۳ پاسخ

5 حسرت پدر و مادرها وقتی بچه بزرگ میشه


🔹کاش هیچوقت به خاطر تکالیف مدرسه باهاش بد حرف نمیزدم.
🔹کاش خودمو کنترل میکردم و هیچوقت دست رو بچه بلند نمیکردم.
🔹کاش کمتر بهش سخت میگرفتم تا بچگی کنه.
🔹کاش بیشتر بغلش میکردم و باهاش صمیمی بودم.
🔹کاش اینقدر توی موقعیتهای مختلف الکی نمیترسوندمش.

آیا می دانید بسیاری از بی دقتی های بچه ها در امتحان، حاصل بازی نکردن است؟

آیا میدانید بسیاری از مشکلات درسی بچه ها مخصوصا در مسائل ریاضی ، به خاطر بازی نکردن است؟

بازی های حرکتی ، بازی های تمرکزی، بازی های خلاق و ….

هفت سال اول هرگونه آموزش مستقیم ممنوع است! اجازه دهید کودک این سالها را فقط به بازی بگذراند ، و بعد در مدرسه ، شاهد شکوفا شدن استعدادهای جهشی و نهفته ی کودک باشید .

شما با بچه فقط بازی کنید. و اجازه دهید خودش در خلال بازیها ، زندگی و مهارت های آن را فرا بگیرد.

کاش واقعا ای کاش هامون عمل میکردیم و فقط تاسف نمیخوردیم

سوال های مرتبط

مامان سُهیل مامان سُهیل ۵ سالگی
معرفی چند بازی با هدف تقویت دقت وتمرکز کودکان

💥جسمی راوسط اتاق قراردهید وبه اوبگویید هر كس كه به مدت طولانی تری بتواند به این وسیله خیره شود بی آنكه از آن چشم بردارد، برنده است.

💥از کودک بخواهید چشمانش را ببندد، آنگاه اشكال هندسی را به او بدهید و از او بخواهید كه نوع آنها را حدس بزند. در مراحل پیشرفته تر اشكال حیوانات مختلف را به او پیشنهاد دهید.

💥از کودک بخواهید یک شی نورانی در حال حرکت را با چشم تعقیب کند.شی رادرجهات مختلف به صورت صاف یا دورانی حرکت دهید.(کم کم زمان تمرین را افزایش دهید).

💥شما و فرزندتان مقابل هم روی زمین بنشینید ،توپی را به سمت او بفرستید،از وی بخواهید پس از گرفتن توپ مجدداً آن را به شما بدهد و این کار را تکرار کنید. (کم کم زمان تمرین را افزایش دهید)

💥کلمه ای را با کودک قرار بگذارید تا هر زمان شنید دستش را بالا ببرد. شما کلمات مختلف را بگوئید و آن کلمه خاص را نیز به طور نامنظم در میان کلمات دیگر بگوئید.

💥داستان کوتاهی را برای کودک تعریف کنید و بعد بلافاصله از متن داستان سوالاتی را از او بپرسید
مامان سُهیل مامان سُهیل ۵ سالگی
"فرزندم مرا عصبانی نمی‌کند، او فقط خشم درون مرا آشکار می‌کند."

این جمله را وقتی فهمیدم که زمان‌هایی که عجله داشتم، سرم درد می‌کرد، از دست کسی یا چیزی کفری بودم یا هزارتا کار داشتم و نمی‌دانستم کدام‌شان را اول انجام دهم، وقتی توی ترافیک مانده بودم و ماشین‌ها بی‌هوا جلویم می‌پیچیدند توی هر رفتار بچه و هر کلمه‌ای که از دهانش خارج می‌شد، چیزی بود که مرا از کوره در ببرد. برای هر حرکت نابجایش یک فریاد و تهدید توی هوا ول می‌دادم و مدام این سوال توی سرم وول می‌خورد که این بچه چرا این‌قدر یک دنده‌ست؟ چرا اینقدر حرف می‌زنه؟ چرا این قدر یواش راه می‌ره؟ چرا….؟

اما او فرقی نکرده بود من کم حوصله بودم .
وقت‌هایی که سرحال بودم، خبر خوشی شنیده بودم، وقتم آزاد بود، همه چیز آرام بود و من خوشبخت بودم، برای همان کارها و همان کلمات دلم غنج می‌زد و ذوق می‌کردم که چقدر این بچه شیرین است، چه خوب حرف می‌زند، چقدر اعتماد به نفس دارد، چه پشتکاری دارد و …

مادر یا پدر  شدن مثل این میماند که آدم دوباره به خودش معرفی شود.

من با فرزندم چهره‌هایی از خودم را دیدم که هرگز نمی‌دانستم در من وجود دارند.

من کم حوصله باشم  همه بدند همه اشکال دارند همه میخواهند مرا اذیت  کنند من شاد باشم  همه خوبند  وبا گذشت  ما همه ذات خودمان را تفسیر میکنیم  دیگران را خوب یا بد میدانیم درحالی که اینگونه نیست.