۵ پاسخ

اینکه بچه ست و رفتارش مربوط به سنشه جدا اما مادر اون یکی چطور اجازه میده با وجود این رفتار باهم باشن
واااااای چه بیخیال من با اینکه میدونم بچه ها یه وقتها همو ممکنه هول بدن و بزنن و مو بکشن و ما نباید دخالت مستقیم کنیم اما اگه پیش بیادا اصلا نمیتونم خودمو کنترل کنم و میشم کلثوم اکبری ساکن ساری🤦🏼‍♀️

نمیدونم چی بگم واقعا😥😥
آرمانم دو دفعه ست پسر خواهرشوهرمو که میبینه گازش میگیره من خیلی ناراحتم نمیدونم چیکار کنم

دروجود چنین مسئله ایی اونم با بچم کلثوم اکبری 2هستم ساکن رامهرمز😂☺️

دروجود چنین مسئله ایی اونم با بچم کلثوم اکبری 2هستم ساکن رامهرمز😂☺️

شاید خیلی با خشم باهاش رفتار شده

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
امروز یه چیزی شنیدم خواستم اینجا بگم شاید واقعا لازم باشه اونم بحث مهم محافظت جنسی از بچه هامون و یاد دادنش
مامانمینا یه همسایه دارن که یه دختر هم سن پسر من داره و یه پسر ۷ ساله از نوزادی این بچه مامانش میسپاردش دست اونیکی همسایه که سه تا پسر داره تو رده سنی ۸ تا ۱۸ سال پسر وسطیش با داداش من دوسته امروز خونه مامانمینا بود با داداشم بازی کنه میگفت هانا دختر همسایه دیروز از صبح خونه ما بوده مامانش رفته تو یکی از شعبه های رای گیری مسئول صندوق شده گفتم پس دستشویی مامانت میبره بچه رو گفت اره ولی هانا نمیذاره پوشکش کنن من دستاشو گرفتم داداش دختره بچه پوشکش کرده من واقعا برام عجیبه که یه مادر چطور میتونه همچین ریسکی کنه اونم مادری که مذهبی خودش به شدت و چادریه من بحثم اصلا این نیست که مذهبیا باید بیشتر دقت کنن نه اصلا بیشتر میخوام بگم مذهبی غیر مذهبی نداره ماها باید حفاظت جنسی از بچه هامون از همین بچگی بهشون یاد بدیم درسته که پسرهای همسایه بچه های خوبین ولی اینهمه خونسردی یه مادر نسبت به این موضوع واقعا عجیبه برام کاش بفهمیم وقتی بچه دار میشیم در برابرش مسئولیم
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ سالگی
امروز یه بچه کوپیکتر از دخترم دیدم تو خیابون تو اسفالت داغ بدون کفش داشت راه میرفت و جیع میکشید و هیچکس نزدیکش نبود
فکر کردم بچه رو ول کردن رفتن سریع رفتم بغلش کردم
خیلی ظاهر کثیف و بدی داشت بچه دلم سوخت
دور و برم و نگاه کردم هی میگفتم بچه کیه ؟
یهو یه مادری که اونم ظاهرش در حد بچه بود سر کوجه وایستاد گفت بچه منه
گفتم خاااانم بچه به این کوچیکی و ول کردی به امون خداااا ؟ نمیگی ماشین بهش بزنه خدای نکرده ؟ گفت اخه یجا نمیمونه
گفتم این بچه چرا کفش نداره ؟ پای بچه سوخت تو اسفالت داغ
گفت کفشش و اومدنی گم کرده
گفتم خب گم کرده خیر سرت بغلش کن بچه پاش داغون شد
گفت کمرم درد میکنه
گفتم میتونی تو سایه نگهش داری حداقل اینجوری پاش نسوزه
بعدش دیدم یه مرد با یه زن جوون هم اومد کنارش
گفتم لااقل شما بچه رو بغل کنید
زنه برگشت گفت مردم فضول شدن
گفتم وقتی نمیتونی یه بچه رو نگهدارید لطفا بچه نیارید بدبختش نکنید

ادمای دیگم اونجا بودن که داشتن بهش میگفتن مراقب بچش باشه

میدونم من نباید دخالت میکردم ولی زو بچه ها خیلی حساسم دلم سوخت داشت بخاطر پاهاش گریه میکرد 😭😭