خدا حفظش کنه انشالله عروسش کنی عزیزم سخته خیلی خیلی ولی خداروشکر ک گذشت انشالله از این به بعد براتون ب شادی باشه گلم منم پسرم روز ۳ بستری کردم زردی گرفت تا ۲ماه ونیم خیلی بدبختی کشیدم تنها هیچکی نبود حتی شوهرم همش سرکار خانوادم راه دور نگم برات ولی خداروشکر ک گذشت خدا پسرنازم رو بهم هدیه داد شکر میکنم توهم شکر کن واز خدا سلامتی و خوشبختی شو بخواه🙏🌹❤
عزیزم انشالا همیشه سالم باشه 😍😍😍
بعد از چند روز مرخص شد منم چون استراحت نداشتم بخیه هام باز شدن داخل شکمم معلوم بود😓😔 دکتر دوباره بخیه کرد و اسپری داد
منم رفتم خونه مادر شوهرم اون عوضی هم بجایی که درکم کنه من داغون بودم جایی رو نداشتم مثل آواره ها زندگی میکردم اومد تهدیدم کرد که با پسر من و من خودم درست رفتار کن مگر نه بچه رو ازت میگرم پرتت مبکنم خونه بابات 😤😭 از اون روز ازش متنفر شدم و آرزوی مرگشو میکنم
دخترم دوباره بخاطر یرقان بستری شد رنگ بچم نارنجی شده بود کلا تا ۲۰ روزگی جانا ما در گیر بودیم تا دکتر برگه شیر خشک رو امضا کرد و گفت کلا شیر خشک بدین بچه
منم سزارین زایمان کردن زایمان اورژانسی شدم اصلا آمادع نبودم اون لحظه ، رفتم تو اتاق عمل و بچه رو به دنیا اوردن منم تو شهر غریب نه مادری نه کسی فقط همسرم و زن عموم پیشم بودن از اتاق عمل اومدم بیرون تو تنها یبوست گرفتم نگه نداشتن منو تا ۴ روز تازه روز آخر مامانم اومد حالا نگو خودش حامله بوده
من به یه بدبختی یبوستم خوب شد و مرخص شدم حالا دخترم بستری شد تازه اون موقع هم صاحب خونه کل اثاث وسایلمون رو ریخت بیرون چون موعد بود تخلیه کنبم من زایمان کردن باید بلند مبشدیم منم پیش بچم شوهرم. طفلی پی کارا
بقیش چی شد خانمی
ایشاالله همیشه سلامت باشه
بقیه اش رو هم بگو آخرش چی شد؟؟؟
خب بقیش
الهی عزیزم دلم بخدا اشک تو چشمام جمع شد خب چکارش کردی دیگه الان چطوره خوب شده
خب چیشد
آخر تشنج بود؟
نیلا هم همش درگیر رفلاکس شدید و ندونستن اینکه شیر نفهمیدن شیر بهش نمیسازه
تا مرز خفگی رفت دورازجون
الهی عزیزم.
الان گندم خانم بهترن؟ تشنج بود یانه
آی جانم انشالله خدا همچین دردیو نصیب هیچ مادری نکنه. فداششم
تولدش کی هس؟؟ انشاالله ۱۲۰۰۰۰۰۰۰سالع بشه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.