تجربه زایمان ۲
خلاصه بستری شدم بعد تکمیل مدارک و خداحافظی و این داستانا با ویلچر بردنم طبقه بالا اتاق ۶یدونه اتاق با دستگاه ان اس تی با دستگاه فشار و اکسیژن و این جور چیزا من دراز کشیدم ان اس تی بچه رو گرفتن گفتن خوبه اومد معاینه کرد گفت دهانه رحم یک سانت با ایزی به ۴سانت میرسونیم ایزی یدونه دستگاه بود کمک میکرد دهانه رحم تا ۳یا ۴سانت باز بشه سه تا شلنگ حالت داشت یه طرف سرش بادکنک که میرفت ورودی دهانه رحم قرار میگرفتم از اینورم یدونه بهش سرم وصل بود سرم میرفت داخل و اونو باد میکرد دقیق باید میذاشتن دهانه رحمم که با باد شدن اون دهانه رحمم باز بشه به ۴سانت برسم حالا بماند با چه بدبختی و درد اونو گذاتشن دهانه رحمم خیلی خیلی خیلی شدید درد داشت بعد که گذاشت ایزی رو درازم کرد رو تخت دستگاه ان اس تی رو وصل کرد به بچه گفت دراز بکش رفت حدود یک ساعت بعد دل پیچه دل درد گرفتم گفتم خب درد زایمان داره شروع میشه حدود چند ساعتی طول کشید من رسیدم به ۳سانت اون بادکنک خودش افتاد بیرون با دردای تقریبا مثل پریود اومد معاینه کرد گفت که ۳سانت دهانه رحمش ام نرم تا شب میزاعه منم که خوشحال میگفتم اخجون دیگه تموم شد بچه فردا پیشمه اصلا فردا خونم

۹ پاسخ

منم لایکککک کن

لایک کن بخونم گلم‌

لایک کن بخونم لطفا 🙂

منم لایک کن گلم ببینم

منم لایک کن عزیزم

مبارک باشع 😍

به سلامتی عزیز

برای منم لایک میکنی عشقم ؟

عزیزممم گذاشتی باز لایک کن

سوال های مرتبط

مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت سه


دیگه من ساعت ده شب بود بستری شدم کلا هر یک ساعت ان اس تی میگرفتن و معاینه میکردن اما خبری نبوددد تا فرداش ساعت 11 صبح یه پرستار اومد بهم یه قرص داد که دردام شروع بشه و شاید دهانه رحمم باز بشه خلاصه گذشت تا ساعت دو بازم هیچ دیگه بهم امپول فشار زدن ساعت سه معاینه کرد و بازم هیچ اما درد داشتم دیگه خانمه نزدیک 20 دقیقه مدام معاینه کرد دهانه رحم 1 سانت شد و کیسه ابمو پاره کرد و اونموقع دردام وحشتناک شدددد و همین جوری هی معاینه و دهانه رحم همون یه سانت موند ساعت 10 شب شد گفتن ماما همراه بگیر سریع یه ماما گرفتیم و اومد معاینه کرد دید بچه خیلی پایینه و دهانه رحم بسته هست بهم مسکن زد و معاینه کرد شاید همه انگشتاش رو کرد داخل و زور زد که دهانه رحم شد 5 سانت من دیگه حالم بد شد بهم دوتا کپسول اکسیژن وصل کردن و ان اس تی که دردام همش رو 99 بود و من دیگه داشتم از بین میرفتم و باز معاینه کرد دهانه رحمم کرد 8 سانت و من دردام بیشتر بیشتر شد و بازم معاینه کرد شدم 10 سانتت دیگه فشارم اومد پایین داشتم از هوش میرفتم ساعت 12:20شب شده بود و دیگه ماما صدا پرستارا زد که بیاین این خانم داره از هوش میره و دهانه رحمشوباز کردم بهم گفتن بچه داره دنیا میاد و بهم چندتا دستگاه وصل کردن وگفتن زور بزن تا میتونی منم اینقدر زور زدممممم تا بچم ساعت 1:15شب دنیا اومد و همون لحظه دردام تماممم شددد و عشقمو بغل گرفتم 😭خیلی درد کشیدم اما ارزششو داشت
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۴ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان یُسرا سادات مامان یُسرا سادات روزهای ابتدایی تولد