مامانهای عزیز من همیشه تجربمو از چیزای مفید که برا دخترم اتفاق نیفته رو اینجا میگم شاید بدردتون بخوره
می‌خوام یه برنامه کودک فوق العاده رو بهتون معرفی کنم
اگه دوست دارین بچتون انگلیسی یاد بگیره که ورژن انگلیسیش وگرنه فارسیش
برنامه کودک پاپا پیگ
برای من بزرگترین درس فرزندپروریه
همه قسمت‌هاش رو دانلود کنین
حتی متوجه میشین چه مهارتهایی باید به بچه هاتون آموزش بدین
این برنامه کودک خیلی نکته تو دلش داره
روابط زن و شوهری، نقش پدربزرگ و مادربزرگ، دوستان، خواهر و برادری، معلم و ...
به عنوان یه سریال آموزنده خودتون هم ببینید حتما
از وقتی دخترم این برنامه رو میبینه، خجالتش کمتر شده، دنبال دوست پیدا کردنه و می‌تونه با بقیه بازی کنه
البته که دختر من حدود ۴ ماهه که هر روز چند قسمت رو میبینه و یه جورایی ملکه ذهنش شده
مثلا یه قسمت داره که بچه ها با والدین میرن کتابخونه، پس من فهمیدم باید رزا رو ببرم کتابخونه، و رزا هم ناخودآگاه یه ذهنیت از کتابخونه داشت مثلا میدونست نباید اونجا سرو صدا کنه و اون کتابها برای اون نیستن و ...
یه الگو شده این برنامه برای من
حتما ببینیدش
خیلی بهتر از برنامه کودک هایی مثل ماشا و میشا، باب اسفنجی و ... هستن
روی دیدن برنامه های بچه ها حساس باشید چون کامل الگو برداری میکنن
یه مدت دختر من نیکا رو میدید یا ماشا رو
دقیقا همونا شده بود

تصویر
۱۰ پاسخ

دختر منم عاشقشه یه مدت ماهواره پخش میکرد دیگه نیست عزیزم فارسیش میتونم دانلود کنم داره مگه ؟

دوبله فارسیش هست

دختز منم خیلی دوست داره

دخترم عاشقشه

از چند سالگی گذاشتی گلم؟

منم خیلی دوست دارم اینو چ برسه بچه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

عزیزم از کجا دانلود کردی؟

پسر منم همه قسمتاشو حفظه از بس دیده ولی بازم میبینه

عزیزم رو فلش ریختید

دختر منم عاشقشه پپا پیک

سوال های مرتبط

مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
خواستیم بریم پارک دخترم بازی کنه ماهم حال وهوامون عوض شه بدار اعصابم خرد شد چرا بچه من با بقیه بچه ها متفاوته اینقدر تو پارک وقتی بقیه بچه ها می دون کنار دخترم رد بشن این یه حالت ترس داره که خودم می فهمم وایمیسته با احتیاط اونا میان رد میشن میرن سرسره بعد میگف از سسره بزرگ دستمو بابا بگیره اونم چند بار گرفت بعد گفتیم حالا خودت بیا باباش پایین سرسره و استاد منم کنار اومد گریه کرد بعد عصبی بشه مارو میزنه باباشو زد جدیدا هم میگه خر یاد گرفته اونم گفت بریم اومدیم از بچگی هم همیشه بردیم پارک اکثرا میگف نمی خوان زیاد بچه باشه اونجا وقتی خلوته خوب بازی می کنه چکار کنم نمی دونم چرا این طوریه یه مادری گف چه بچه سوسول بعد گف بچه را سوسول بار آوردن ولی دختر من خیلی کارهاش مستقل انجام میده خیلی مهارت داره مثلا نقاشی پازل ساختمان یه چیزای جالب طراحی می کنه تو مهمانی ها با بچه های آروم خیلی خوب بازی می کنه اما یه بچه شیطون داریم با اون راه نمیاد
مامان آلاء و ماهبد مامان آلاء و ماهبد ۴ سالگی
سلام مامانای عزیز، من دخترم چهار سالشه و الان یه دومی رو باردارم الان که ۴ ساله گذشته خیلی چیزا رو که نگاه میکنم به عقب افسوس میخورم که چقدر خودم رو اذیت کردم و عذاب دادم گفتم این مطلب رو بنویسم برای مامان اولی ها تا این چیزا رو تجریه نکنن ، اول از همه من بارداری پر استرسی داشتم تا ماه ۵ ام تا تکون میخوردم خونریزی داشتم و مدام تو بیمارستان ها بودم هماتوم داشتم و استرس بیش از حد تاثیر خیلی بدی روی من داشت بعد از به دنیا اومدن هم همش استرس و اضطراب داشتم وای الان کم شیر خورد وای الان پی پی بچه سفت هست وای الان شل شد رنگش عوضش شد و خیلی چیزای دیگه که بابت هر کدوم کلی استرس کشیدم و کم کم آین افسردگیو استرس تبدیل به وسواس فکری هم شد ، تا دخترم تب میکرد و سرفه میکرد از درون بهم می‌ریختم و از استرس تمام وجودم بهم می‌ریخت میدونم همه مادرا وقتی بچه اشون مریض میشه نگران هستند اما بنظرم من خیلییی بیش از اندازه حالم بد میشد جوری که منشی دکتر دخترم میگفت خواهشهای دیگه بچه نیار ، با همسرم مدام بحث میکردم چون استرس و اضطراب شدیدی داشتم و تمام کارهام اشتباه بود ، مشاوره گرفتم کمی بهتر شدم از وسواسم کمتر شد و الان که به پشت سر نگاه میکنم میبینم واقعاااااا داشتم دیوونه میشدم عدم آگاهی و نداشتن اطلاعات از من یه آدم پر استرس ساخته بود این مطلب رو گذاشتم که بگم لطفاااا بعد تولد بچه اگر افسردگی دارید سریع مشاوره بگیرید ، خودتون رو یادتون نره ، اول به خودتون اهمیت بدید بچه مادر شاد و سلامت میخواد ، غذای خوب بخوربد و اگر میتونید در روز حتی یک ساعت بچه رو به آدم امن بسپارید و برای خودتون وقت بزارید حتی برای حمام کردن ، آرایشگاه رفتن ، پیاده روی ، دیدن دوستاتون ، واقعاااا خودتون رو ببینید
مامان asemon مامان asemon ۴ سالگی
اینارو برای تو مینویسم مرد کوچک من.
دخترِ من، همیشه دختر منه. کل عمرش میتونه تو بغل من جا بشه. کل عمرش میتونه تو بغلم گریه کنه. قد هزااار سال میتونه بچه‌ی من بمونه.
اما تو پسرک من....
روز ها با تو خیلی سریعتر میگذره. من تورو محکم تر بغل میکنم و بیشتر تماشا. چون دلبرکم، روزای ما با هم زیادی محدوده.
شاید چند سال دیگه،وقتی میام جلوی مدرسه‌ت و اسمت رو بلند صدا میکنم بگی مامان ، جلو بچه ها نیا دنبالم. من دیگه بزرگ شدم.
شاید اونوقتی که یه نوجوون بی کله‌ی حرص درار شدی، دیگه نتونم با عشق بهت زول بزنم. شاید بهم اخم کنی و بگی مامان چرا همش زوم کردی رو من؟
شاید وقتی مرد شدی و سرت گرم کارای خودته، نتونم هرروز صدای قشنگت رو بشنوم چون بیکار که نیستی، کار داری، غرور داری،دغدغه داری.
شاید یه روزی نتونم بشینم یه دل سیییر باهات حرف بزنم چون ممکنه متهم بشم به مادر شوهری که سرش تو زندگی عروسه.
شاید یه روزی برسه که نتونم سیییر بغلت کنم جگر گوشه، چون دیگه تو بغلم جا نمیشی.