اگه نی نی هاتون خوابن بیاین خاطره ی بارداری هاتو بگین اینکه وقتی فهمیدین چه حسی داشتین 😍😍😍😍
من خودم تابستان ۱۴۰۱ رفتم دکتر و ازمایش برا چکاپ ، چون از اول پریودیم نا منظم بود قرص میخوردم تا مرتب بشه ، ازمایش سونو پاپ اسمیر دادم ، دکتر گفت همه چیز اکی میخوای بچه دار شی دارو بنویسم برا تنبلی تخمدانت چون احتمال داره دیر باردار بشی 😑 گفتم ن دکتر فعلا نمیخوایم 😆🙄🙄😆
اومدم ب شوهرم گفتم گفت یا خدا پس فک کنم اگه ما الان اقدام کنیم شاید یکی دو سالی طول بکشه ، گفتم قسمت هر چی خدا بخواد فعلا که الان نمیخوایم ،
یکی دو ماه گذشت پاییز بود همسرم گفت میخوایم بعضی وقتا جلو گیری نکنیم ببینیم چی میشه ، تو که حالا حالا بارداری نمیشی پس بعضی وقت ها جلو گیری نکنیم گفتم اکی 😵‍💫😵‍💫 آقا اوایل آذر بود من پریود نشدم خیلیم درد پریود داشتم اخه میشد دو ماه ی بار پریود بشم گفتم دردام شروع شده فردا پس فردا میشم ، تو سالن کار میکردم دوستم میگفت نکنه حامله باشی گفتم نه بابا چه زود اخه با ی بار جلوگیری نکردن من حامله بشم به این زودی 😀🤣🤣🤣

۱۸ پاسخ

من رفتم دکتر گف بعد شش ماه ک این قرص هارو خوردی باردار میشی ی ماه قرص هارو خوردم جلو گیری نکردم ب همسرم هم نگفتم بعد ۵ ماه باردار شدم .خیلی خوشحال بودم..ولی انقد سختی دادن بهم اصلا لذت نبردم

الان دیدم تو لیست دوستام نیستی دیگه مامان رایان🤐
گهواره کارای عجیب میکنه
دوباره درخواست دادم

من هشت ماه بود اقدام بودیم
خیلی ناراخت بودم
یه روز با گریه به شوهرم گفتم باید دیگه بری ازمایش اسپرم بدی چرا باردار نشدم😂
حالا باردار بودما نمیدونستم
چند روز به موعدم مونده بود
میرفتم باشگاه
دستشوییم تند شده بود سرگیجه داشتم اول فک کردم ویروس گرفتم بیحال بودم
حالتای پریود خفیف
و حتی لکه بینی
شک نداشتم قراره پریود بشم
نشدم
بیبی زدم مثبت شد
از خوشالی گریه میکردم یادش بخیر

منم دقیقا تنبلی داشتم و پریودیامم نامنظم و از اونجا ک فکر میکردم وهرکی دوروبرم بود تنبلی داشت ودیر باردار شده بود یا نمیشد مایم تصمیم گرفتیم اقدام کنیم بعد ۳ماه باردار شدم مامانم تو راه کربلا بود و بهش زنگ زدم و یادمه تا رسیدم آزمایشگاه و جوابو داد دل تو دلم نبود و واقعا خیلی خوشحال بودم و از اون بهتر وختی فهمیدم دختره 😍😍😍😍حتی پیش دکتر خوب مشهد رفتم ک بهم دارو بده کارم ب عکس رنگی واینا نکشه اما دوبار رفتم پیشش ازمایشمو دید گف مشکوک ب بارداری هست دستش خیلی خوب بود و هرساله نذر داریم ۴8ام ی کیسه برنج عدسس پلو یا لوبیا پلو یا خورشتی میدیم

ما همون ماه ک تصمیم گرفتیم بچه دارشیم
همسرم روز شماری میکرد برای روز پریود
۳ روژ گذشت نشدم دیدم با ۴ تا بیبی چک اومد بعد تست زدم مثبت شد رفتیم ازمایش دادم بعدم کیک و گل خرید اومدیم خونه
اینچنین سه تایی جشن گرفتیم 😁🥺😍

من دوتا کیست تخمدان گنده داشتم + کم کاری تیرویید و کم بودن ویتامین دی . چون بعد ۷ سال میخواستم بچه دار بشم سه تا دکتر برای چکاب رفتم که هر سه گفتن تو بخاطر همین مشکلاتت ممکنه دیر حامله بشی یا اصلا نشی 😵‍💫 ماهم گفتیم اوکی برنامه مهاجرت چیدیم و کاراشو کردیم
در همین وسطا یبار اقدام کردیم گفتیم باردار که نمیشم ولش کن که همون ماه من بادار شدم ولی چون پریود هم شدم اون ماه متوجه نشدم . اواسط بهمن بود حالت تهوعام شروع شد قبل از سرکار یه بی بی چک زدم بعدش رفتم ازمایش دیدم بعله من ۷ هفته بادارم 😵‍💫
اینجوری شد که مهاجرت کنسل شد چون ترسیدم تنهایی برم کشور غریب زایمان کنم و هیچکی کنارم نباشه
اگه یک ماه دیرتر اقدام میکردم رفته بودیم 😑🤦🏻‍♀️
خاک تو سر دکترای خنگم که باعث موندن من شدن😖🤦🏻‍♀️

من دقیقا شب میلاد حضرت علی که روز پدر بود خبر پدر شدن همسرمو دادم. تاحالا اینطوری ندیده بودمش ذوق و استرس و شادی و همه چی باهم

چقدر خاطره ات شبیه به خاطره باردار شدن من بود 😂😂
منم رفتم دکتر گفت تنبلی تخمدان داری حالا حالا باردار نمیشی😂😂
ماه بعدش حامله شدم🤭

من هم بخاطر تنبلی تخمدان و چسبندگی عمل هیستروسکوپی شدم . یکماه بعدش باردار شدم . اصلا فکرشم نمیکردم

من بعد ۷ سال تصمیم برای بارداری
رفتم آزمایش دادم عدد ذخیره تخمدانم کم بود
بزرگترین اشتباهم این بود که از یه دکتر انلاین پرسیدم گفت عددت خیلی پایینه برای بارداری دیر اقدام کردی شاید باردار نشی و همون لحظه انگار اب یخ ریختن رو سرم
سه ماه دارو خوردم برای بارداری تو این سه ماه خودمو سرزنش کردم چرا زودتر اقدام نکردم
سه ماه گذشت و پریود نشدم بعد ده روز با شوهرم رفتیم آزمایش و رفتم جوابشو بگیرم هنوز برگه رو بهم نداده بودن خانومه گفت مبارکه 🥲🥲🥲🥲
یعنی قشنگترین لحظه زندگیم بود منم از خوشحالی فقط گریه میکردم🥺
تو خیابون همچنان گریه میکردم..خیلی حس خوبی بود انشاالله همه تجربش کنن🥺

من بارداری اولم تازه عروس بودم در واقع یه دوره خونه شوهر پریود شدم بعد ماه رمضون بود روزه هم بودم همش دل درد میشدم بعد ۲۱رمضان فهمیدم به مایسا بار دارم
ولی دومی رو حوصله ام نمی کشه بنویسم اندازه شاهنامه اس اوووف 😅😅
ولی وقتی جواب سلفری اند وهنه جی اوکی بود خوشحال ترین روزم بود چقدر اشک شوق ریختم والان نفسهام به نفس هاش بنده

من پریودم عقب افتاد بی حال بودم منی که همیشه در حال تمیزکاری‌ بودم همش میخابیدم
بی بی چک زدم و دیدم آره باردارم
بعد شوهرمو سورپرایز شدم اشکرهم ریختم
همیشه دوست داشتم یه دختر داشته باشم رفتیم سونو ۱۷ هفتگی دکتر گفت دختره اشکام سرازیر شد دیگه خاطره ای خوبی بود

همسرم اومد مطب دنبالم گفت چیزی شده اخه ی جوری هستی گفت ن بابا چیزی نیست پرود تنیشم دکتر دارو داد گفت بخور اکی میشی 🤣🤣🤣
رفتم سالن وسایلامو بردارم ددستم بهم اولین کادو رو داد ست بیمارستانی نوزادی 🤩

وای منم دقیقا مثل تو بودم، رفتم دکتر بهم گفت تنبلی تخمدان داری باردار نمیشی فعلا😆 منم دیگه خیالم راحت شد گفتم پس خوبه دیگه استرس بارداریم ندارم . بعد یه ماه آزمایشم مثبت شد

گفت تو صبح ناشتا ی بی بی چک بزن ، بعد سالن رفتم دارو خونه بی بی چک خریدم به شوهرمم گفتم ، همسرم ۵ صبح شرکت رفتنی زود بی بی چک زدم. مثبت بود 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫
تو شوک بودم حسی خاصی نداشتم ، ۵ صبح زنگ زدم به خواهرم گفتم چی شد اون خوشحال بود ولی من حسی نداشتم ، شوهرم زنگ زد گفتم ن بابا منفیه ، خواستم برم ازمایش و دکتر بعد بهش بگم اثری رفام دکتر گفتم اینجوری ازمایش بدم چه جوریه منشی گفت ن نمیخواد دکتر سونو میکنه ، رفتم دکتر سونو کرد گفت ۶ هفته ته 🙂😆🙂 گفتم دکتر اخه من هیچ دکتر اینا نرفته بودم هیچ مراقبتی نداشتم باشگاه میرفتم تی ار ایکس وزنه سنگین کار میکردم خوبه چیزی نشده گفت نه اکی هست هفته بعد بیا صدای قلبشو بشنوه باشگاه هم نرو

وای من داشتم سکته میکردم دو روز نخوابیدم از استرس صدای تپش قلبمو میشندیم دستام میلرزید اصلا یه وضعی

تو بنده خوب خدایی ماهم دقیقا مثل شما بودیم ولی خیلی طول کشیدتا باردار بشم

همیشه وقتی یه درصد هم بهش فک نمیکنی میشی😂حالا بیا و منتظر باش زجرکشت میکنه تا بشه

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۱۶ ماهگی
امروز به رایان داشتم البومشو نشون میدادم که اوایلش عکس بارداری بعد عکس های رایان که شیطون تازگیا خودشو و مارا میشناسه رو عکس خودش میگه من ، من 😍😍😍 و میگی بابا کدومه دست میذاره رو باباش میگه بابا 😅
و یادم اومدم پارسال این موقع تو شکمم بود و من دکتر خودم میگفت باید طبیعی بدنیا بیاری ، خودمم اوایل میگفتم من طبیعی میارم حتی از ۷ ماهگیم رفتم باشگاه یوگا کار میکردم ، ول هر لحظه که به زایمان نزدیک میشد و تجربه و خاطرات کسایی که زایمان طبیعی میکردم رو میشنیدم استرسم ببشتر میشد ، شبا نمیتونستم بخوابم شوهرم میگفت بابا من یه دکتر دیگه پیدا میکنم چرا انقدر نگرانی گفتم نه بذار اینسری باهاش حرف میزنم شاید راضی شد ، اخه این دومین دکتری بود که عوض میکردم دلم نمیخواست هی دکتر عوض کنم ، هفته ی ۳۹ بود رفتم پیشش ک لگنمو معاینه کنم گفت خوبه برا زایمان ولی رحمت باز نشده باید صبر کنی ، اقا من تو اتاق دکتر اشکم درومد نمیتونستم حرف بزنم هی گریه میکنم دکتر ترسیده بود میگفت چی شده گفتم خانم دکتر من طبیعی نمیتونم از استرس دو هفته اس ارامش ندادم خر روز گریه 🥲🙃🥲 گفت اخه اللن دستور اومده سزارین ممنوعه دست من نیست حتی ازاد هم نمیشه ، 😵‍💫 گفتم بخدا من اینجوری دق میکنم گفت بذار با دوستم حرف بزنم اون تو بیمارستان خصوصی عمل میکنه اگه قبول کرد برو اون انجام بده ، سه شنبه رفتیم پیشش گفت چرا میخوای سزارین گفتم استرس دارم نمیتونم انقدر عوارص شنیدم که بچه اینجوری میشه اونجوری. میشه میترسم خندید گفت اتفاقا سزارین عوارص دادم گفتم دوتاشم میدونم ولی سز میخوام ، گفت اخه برا بیمارستان چه دلیلی بنویسم که قبول کنن چون وقت سزارینت هم گذشته گفتم بنویس لگنش کوچیکه 😅🤣
مامان گندم🌾 مامان گندم🌾 ۱۷ ماهگی
روز تولد بچهامون برای همتون بهترین خاطره س
اما برای من و خونوادم خیلی خاطره ی دردناکیه
میخام اینجا بگم شاید بدرد یک نفر خورد که به دکترا ب همین راحتی اعتماد نکنه
درست پارسال تو همچین روزی فرشته من دنیا اومد
یک تیر ۴۰۲ ساعت هشت و نیم صبح با عمل سزارین گندم کوچولوی من دنیا اومد
ی دختر تپل و سفیددد و ناز دکتر تا گندمو دید گفت وای چقدر تپله
همه چی خوب بود تا شب که تو بغلم خواب بود دیدم بدنش داره تکون میخوره به پرستار گفتم گفت بزار قندش رو چک کنم چک کرد گفت مشکلی نداره
صبح شد و ما مرخص شدیم و همه چی تا فرداش خوب بود
فردا سوار ماشین شدیم ک بریم شنوایی سنجی دیدم تو ماشین خیلی داره بدنش تکون میخوره ازش فیلم گرفتمو همونجا سریع بردیمش دکتر
پیش همون دکتری که تو بیمارستان اومد بالا سرم دکتر مشفق!
خانومای بندری میشناسن این دکترو ب شدت بداخلاق و تنده
من رفتم‌داخل گفت چی شده فیلمو نشون دادم، گفت نمیگم فیلم نشون بده بگو چی شده بغض تو گلوم نمیزاشت حرف بزنم گفت حرف میزنی یا ن گریه هاتو بزار برا تو خونه
گفتم بدنش تکون میخوره خلاصه ی عالمه سوال پرسید و فیلم و تا دید گفت تشنج ببر بستری کن!
اولین بار کلمه تشنج رو از دهن همین‌ دکتر شنیدم و نگو ک این تازه اول راه بود
ی جوری گریه میکردمو از مطب اومدم بیرون ک همه مامانایی ک تو مطب بودن دورم جمع شدن گفتن چی شده
شوهرمم نشسته بود بیرون راهش نمیدادن تو میگفتن فقط یک نفر بره داخل
خلاصه ب شوهرم گفتم دکتر میگ تشنج گفت ببریم ی دکتر دیگ
بردیم دو سه تا دکتر دیگ و همه گفتن تشنج!
آخرین دکتری ک بردیم دکتر رحمتی بود گفت ببر بیمارستان کودکان بستری کن
من شکمم پاره بخیه هام باز بچم همش سه روزش بود!

بارداری و زایمان