۷🌷
مردای اونجا که کارش توی اتاق عمل بود منو بلند کردن و گذاشتن روی تخت دیگه و بردن بخش و دخترم که توی ان آی سیو بود فقط منو و شوهرم اجازه داشتیم بریم ببینیمش دخترم ۴ روز توی ان ای سیو بود تا وقتی مرخص شد منم بخاطر اینکه موقع زایمان طبیعی طب کرده بودم تا ۶ روز بستری بودم مرخصم نمیکردن شوهرمم بلخره از اینکه بعد از ۳۳ سال بابا شده بود خییییلی خوشحال بود ذوقشو داشت رفت ان ای سیو بچه رو دید گفت چقد دخترم نازه قربونش برم و کلی از من تشکر کرد و هنوز که هنوزه هر وقت دخترمونو میبینه خدارو شکر میکنه و ازم تشکر میکنه وقتی که توی زایشگاا بودم بهم گفتن که شوهرم خیلییی استرس داشته عرق سرد میکرده و میگفته من دیگه اصلا بچه نمیخوام غلط کردم و از حرفا خیلی ترسیده بود از استرس مرتب توی بیمارستان راه میرفته و دستاشو میمالیده بهم😂
میگفته تا ۴،۵ سال دیگه بچه نمیخوام 😂خواستم از تجربه ام بگم نه اینکه بترسونمتون چون بدنا باهم فرق میکنه شاید برای یکی زایمان طبیعی خیلی راحت باشه برای یکی سزاریان بد بوده باشه ولی برای من سزاریان خیلییییی عالی بود هزار بار دیگه بازم سزاریان رو انتخاب میکنم اصلا بعدشم درد نداشتم شیافت فقط ۳ تا دونه استفاده کردم خیلی زایمانم عالی بود ولی تا وقتی درد زایمان طبیعی داشتم ببخشید اینو میگم خیلی روز تخمی داشتم😂تمام

۵ پاسخ

شوهرت مگه چندساله ؟؟ بعد از ۳۳سال.؟

عزیزم کدوم بیمارستان بودید ؟ آستانه تحمل دردتون بالاس ؟؟؟؟وای همههه ب من میگن درررررد داره ک

عزیزم خدا رو صد هزار مرتبه شکر
انشالله که گل دختر زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه

عزیزم‌کدوم بیمارستان بودی

وای وای دلم ریش شد که😟😂عجب روزی بوده خداروشکر بسلامتی بغلش کردین، خود بوشهر بودی؟

سوال های مرتبط

مامان دلوین مامان دلوین ۷ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان شاهان مامان شاهان ۷ ماهگی
بعدش ان اس تی هم ضعیف بود که البته بگم چون خودم خیلی اسارس داشتم بعدش ماسک اکسیژن گذاشتن ضربان قلب من که اروم شد ان اس اتی بچه هم خیلی بهتر شد ولی گفت انقباض داره نشون میده حالا هرچی با دکترم تماس میگرفتن جواب نمیداد شما فکر کن من ۳.۳۰ رسیده بودم بیمارستان ۸‌.۳۰ بود هنوز جواب نداده بود منم پا میشدم برم دستشویی ازم آب خون میریخت خیلی ترسیده بودم فقط گریه میکردم بعد کلا از اول من از زایمان طبیعی میترسیدم فکر میکردم نکنه الان طبیعی زایمان کنم درد ها شدید تر شه بعد پرستار گفت بزار معاینت کنم خب من ترسیده بودم تا اومد دست بزنه دردم اومد یوم جیغ داد گفت اینجوری کنی نمیتونم بفهمم چقدر دهانه رحمت باز شده منم گفت لطفا با دکترم تماس بگیرید گفت باشه دیگا خلاصه ۹ بود که دکتر تماس گرفت گفت سر یه عمل ناگهانی دیگه بوده تا یه ربع دیگه میرسه منم درد هام هر ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه میگرفت دیگه سریع آمادم کردن بردن تو اتاق عمل دکترمم اونجا بود اصلا اصلا ِمپول بی حسی درد نداشت مثل یه تزریق معمولی خیلی هم بعدش حس باحالی میده چون پاهاتو حس نمیکنی از لحظه بی حسی تا صدای جیغ بچه شاید ۴ دقیقه ۵ دقیقه طول کشید دیگه بچه رو اوردن کنارم بعد بردن من انقدر خسته بودم که دیگه خوابم برد تو اتاق عمل موقعه دوخت و دوز بعدم بردنم ریکاوری بقیشو باز میام میگم
مامان درسا🎀 مامان درسا🎀 ۵ ماهگی
۲🌷
کردن که خیلی درد داشت گفتن ۱ سانت باز شدی برو و فردا بیا برای بستری گفتن کیسه آبت نیست و احتملا ترشح بوده منم برگشتم خونه خیلی ترس زایمان داشتم و فکرم درگیرش بود هم خودم هم شوهرم خیلی استرس داشتیم وقتی اومدم خونه تا فرداش مرتب همینجوری ترشخ داشم آبکی یکمی هم کشدار فرداش که تاریخ بستریم بود رفتم بیمارستان بازم معاینه شدم گفتن همون یک سانتی و لباساتو عوض کن لباس بیمارستان رو بپوش همون روز زایشگاه خلوت بود کسی نبود برای زایمان جز من و یه خانوم دیگه که همسن من بود و اونم بچه اولش بود خلاصه رفتم اتاق زایمان هم من هم خانومه باهم بستری شدیم منو بردن توی اتاق زایمان روی تخت زایمان خوابیدم و یه چیزی عین لوله کردن تو واژنم و آمپول میزدن بعدشم یه چیزی عین لوله زرد گذاشتن داخل و آخر کار کیسه آبمو پاره کردن همینکه رفتم توی یه اتاق دیگه که اونجا باید درداتو بکشی همینکه دراز کشیدم روی تخت یه درد خیلی عجیبی گرفتم که آخم در اومد بعدش آمپول فشار رو کم کم برام زیادش کردم که مرگو به چشام دیدم توی یک ساعت شدم دو نیم سانت گفتن خیلی عالیه و خیلی خوب داری پیش میری راسی یادم رفت بگم ساعت ۱۲ونیم بستری شدم،منم امیدوار شدم ولی مگه این دردا میذاشت من آروم بگیرم خیلی بد بود خیلی انگار کل استخونامو داشتن خورد میکردن خیلی درد داشتم وحشتناک ما بین دردام مرتب دستشویی میرفتم چون
مامان نخود فرنگی🥹🌱 مامان نخود فرنگی🥹🌱 ۳ ماهگی
تجربه من از سزارین توی بیمارستان پیوند با سورگل شهریور.
قبل از هر چیز اینو توی تاپیک قبلم هم گفتم هیچ وقت نمیتونیم به زایمان بگیم آسون و عالی بود.
کلا باید تحمل رو ببرین بالا .
اولین چالش سوند گذاشتنه. که خوب واقعا باید تحمل داشته باشین مثلا با وجود اینکه الکلی که قبلش اسپری میکنن خیلی میسوزه من خیلی اذیت نشدم ولی تخت کنارم تا ده دقیقه داشت مینالید. یعنی اگه آستانه تحملتون بالا باشه خیلی سخت نیست.
رفتار پرسنل بخش خیلی عالی بود کادر اتاق عمل هم همینطور . خصوصا دکتر بی حسی که قدم به قدم بهم توضیح میداد که چطور میخواد بی حسم کنه و در حین بیحسی ممکنه چقدر از عمل رو متوجه بشم.
از زمانی که میرید بخش میتونید یک همراه داشته باشید و بعد از زایمان علاوه بر همراه اجازه ورود شوهر رو هم میدن .
نکته منفی اتاق عمل هم این بود که امپول بی حسی اثر نکرد و وقتی دکتر اولین برش رو زد بدون هماهنگی من رو بیهوش کردن!
وقتی به هوش اومدم نمیدونستم کجام و ساعت چنده ! حتی نمیدونستم عمل شدم یا نه و خیلی بی حال تر از این بودم که بپرسم ..
خلاصه بعد از دو ساعت که اثر بیهوشی تقریبا رفته بود من رو بردن به اتاق و اونجا شوهرم و مادرم اومدن و اونجا تونستم بفهمم کجام و عمل،شدم یا نه🥲😂
از رسیدگی پرسنل اون قسمت راضی نبودم . خیلی طول نکشید که دردام شروع شد ده بار بهشون گفتیم تا اومدن یه شیاف گذاشتن و زیر اندازم رو عوض کردن . یعنی توی این مدت که من درد داشتم، لحظه تولد بچم رو از دست داده بودم ،بچم کنارم بود ولی نمیتونستم ببینمش واقعا از نظر روحی خیلی بهم فشار اورد🥲 خصوصا که تخت کنارم زایمانش طبیعی بود و خیلی راحت بچشو بغل گرفته بود و بهش شیر میداد.
ادامه‌شو توی تاپیک بعد مینویسم
مامان علی جانم👼🏻🩵 مامان علی جانم👼🏻🩵 ۳ ماهگی
سلام 🙋🏼‍♀️

اومدم یه توضیح کوتاه هم راجب بیمارستان بدم برای کسایی که سوال کردن🥰

بیمارستانم نیکان سپید (خصوصی)بود

که خدایی من خیلی راضی بودم پرستار ها و ماما ها خیلی پیگیر بودن

زایمانم طبیعی بود که همون اولی که بستری شدم رفتم تو اتاق خودم که هم اتاق درد بود و هم اتاق زایمان یعنی از اولش تا بدنیا اومدن علی جانم تو همون اتاق بودم

همسرمم اجازه داشت کنارم باشه که از همون اول تا اخر پیشم بود🥹(چقدرم حضورش مفید بود برام)

قصدم برای اتاق بخش( بعد زایمان) خصوصی بود که وقتی زایمان کردم خواستم برم تپ بخش اتاق خصوصی ها پر شده بودن

ولی اتاق های معمولیش دو تخته بود که اصلا اذیت نشدم من یه پرده هم بینمون کشیده میشد

برای وسایل هم
به مادر لباس و پوشک دادن
به بچه هم یه دست کامل لباس و دور پیچ دادن و پوشک
ولی خب من هم برای خودم لباس بردم هم برای علی جونم

همراه هم شب مامانم موند پیشم (فقط خانم میزارن بمونه تو بخش زنان)
غذا هم وعده ای به همراه میدادن

مامای همراهمم توی تیم دکترم (لیلا سعیدی ) بود که از اول بارداری همراهم بود که ۱۸۰۰ هم هزینه گرفتن برای روز زایمان که من واقعاااا راضی بودم

دکترمم برای زایمان هزینه ای نگرفتن

هزینه بیمارستان هم شد ۲۵ تومن که شوهرم وقت تسویه که رفته بود
گفته بودن بیمارستان برای زایمان طبیعی بهمون پنج تومن هدیه تخفیف دادن😁😁
که شد ۲۰ تومن کلا

سعی کردم همه سوالا رو جواب بدم باز اگه چیزی جا مونده بپرسین عزیزا😘😘