به نام خدا
آنچه که گذشت 🤪
دو سه روزی دردهای خفیف داشتم، دوبار هم معاینه شدم که خداروشکر کلا معاینه ها نسبت به بارداری اول سبک تر بود.
روز قبل زایمان پیاده روی زیادی کردم قبلش هم حدوداً 4 جلسه ورزش رفتم که واقعاً خوب بود چون تاثیرش رو برای زایمان دیدم... توصیه میکنم کسانی که فکر می‌کنند دیر زایمان می‌کنند و تا 40 هفته می‌رسند حتما ورزش رو از 36 هفته شروع کنند و حتماً 37 هفته هم معاینه بشند. که خداروشکر من این کار را کردم جواب داد.
ساعت 6 صبح دردام شروع شد و ساعت 7 بیمارستان شهدا بستری شدم توی دردام اسکات میرفتم
ماما همراه توی دردا کمکم می‌کرد چطور نفس بگیرم خودم احساس می کردم نحوه درست نفس گرفتن به دردا کمک می‌کرد سخته ولی دردا رو کم میکنه و زودتر دردت تموم میشه
توی دردا هم ماما همراه برات قرآن بذاره خوبه
ماما همراه من باخودش آدامس هم آورده بود ازش گرفتم تا نیم ساعت با آدامس درگیر بودم 😁.
وقتی به 6 سانت رسیدم برام بی حسی اسپاینال زدند
خیلی خوب بود چون بعد یک ساعت وارد فاز فعال شدم و آقا حمزه بدنیا اومد.

در مورد بی حسی اسپاینال زیاد اطلاعات نداشتم بیشتر برای سزارین استفاده می کنند و عوارضش هم اینکه بعد زایمان سرگیجه میگیری و باید نسکافه بخوری تا اثرش بره...

کادر بیمارستان خوب بودند
ولی غذاشون اصلاً مناسب نبود😵‍💫

یکی از گزینه هام برای انتخاب شهدا این بود که اتاق جدا داشتند و هیچ کسی رو جز خودت نمی‌دیدی.

۸ پاسخ

به سلامتی .

مبارکه دقیق چند هفته زایمان کردی؟؟؟

شهدای کجا

الان طبیعی بود یا سزارین ؟!

مبارک باشه عزیزم ماماهمراه عالیه من به همه توصیه میکنم

ای جان‌مبارک باشه عزیزم

ان شاالله همه مامانایی ک میخوان طبیعی نی نیاشونو دنیا بیارن اینجوری آروم باشن

خب عزیزم مبارکه خداروشکر ک اذیت نشدی

سوال های مرتبط

مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان شهی مامان شهی ۳ ماهگی
خاطره زایمان من
من شنبه وارد هفته ۴۰ شدم چون دردام شروع نشده بود دکتر برام انستی نوشت توی انستی همه چیز خوب بود تا نوار قلب جنین دکتر گرفت و گفت برو وکتر و بستری شو توی بیمارستان با نامه دکتر بستری شدم بعد از معاینه دکتر بخش ۲سانت بودم یعنی من از ساعت ۱۰ صب تا ۴ بعد از ظهر ۲سانت بودم بستری ک شدم ساعت ۴و ربع بعد از ظهر بود ماما بخش خودشو معرفی کرد و دوباره معاینه تحریکیو انجام داد هم چنان ۲سانت بودم امپول فشار تزریق شد دردا کمکم شروع شد تا ساعت ۶ونیم دوباره معاینه شدم بازم ۲سانت بودم بازم امپول فشار تا ساعت ۷وربع ک ماما عوض شد معاینه دوبار ۲سانت و ۳۰بودم مامای جدید اول مسکن برام تزریق کرد دردا کمتر شدو قابل تحمل تا ساعت ۹ که ۴سانت شدم ماما ک دید پیشرفت خاصی نمیکنم درخاست اسپنال کرد ساعت ۱۰ اسپنال شدم بعد از اسپینال ۵ دقیقه طول کشید تمام بدن بی حس شد ماما کار خودشو شروع کرد هر چند دقبقه معتینه تحریکی عمیق من متوجا کاراش میشدم ولی در واقع مغزم خواب بود ساعت ۱۱اثر اسپینال رفت و من هم ۱۰ شدم دردا شدید و شدیدتر شد ساعت ۱۱و نیم رفتم اتاق زایمان دردا اونقدر زیاد بود ک من فقط جیغ میزدم و انرژیم رو ب تموم شدن بود ک دکتر گفت بچه جاش خیلی بد با دهن بسته زور بزن بعد از سه تا زور طولانی و با یک برش بزرگ اقا شهریار ساعت ۱۱و ۴۵ دقیقه به دنیا اومد
مامان پارسا و سنا مامان پارسا و سنا ۲ ماهگی
سلام من زایمان کردم یک تجربه کوتاه میزارم براتون
مشهد بیمارستان امام حسین بیش دکتر دوگانی زایمان کردم از دکترم فوق العاده راضی بودم خیلی خانوم خوبیه و واقعا هر کاری که برای من کرد بهترین تصمیم بود بیمارستان متوسط بود زایشگاه تخت ها کنار هم بودن و پر خیلیا اومدن بعدش پذیرش نشدن پرسنل هم عالی نبودن متوسط روبه پایین هر ماما برای 6 نفر بود
من 40 هفته بدون درد رفتم دکتر معاینه کرد 3 سانت بودم و بستری شدم چون هم خیلی ورزش هارو رفته بودم و هم خیلی پیاده روی ماه آخر داشتم شیاف گل مغربی هم 36 هفتم تموم شد شبی یکی میزاشتم از همون اول هم درخواست بی حسی تو رگ کردم هم کار ماما همراه که تا4 سانت شدم دوتاییشو برام آکی کنن و به نظرم هر کی از این دوتا استفاده نکنه کاملا بی عقلی کرده فوقالعاده کمک کننده است من ساعت 12 کیسه آبم زدن دردام شروع شد و 12.30 ماما همراه اومد و برام آمپول فشار زد و توپ آورد بچم تو شکم بود با پریدن روی توپ سر بچه اومد تو لگن و همون جا چون 4 سانت بیشتر شدم برام بی دردی زدن و ماما نقاط فشاری مو انجام داد و دعا خوند و من 1.25 ظهر زایمان کردم دردم از 12 زیاد شد و دیگه موقعی که بی تحمل شدم آمپول باعث شد گیج بشم و دردام خیلی خیلی کم تر شد انشالله همه زایمان راحتی داشته باشن تو بیمارستان امام حسین ماما همراه واجبه کسی نگیره باید تنها بمونه و زایمان کنه
مامان 💙👶🏻 مامان 💙👶🏻 ۱ ماهگی
#تجربه ـزایمان #پارت ـاول
(کارایی که توی تاپیک قبلی گفتم رو حتما در نظر بگیرین بچه ها)
سلام به مامانای خوشگل، من نه روزه زایمان طبیعی کردم ، دومین بارداری و زایمانم بود. روز قبلش زیر دوش اب گرم ورزش داشتم و روز پنجشنبه هم رفتم بازار جدا از ورزش روزانه که کردم نزدیک به یه ساعت و نیم پیاده روی کردم. اومدم خونه ساعت ده و نیم دردام شروع شد ولی نامنظم عین درد پریودی بود ، فاصله بین دردا رو توی دفترچه یادداشت میکردم
و سعی میکردم بین دردام یه حرکت برم حداقل یا راه برم و زمان دردا نفس عمیق میکشیدم و محکم فوت میکردم بیرون.
تا اینکه ساعت دو شب تقریبا داشت میشد هر نه دقیقه یه بار و سه بار تکرار شد اینجا بود که شروع کردم با تایمر گوشی زمان دردا رو گرفتن شده بود ۲۵-۳۲ ثانیه . زنگ زدم ماما همراهم خانم محمود آبادی گفتن برم بیمارستان هم معاینه بشم هم ان اس تی بگیرم. خلاصه دیدم دو سانتم ولی انقباض هام پنج دقیقه یه باره و طوریه که تا فردا زایمان میکنم. خیلی بهم رسیدن بخش خلوت بود هم مشاوره مامایی شدم هم دوباره ان اس تی گرفتن ،فرستادنم خونه گفتن یکم بخواب تا انرژی داشته باشم برای زایمان و گفتن چیزای پر انرژی بخورم ، حقیقتش من تا رسیدم خونه دیدم پنج و ربعه ، به گفته ماما همراهم کیسه آب گرم گذاشتم ،قرص استامینوفن خوردم دردام برام کم شدن یکم تونستم بین دردام بخوابم، ارامش داشتم یکم تا شیش و نیم دردام شدت پیدا کرد و حس فشار توی لگن بیشتر از قبل شده بود. ساعت هفت رفتم بیمارستان معاینه شدم ماماهمراهم بهم گفت ۴ سانتی ولی اینقدر دهانه رحمت نرمه که الان یه کاری میکنم بشی هفت سانت با معاینه من شدم هفت سانت و سریع بستری کردن و بردن اتاق زایمان.
مامان سیدمحمدقاسم مامان سیدمحمدقاسم ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی بیمارستان دولتی دولتی
اولا این زایمان سوم بود دو تا زایمان قبلی بهشتی‌رفتم‌ولی با مشورت ماما م امین‌رو بهم پیشنهاد داد ساعت ۹ صبح لخته خون دفع کردم خیلی ترسیدم رفتم بیمارستان بعد معاینه و ان اس تی که ازم گرفتند گفتند شوهرم کارای پذیرش رو انجام بده برای بستری بهم سرم وصل کردند و آمپول فشار زدند دهانه رحمم ۲ سانت باز بود و بچه هم میگفتند خلفیه و توی معاینه دستشون به کیسه آب نمی رسید.بهم دستگاه وصل بود کلا فقط یه ماما و یه دانشجوی ماما یی باهام بود ماما خیلی کاربلد بود مامای همراه نداشتم این خانم خیلی بهم کمک کرد ساعت ۳ دردام شرع شروع شد کم کم کیفیت هاش زیاد میشد بهم میگفتند با بینی نفس بکش و با دهان محکم بده بیرون.فک می‌کردند ساعت های ۹ و ۱۰ شب بچه ام به دنیا بیاد ولی معاینه بعدی دیدن ۵ انگشت شده و دردام اشت زیاد میشد کیسه آبم زدند بعد اتاق و عوض کردند و رفتم اتاق ال دی آر دیگه دردام خیلی زیاد شده بود اینبار بهم گفتند موقعی که درد میاد چونه ات رو بچسبون به سینه ات و زور بزن و تکنیک نفس رو هم هی بهم میگفتن انجام بده ساعت ۵ و نیم اینا بود که کیسه آبم زده بودند ساعت ۶ و ربع بعد از ظهر پسرم به دنیا اومد.
اصلا بخیه نخوردم خیلی زود فول شدم چون ورزش هایی که بهم ماما میگفت رو خوب انجام می‌دادم اصلا جیغ نمی‌کشیدم تنفس خیلی مهمه.
بیمارستان تمیز بود. پرسنل هم خیلی خوب بودند. خیلی خلوت بود. ماما واقعا کاربلد بود با اینکه خیلی جوون بود. غذاش تعریف نداشت ولی خب بیمارستان بود دیگه. به بچه لباس نمی پوشانند. وقتی هم به بخش رفتم پرستار هاش خیلی خوب بودند. وزن پسرم هم سه کیلو و سیصد گرم بود، هفته بارداری هم ۳۹ هفته و یک روز بود.
سوالی بود در خدمتم...
مامان آیهان مامان آیهان ۵ ماهگی
من دیگ کلا نا امید شدم و گفتم دیگ برای معاینه خودم اذیت نمیکنم تا 41 هفته که برم با سوزن فشار زایمان کنم
تا دیگ توی 39 هفته 2 روز رفتم باز معاینه که بهم گفت 2 سانت شدم و خیلی خوبه برات معاینه تحریکی انجام میده ان شاء الله ک تا آخر هفته زایمان میکنی،من همون روز شرایط پیاده روی نداشتم و شبش عقد دوستم دعوت بودم،من بعد معاینه درد های خفيف داشتم تا اینکه رفتم خونه آماده شدم برای مراسم عقد ،توی مراسم هم درد هام همینطور داشت بیشتر میشد من بهش خیلی توجه نمیکردم و تا آخر مراسم دیگ دردام منظم شده بود 7 دقیقه ی بار 5 دق ی بار
دیگ مراسم که تمام شد دردام خیلی زیاد شده بود در حدی ک به 4 دقیقه ی بار رسیده بود،شوهرم گفت تا بریم بیمارستان گفتم نه صبر کن صبح میریم تا دردام بیشتر بشه هنوزم میتونم تحمل کنم دیگ ساعت 3 اون خوابید من بیدار بودم و بخاطر دردا خوابم نمی‌برد و باز گفتم تحمل میکنم تا صبح که شیفت بیمارستان عوض بشه بعد میرم ،دیگ ساعت 6 بود که دردا غیر قابل تحمل شده بود و پشت سر هم و من دیگ تحمل دردام نداشتم،شوهرم بیدار کردم گفتم پاشو صبحانه بخوریم و بریم بیمارستان،اینقدر بی حال بودم که نتونستم حتی صبحانه بخورم
پاشدم آماده شدیم رفتیم سمت بیمارستان
ادامه تاپیک بعد😥
مامان پناه💞 مامان پناه💞 روزهای ابتدایی تولد
خب خانما تجربه زایمان طبیعی من!!!
اول از همه بهتون میگم هر روشی که خودتون دوست دارید برای زایمان برید
من تا دقیقه نود سزارین میخواستم هیچکس قبول نکرد ولی خداروشکر الان از طبیعی هم راضیم
من از ۲۲ آبان درد داشتم ولی نرفتم
۲۴ م دردام خیلی خیلی ناجور شد‌
که رفتم بیمارستان ساعت ۲ و نیم ظهر چکم کرد گفت ۲ سانتی احتمالا ترخیص بشی معاینه تحریک انجام داد که درد نداره
دیگه نشستم توی سالن که شد پنج و نیم رفتم گفت چهار سانتی و نامه بستری داد
ساعت ۶ و نیم وارد زایشگاه شدم
دردام بیشتر و بیشتر شد
رفتم توی اتاق زایمان که ماما همراه هم هم اومد شروع کردم باهام صحبت و اینا یک ساعت بعد شدن ۵ سانت و برام سرم فشار زدن شروع کردم ورزش که بعد حدود یک ساعت و نیم دکتر اومد گفت باورت نمیشه هشت سانته و کیسه آبم و زد و منم دیگه دردام مداوم شد که بهم گفت زور بزن زمانی که دردا میااااد من یه کم همکاری بد بود چون واقعا ترس داشتممم از این قسمت و اما یهویی با کمک دکتر و فشار روی شکمم دخترم به دنیا اومد کههه من از لحظه تولد ترس داشتم اصلا بی درد ترین قسمت بود انگار اون لحظه تمام دنیا بهم دادن شکممم‌ یهویی خالی شد 🙂و اینم بگممممم اصلا برش و بخیه درد نداره اصلاااااااا من برای این موضوع هم ترس داشتم فقط بعد زایمان خوب بهشون رسیدگی کنید ❤️اینم از تجربه زایمان طبیعی من❤️