۷ پاسخ

چون زیر شکمم درد داره خیلی میترسم‌نمیدونم از‌چیه یعنی منم به ۳۵ هفته میرسم؟

بسلامتی عزیزم میتونم ب‌پرسم چند هفته سرکلاژ شدین با سرویکس چند خودم ۲۲هفته با سرویکس ۲۴یعنی استراحت مطلقم فقط از خدا میخوام تا ۳۶هفته برسونم 😔😔برام دعا کنید

سلام عزیزم 🥹میسه ب منم راهنمایی کنید سرکلاژم از استرس دارم‌میمیرم‌چیکار کنم ب هفته بالا برسم‌حداقل بتونم ۸و رد کنم فعالیتم‌چقد باشه؟؟؟

من ک انقد استرسش دارم .

کی میشه اخر ماه بشه برم بازش کنم مردم دیگ

شکرخدااا

عزیزم خداروشکر ایشاا... زایمانتم همینقدر راحت باشه

مبارکه 😁
برا من انشالا موقع عمل باز میشه

سوال های مرتبط

مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد
مامان 🌼💮ستیا💮🌼 مامان 🌼💮ستیا💮🌼 ۱ ماهگی
اگه بخام از تجربه زایمان طبیعی که داشتم بگم راستش من چون خودم کارشناسی پرستاری دارم وخیلی زایشگاه رفتم و زایمان طبیعی رو اون غولی که خیلیا می‌دونستن نمیدیدم 😏 فک میکردم با ورزش و پیاده روی و نهایتا یکم درد بچه کنارته😏 ولی نگم براتون که ۱۷ ساعت طول کشید تا دخترم ب دنیا اومد🤕 از ساعت ۱۲ ظهر که نشتی کیسه آب داشتم رفتم معاینه شدم ۲سانت باز بودم دیگه‌ از بیمارستان شهرمونم هم نگم براتون هر ساعت معاینه میشدم ولی میگفتن هنوز دوسانتی تا ساعت ۱۰ شب که برام توپ آوردم یکم توپ زدم حس کردم زیر شکمم درد نسبتأ شدیدی گرفت ولی تحمل کردم بازم توپ زدم دوباره معاینه شدم گفتن هنوز دوسانتی😑😑 خلاصه تا ساعت ۱۲ شب معاینه شدم ۳ سانت بودم و شدیدا زمینو گاز میزدم 😖 ولی پیشرفت نداشتم خلاصه خواستم بی‌حسی بزنم که اونم نزدن برام 😒 چون گفتن کارشناس مامایی که بی حسی میزنه الان نیست...فقط گاز انتونوکس برام اوردن که اونم فقط حس تشنگی بهم میداد وگرنه هیچ تاثیری نداشت😶😑 خلاصه از درد گلاب ب روتون همش بالا میوردم؛؛ اصلا فکرشو نمیکردم اینقد درد داشته باشم خدا میدونه ک چشام باز نمیشد خمار خمار بودم از درد ولی صدام کل بیمارستانم میگرفت انگار رفتم زیر دوش موهام خیس خیس بود از عرق ینی ب غلط کردن افتادم که نگم براتون ...ولی بدی این انتخابم این بود ک هیچ راه برگشتی نبود برام 😑😑 خلاصه سرتون ب درد نیارم من لحظه های آخر دیگه دنیا ب چشمم سیاه بود و هیچی از حرفای ماما متوجه نمی‌شدم 😞 بنده خدا سردرد گرفته بوداز دست من
فقط حرف آخرش که بهم گفت جیغ نزن زور بزن سعی کردم گوش بدم دیگه همین کارو کردم و تو ۶ یا ۷تا زور آخر ستیا خانوم منم روز ۱۹ شهریور ساعت ۴ صب ب دنیا اومد 🧿🧿🧿🤲🏻🤲🏻🤲🏻 ..
مامان 🪷مَهاْ🌛🩷 مامان 🪷مَهاْ🌛🩷 ۱ ماهگی
خب من تازه برگشتم😂
ولی هنوزم باورم نمیشه ک باز کردم🥲😂😂😂
#پارت۱
اقا تجربه ی من از باز کردن سرکلاژ تو ۳۷ هفته و ۲ روز:
خب رفتم داخل بعد پرونده م رو چک کرد و به دستیارش گف وسیله برا باز کردن اماده کنه😂باورتون نمیشه ر. یده بودم به خودم ولی همش صلوات میفرستادم و ایت الکرسی رو میخوندم
اقا من اماده شدم و قیچی و بتادین رو اماده کرد و رف و من با لن‌گ های باز منتظر بودم😂😂😂😂😂😂

کلی طول کشید تا دکتر اومد هی یکی سنوشو میورد چک میکرد
خلاصه بعد ربع ساعت دکتر تشریف اورد و ازش پرسیدم :خانم دکتر درد داره؟
گف:اره خیلی درد داره🫤
اون وقت قیافم😥😥😥
گف:من حقیقت رو میگم برا یم لحظه خیلی درد داره ولی زود تموم میشه
منم دیگه گفتم این همه سرویس شدم اینم روش🫤😂
اقا اومد دستگاه معاینه رو گذاشت ولی همیشه برا معاینه یکبار مصرف میزاشت اما این بار نه اهنی بود و پیچ داشت😥
ک من دیگه واقعاااا گرخیدم
خلاصه اونو کرد‌ن تو‌مون و درد داشت خدایی و پیچشو بست ک بسته نشه😥😂😂
دستیارش هم بالا سرم قیچی بدست ایستاده بود و منتظر دکتر بود🫤😂
اقا یه چیز دیگه هم بود مثل قیچی بود اما سرچ حلقه بود ک فک کنم دهانه ی رحمم رو باهاش گرف و با دست دیگه قیچی ک مشنی دستش بود رو برد ک اندازه اش وحشتناک بلند بود🫤🫤🤦🏻‍♀️😂
و همینکه قیچی رو گذاش داخل....
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۶ ماهگی
دوستان تایپک قبلی بعدش پسرم بیدار شد نتونستم بنویسم.. ۲۹ هفتم بود ک نصف شب بیدار شدم ساعت ۳ ک حس کردم شلوارم خیسه تا خواستم عوض کنم قطره قطره ریخت دیگه بعد نوار گذاشتم دیدم لکه هام صورتی شده ولی هیچ دردی نداشتم صبحش با شوهرم رفتبم بیمارستان معاینه کرد یه فینگر باز بودم ولی چون آبریزش داشتم گفتن یساری شو ولی درد نداشتم گفتم بزار برم خونه پیاده روی و اینکار بکنم دردم بگیره بیام.بعدش اومدنی دوساعت پیاده روی کردم دیگه از ساعت ۱۲ و نیم دردام کم کم شروع شد ولی خفیف .منم هی دور خونه راه میرفتم دیگه ساعت ۸ شب دردام خیلی بیشتر شد و مرتب دیگه رفتم بیمارستان تازه دو فینگر بودم گفتن برو ی ساعت پیاده روی کن بیا منم راه رفتم خیلی ازیت بودم ولی باید راه میرفتم دردم ک داشتم بعدش ک رفتم گفتن هنوز دوسانتی ولی بستری باید باشید زیر نظرمون خلاصه ساعت دو نیم یا ده بود ک بستری شدم و لباسامو عوض کردم داخل ی
اتاق کوچیک ک دوتا تخت داشت بردنم بجز من کسی تو اتاق نبود یعنی زایمانی بود ولی اتاقی بغلی دیگه سرم زدن و آمپول و اینا ک دیگه کم کم دردناک بیشتر شد وای مخصوصا وقتی اون‌ کمر بند ان اس تی دور کمرم بود یعنی مردم بخدا
مامان جوجه مامان جوجه ۷ ماهگی
منم از تجربه زایمان طبیعیم بگم واستون


چن روزی بود هی درد داشتم هشتم رفتم بیمارستان گفت که رحمت بازه ولی چون ۳۶ هفته بودم گفت بستریت نمیکنیم تا یکم دیگه بمونه

یازدهم شبش رابطه داشتیم بعد ۱۰ دقیقه دردم گرفت
به زایمانم کمک کرد😂
بعد ی ساعتو نیم درد کشیدن رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۴ فینگره بستریم کردن من از استرس نارس بودنش داشتم دق میکردم
تا صبح ساعت ۷و نیم که سرم فشار واسم وصل کردن درد طبیعی کشیدم بعد بازم دردام همون شکلی بود تا ساعت ۹ که کیسه ابمو پاره کردن هر نیم ساعت یبارم معاینه میکردن دیگه دردام وحشتناک بود خیلی غیر قابل تحمل بیمارستانو رو سرم گرفتم
ساعت ۱۰ و ۴۰ دقیقه بود حس میکردم داره میاد دکتر چک کرد گفت زور خوب بزنی میاد ساعت ۱۰ و ۵۰ دقیقه به دنیا اومد بخاطر زورای خوبی که زدم یدونه بخیه خوردم اونم دکتر گفت بخاطر اینکه شکلش بهم نخوره😜

اینم بگم میخواستم ماما بگیرم یهو شد نشد ماما بگیرم ایام عیدم بود
ولی واقعا بیمارستان کوثر خیلی عالی بود رسیدگیشون حرف نداشت:)