هم حفظ کنه ❤️

چه متنی بود اشکم درومد😢

مثل همیشه ، زیبا میبینی، زیبا مینویسی، زیباتر دل میبری

خعععلی گشنگ‌ بود فاطمه😭🥹
قلبم چند تیکه شد، و اشکام جاری!
دلم تنگ پسرام شد😭❤️

چقدرقشنگ گفتی🥲🥲🥲🥲🥲دلم تنگ شدازالان

ای خدا، من دقیقا. دارم همین روزارو میگذرونم پسر قشنگم که با هم عشق میکردیم پایه بودیم با هم ،الان نوجوون شده داریم از هم دور میشیم و من خیلی غصه میخورم😭،هر شب بغلم میکنه معذرت خواهی میکنه ولی فردا دوباره با هم به چالش میخوریم

با خوندنش اشک ریختم
کاری ک این روزها ب شدت سخت شده برام

مرسی یاد اوری کردی
من اصلا هیچ وقت از این زاویه نگاه نکرده بودم ب فرق بین پسر و دختر

چقدر قشنگ بود🥺
خیلی لذت بردم ازخوندنش 💖😘

منم همیشه بهش فکرمیکنم خیلی زیبا بود😍به خاطرهمینه مادرشوهرهاانقدر پسرشون رو دوست دارن و بهش وابسته ان. ولی خب زیادنباید باشه وتو دلشون باید باشه😊

خدا نگهتون داره واسه هم 🥹🥹

و منی ک اشکم دراومد😭😭😭
چقد قشنگ نوشتی،تصورش کردم،دلم شکست😭😭😭

عالی بود عزیزم😭😭

عالی بود.
عزیزم درخواستمو قبول کن

چه عجیب دلم گرفت

ای جانم چه با احساس🥹🥹

عاشق قلمتم من
خیلی خوشگل مینویسی🥺🥺🥺👏🏻

چقدر زیبا نوشتی 😍😍

خیلی عالی و احساسی بود افرین به قلمت مامان بااااحساس مهربون

سوال های مرتبط

مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
بچه ها جاریم تو زندگیش مشکل داره که شاید ۵۰ درصد مقصر خودش باشه نمیدونم ولی بچه اش یه سال از بچه ی من بزرگتره و خیلی عصبی هست و پرخاشگر من با مادرشوهرم یه جا زندگی می‌کنیم و اون هفته ای یکی دو بار میاد اینجا و دوست داره با بچه ام بازی کنه لچه ی منم اونو دوست داره ولی اون نهایتا ده دقیقه با ش بازی کنه باقیش دیگه فقط اذیت میکنه و همش میگه من باهات قهرم و باهات بازی نمیکنم و دست به این نزن و اشک بچمو درمیاره اهل دویدن و بازی نیست کلا فقط میخاد بشینه یه گوشه و غر غر کنه بعدم شاید تا ۷ ساعت یا بیشتر کسی نیاد دنبالش اگه بیان بازم می‌مونن من از زندگیم میمونم چون بچم نمیاد تا وقتی اون اونجاست اگه بخوایم بیاییم شروع میکنه به گریه و زدن توسری و داد زدن و ‌کشیدن موهاش یا که دنبالمون میاد و دیگه نمیره یا دخترم هی میخاد بره اون طرف به هوای اون بارها به مادرشوهرم گفتم وقتی میاد نیا دم خونه ی ما یا به دختر من اطلاع نده ولی بازم تا میاد میادتش دم خونمون نمیدونم چیکار کنم واقعا
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام می دونم با سوال های تکراریم خستتون کردم ولی به خدا بعضی ها اینچا خوب آدمو راهنمایی می کنند آدم انگیزه میگیره
خیلی هم همه مهربون و با شخصیت 🥰
میگم دیشب می خواستیم بریم خونه مادرشوهر و چون خیلی حساسه مجبور شدم ماهلینو پوشک شورتی پاش کنم امروزم روز سومه که باز اقدام کردم دیگه باید تلاشمو بکنم چقدر آخه پا پس بکشم 🥺🥺
بعد دیشب مادرشوهرم بهش گفته جیش داری بیا تا ببرمت دستشویی اونم‌گفته من پوشک دارم 😑😑من قیافم ابنجوری بود😳😳😳این بچه خیلی کلکه تو این ۳ روزم یه بارشو موفق شدم بقیشو همه رو تو خودش کرده اگه خیلی وقته نرفته باشه دستشویی هر یه ربع ۲۰ دقیقه می برمش اگه تازه کرده باشه ساعتی یه بار می برم خودشم یه وقتا میگه ولی وقتی می برم نمی کنه 😑😑😑بعدشم میگه الکی الکی و می خنده الکی میگه درواقع اونوقت که جیش داره و باید بگه نمیگه زرتی تو خودش می کنه 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
کسی بوده بچش مثل من یعنی با این شرایط من می تونم موفق بشم ؟؟دیشبمو مجبور شدم شورتی پاش کنم ولی گفتم دیگه به هیچ عنوان چون خیلی بچه ی باهوش و زیرکی کاش همون پارسال با دلوین با هم گرفته بودمش خودمو راحت می کردم اسیر شدم 🥴🥴🥴
مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
مامان امیرعباس مامان امیرعباس ۴ سالگی
سلام مامانا تورو خدا کمکم کنید پسر من ۴ سالشه بشدت لجباز حرف گوش نکن هر جی میگم برعکسشو میکنه اصلا حرفمو گوش نمیده میگم رو سرامیک نشین میده از لجم میشینه میگم جلو پنجره واینستا باد میزنه ساعتها میمونه جلوی پنجره غذا خوردنش تو هر وعده ۴ سال با زور آب خودنش با زور ناخن گرفتنش با زوره لباس پوشیدنش با زور نمیداره با وسی یک کلنه حرف بزنم جیغ میزنه گریهدنیکنه با ماشین میرلم جایی انقدر بهانه گیاره میزنه کلافم کرده اعصابم نمیکشه روزی ده بیست بار بشدت جیغ بلندی میزنم سرش انقدر بد داد میزنم از ترس میزنه زیر گریه واقعا اعصابم نمیکشه یبار تذکر میدم بار دوم گوش نمیده با تمام وجود جیغ بدی میزنم بماند که فشار روانی روم زیاد شوهر سر خونوادش خیلی بهم فشار روانی میاره سالهاست روی ارامش ندیدم دستشون دایما تو جنگ و تنشیم واقعا اعصابم نمیکشه انقدر سر بچم داد زدم میترسه واقعا میترسم دردی چیزی بکیره راهنمایم کنید چیکار کنم میریم مهمونی اسبابازی از دست بچه های دیگه میگیره بچه ها گریه میکنن هم خودم هم مامانای دیگه سرش داد میزنن گریه میکنه تمام این ساله‌ام بخاطر نارسیش بستری تو بینارستانا بشدت بچه ترسویی دلم براش میسوزه یا تو بیمارستانا عذاب نمیکشه یا تو خونه تو تنش و درگیری جیغای من میترسه نمیدونم چیکار کنم