درد دل 🥺

یه دوستی دارم خیاطی یادگرفت ازوقتی سرش شلوغ شده خیلی موذی شده خیلی قیافه میگیره دوقلو داره خیاطم هست وقتی میگم پسرم الکی خیلی گریه میکنه میگه منو ببر دد میگه تو روشو زیاد کردی تو فلان کردی من دو تا دارم اینجوری نیستن درصورتی که اکثر مامانا میگن پسر یا بچه ی ماهم همینجوریه انگار تو یه دوره ای بچها اینجوری لجباز میشن یا مثلا خیاط تو محلمون کم داریم بهش گفتم میخوام باد بگیرم یسره میگه تو نمیتونی تو بلد نیستی تو لیاقت نداره خیلی بخاطر حرفاش ناراحت شدم اومدم خونه گریه کردم اخه من ازوقتی بچه ام به دنیا اومده و‌کسی نیست پیشش بزارم برم سرکار قبلا سرکارمیرفتم داروخانه میرفتم برای خودم حقوق داشتم بیشترین حقوق رو میگرفتم کارم خیلی خوب بود چرا یکی به خودش اجازه میده که همچین حرفی به کسی بزنه واقعا وقتی داروخانه کارمیکردم هرکسی برای کار آموزشی می اومد خدا شاهده که اینو میگم تک تک داروها رو سیستم رو بهشون یاد میدادم چرا باید زبونمون تلخ باشه یا حسود باشیم 😞

۹ پاسخ

عزیزم اون حسودی میکنه خیلی هم لیاقت داری مطمئنم بهترین خیاط میشی اصلا به حرفش اهمیت نده

اون آدم وضعیتش مشخصه
اما برام سواله تو چرا اجازه میدی اینجور باهات رفتار کنن؟؟

عزیزم اصلا لازم نیست در مورد علائقت با دوستای سمی مشورت کنی خودت برو یادبگیر و سعی کن کم کم این ادم رو حذف کنی یا رفت و امد رو به کمترین حالت برسونی

ای خواهر فدای سرت این نشد غصه پولت جور شد برو خیلی هم خوبه سرگرم میشی کمتر با اینجور آدما رفت و آمد می‌کنی محل ندید درست میشن

عزیزم من کارمندم ولی بعضی وقتا میگم‌کاش تو خونه بودم بیشتر ب بچه م‌میرسیدم شمام اگه واقعا علاقه ب خیاطی داری برو یاد بگیر نیاز نیس با اون مشورت کنی تو میتوووونی🥰

اگر میتونی الان که بچت بزر‌گ شده برو سرکار

رفت و امدتو باهاش کم کن واسه چشم اونم شده برو یادبگیر ولی بهش نگو اصلا باهاش رفت و امد نکن ادم حسود دورت باشه پیشرفت نمیکنی

وقتی گفتی از وقتی بچم بدنیا اومده سرکار نمیری منم بغضم گرفت منم مثل تو ام حس وابستگی دارم یکی باید بیاد نگهداره تابتونم کاری کنم

عزیزم اگه علاقه داری میتونی من خودم خیاطم دوقلو هم دارم ولی دوست شما نیستما😂😂😂چون از وقتی بچه ها اومدن نتونستم خیاطی کنم الانم یه شلوار بود میخواستم تا خوابن بدوزم پایه چرخم نمیدونم کی ور داشتن چیکار کردن هر چی گشتم پیدا نکردم😂😂😂😂😂کلاس بری بهتر تا دوستت یاد بده

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی🐥 مامان جوجه طلایی🐥 ۲ سالگی
سلام خانما
من نمیدونم خیلی حساس شدم یا واقعا باید حساس بشم😡😡🌹
من با دختر جاریم مشکل دارم ۸ سالشه ولی کلا مثل بزرگا حذف میزنه
بعضی وقتا خیلی خوبه ها دخترمو دوست داره بغل میکنه باهاش بازی میکنه قربون صدقش میره ولی بعضی وقتا انگاری دشمنشه با اخم نگاش میکنه باهاش لج میکنه دوست داره تو جمع همش بگه آوین بی ادبه یا الکی میزنه
شوهرم که میگه تو چرا اخه حرفای یه بچه برات مهمه ولی واقعا اذیت میشم
میاد به من طرز تربیت کردن و میخواد یاد بده میگه زن عمو آوین وقتی یه بچه ای تو پارک داره اذیتش میکنه تو چیکار میکنی گفتم اگر بزرگتر ازش باشه باهاش برخورد میکنم اگر همسن خود آوین باشه یه جوری حواسشو پرت میکنم که آوین و اذیت نکنه میگه خب داری اشتباه میکنی نباید دخالت کنی و خودت و قاطی کنی 😑😐
یا میگه کار اشتباه میکنه باهاش جدی رفتار کن
خود جاریم همش جلوی بچه میگه من باد بچگیای یلدا میوفتم گریم میگیره خیلی دعواش میکردم غذا نمیخورد میزدمش نمیخوابید نیشگونش میگرفتم و این چیزا
الانم احساس میکنم دخترش میبینه من با آوین دعوا نمیکنم و مهربون رفتار میکنم اینجوری میکنه
مثلا امشب دخترم داشت با عموش بازی میکرد بدو بدو میومد میپرسیدم بغل عموش یهو دختر جاریم اومد جلوی باباش دستاشو باز کرد بلند با اخم به دخترم گفت نکن شکم بابام حساسه دردش میگیره دخترمم اولش چیزی نگفت نگاش کرد بعد زد تو سرش البته آروم بعد من برای اینکه ناراحت نشه گفتم عزیزم تو اونجوری با اخم بهش گفتی ناراحت شد اینجوری کرد یهو تو جمع بلند تو صورتم میگه اینم جدیده که فلانی اخم کرد آوین زده؟؟؟ جالبه
نمیدونم چجوری باید باهاش رفتار کنم
مامان ماهــ🌙ــلین🐥 مامان ماهــ🌙ــلین🐥 ۲ سالگی
💥مهم💥
یه تجربه ی خواهرانه گقتم در اختیارتون بذارم به هیچ عنوان بچه هاتون تو کوچه نفرستید که بازی کنن درصورتی اینکارو کنید که خودتونم نظاره گر باشید چند روز پیش مهمون داشتم خانوم رفیق شوهرمو دخترش که ۳سالشه اومده بودن خونمون من به ماهلین کلا از کوچیکی تا به الان اجازه ندادم جز خودم یا مادرم کسی بخاد بچمو عوض کنه حتی پدرش ماهلینم یاد گرفته حتی اجازه نمیده کسی لباساشو عوض کنه میگه عیبه حالا این به کنار من معمولا بچه ها بازی میکنن سعی میکنم تو دید باشن یا در اتاقو میگم باز بذارید که خدای نکرده ببینم اذییت میشن متوجه بشم بعد اونشب دختر رفیق شوهرم ماهلینو برد تو اتاق درم بست گفتم خاله جون ماهلین کوچیکه من باید مراقبش باشم که اذییت نشه گفت باشه باز درو نیمه باز کرد یهو دیدم ماهلین میگه عیبه عیبه نکن من دوییدم تو اتاق دیدم داره شلوار بچمو درمیاره😐گفتم چیکار میکنید گفت میخاییم دکتر بازی کنیم من به حدی اعصابم خورد شده بود یعنی فقط داد نکشیدم به مامانش گفتم گفت عه از وقتی این میره تو کوچه هی میاد بالا میگه مامان شلوارتو بیار پایین ببینم یا میگه بیا اونجامو نگاه کن قشنگه😑😑گفتم خب چرا میفرستیش باز بره تو کوچه گفت نه حواسم بهش هست😑دلم میخاس جررر بدم دهنشو گفتم عزیزه من دختر بچه خیلی مراقبت میخاد خیلی حوتست باید بهش باشه اون بچست عقلش نمیرسه که گفت اره میدونم دیگه تنهایی نمیفرستمش خودمم میرم دم در وامیستم یعنی بهش فکرم میکنم تنو بدنم میلرزه😭اخه بچه ۳ساله رو چه به این کارا یسریا فقط زاییدنو بلدن