امروز یه بچه کوپیکتر از دخترم دیدم تو خیابون تو اسفالت داغ بدون کفش داشت راه میرفت و جیع میکشید و هیچکس نزدیکش نبود
فکر کردم بچه رو ول کردن رفتن سریع رفتم بغلش کردم
خیلی ظاهر کثیف و بدی داشت بچه دلم سوخت
دور و برم و نگاه کردم هی میگفتم بچه کیه ؟
یهو یه مادری که اونم ظاهرش در حد بچه بود سر کوجه وایستاد گفت بچه منه
گفتم خاااانم بچه به این کوچیکی و ول کردی به امون خداااا ؟ نمیگی ماشین بهش بزنه خدای نکرده ؟ گفت اخه یجا نمیمونه
گفتم این بچه چرا کفش نداره ؟ پای بچه سوخت تو اسفالت داغ
گفت کفشش و اومدنی گم کرده
گفتم خب گم کرده خیر سرت بغلش کن بچه پاش داغون شد
گفت کمرم درد میکنه
گفتم میتونی تو سایه نگهش داری حداقل اینجوری پاش نسوزه
بعدش دیدم یه مرد با یه زن جوون هم اومد کنارش
گفتم لااقل شما بچه رو بغل کنید
زنه برگشت گفت مردم فضول شدن
گفتم وقتی نمیتونی یه بچه رو نگهدارید لطفا بچه نیارید بدبختش نکنید

ادمای دیگم اونجا بودن که داشتن بهش میگفتن مراقب بچش باشه

میدونم من نباید دخالت میکردم ولی زو بچه ها خیلی حساسم دلم سوخت داشت بخاطر پاهاش گریه میکرد 😭😭

۱۰ پاسخ

در واقع نباید دخالت میکردین چون آخرش شما بدهکار میشین اونا طلب کار

یه کفش براش‌میگرفتی

وااای یا خدا این دیگه چه جور مادری بوده🤔؟؟

به اینجورمادرهانبایدگفت مادرارزششون حیوان هستش ولی تومادری هستی فداکارخدابه اندازه دلت بهت بده عزیزم

منم دخترم تا چندوقت پیش دمپایی و کفش نداشت برابیرون ، یک ساعت دو ساعت بغلش کردم نذاشتم حتی انگشتش ب زمین بخوره

دقیقا
چون هم مادری هم کارشناس حقوقی احساس مسئولیت کردی

پرو پرو برگشته میگه مردم فضول شدن ای وای بیچاره بچه 😔😔

خوب کردی گلم

اخی عزیزم الهی😭😭😭

چ‌مادرای بی فکری

سوال های مرتبط

مامان ماهــ🌙ــلین🐥 مامان ماهــ🌙ــلین🐥 ۲ سالگی
💥مهم💥
یه تجربه ی خواهرانه گقتم در اختیارتون بذارم به هیچ عنوان بچه هاتون تو کوچه نفرستید که بازی کنن درصورتی اینکارو کنید که خودتونم نظاره گر باشید چند روز پیش مهمون داشتم خانوم رفیق شوهرمو دخترش که ۳سالشه اومده بودن خونمون من به ماهلین کلا از کوچیکی تا به الان اجازه ندادم جز خودم یا مادرم کسی بخاد بچمو عوض کنه حتی پدرش ماهلینم یاد گرفته حتی اجازه نمیده کسی لباساشو عوض کنه میگه عیبه حالا این به کنار من معمولا بچه ها بازی میکنن سعی میکنم تو دید باشن یا در اتاقو میگم باز بذارید که خدای نکرده ببینم اذییت میشن متوجه بشم بعد اونشب دختر رفیق شوهرم ماهلینو برد تو اتاق درم بست گفتم خاله جون ماهلین کوچیکه من باید مراقبش باشم که اذییت نشه گفت باشه باز درو نیمه باز کرد یهو دیدم ماهلین میگه عیبه عیبه نکن من دوییدم تو اتاق دیدم داره شلوار بچمو درمیاره😐گفتم چیکار میکنید گفت میخاییم دکتر بازی کنیم من به حدی اعصابم خورد شده بود یعنی فقط داد نکشیدم به مامانش گفتم گفت عه از وقتی این میره تو کوچه هی میاد بالا میگه مامان شلوارتو بیار پایین ببینم یا میگه بیا اونجامو نگاه کن قشنگه😑😑گفتم خب چرا میفرستیش باز بره تو کوچه گفت نه حواسم بهش هست😑دلم میخاس جررر بدم دهنشو گفتم عزیزه من دختر بچه خیلی مراقبت میخاد خیلی حوتست باید بهش باشه اون بچست عقلش نمیرسه که گفت اره میدونم دیگه تنهایی نمیفرستمش خودمم میرم دم در وامیستم یعنی بهش فکرم میکنم تنو بدنم میلرزه😭اخه بچه ۳ساله رو چه به این کارا یسریا فقط زاییدنو بلدن