بخش دوم...
خودمم تو دلم گفتم تا زایمان که حتمن یکساعت دو ساعتی باید همینو تحمل کنم. اما خیلی زود  حس زور زدن گرفتم به پرستار گفتم.

هیی میگفت زور نزن تا ببریمت اتاق زایمان. این حین شوهرم بود باهام اتاق خصوصی بودم.هیی بهش میگفتم حسین دارم میمیرم اون طفلی هم هول کرده بودو وقتی پرستار ازش لباسای منو بچه رو خاسته بود زده بود محتویات کیف خوراکی و کیف منو و کیف بچه رو همه رو ریخته بود تو هم و جمعه بازار درست کرده بود😁بلاخره وقتش شد(اصلا نمیشه دردای اخر زایمان رو‌ در اون لحظه توصیف کرد جالبیش اینجاس الان اصلن یادم نمیاد دردش چجوری بود)

خلاصه با ویلچر سریع بردنم رو تخت زایمان. و بعد ۱۰ دقیقه با ۴ تا زور خوشگل بچه پرید بیرون بعدشم ی زور فسقلی و جفتم اومد.راستی محض اطلاعات(وقت بدنیا اومدن بچه هم ادرار و مدفوع کردم😂)اینو بخاطر این گفتم که خجالت نکشید اصلا. طبیعیه.اونجام ی سطل بزرگ ضایعات لحظه زایمان بود سریع همه جا رو تمیز میکردن.🥲

خلاصه دخترم دنیا اومد

۵ پاسخ

وای من خیلی باده معده داشتم یعنی از خجالت میمردم
ماما میگفت خوبه نشانه زایمانه

با وزن چند کیلو دنیا اومد ؟

بسلامتی دعا کن ماهم به بسلامتی زایمان کنیم

عزیزم بسلامتیی خداروشکرراحت زایمان کردی منم دکترم گف۱سانت بازی احتمالش هس تاهفته دیگ بدنیابیاد خیلی استرس دارم الان معاینه کردفشارم افتاد چجوری میخام زایمان کنم

عزیزم بچت چند کیلو بود
من بچم ی قسمت گیر کرده بود نمیونستم با زورم ردش کنم

سوال های مرتبط

مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
زایمان پارت سوم
مامانمو از اتاق بیرون کردن منو گذاشتن رو تخت زایمان گفتن زور بزن خیلی عالی پیش داری میری سر بچت مشخص شده بود دوسه تا زور بزن جیغ نکشی به دنیا میاد
من همش از بریدن واژن ترس داشتم تو زایمان طبیعی 😑انقدری که قدرت زور بالا بود درد داشتم اصلا برش اونو متوجه نشدم حتی بی حسی هم نزده بودن برام دو سه تا زور از ته دلم زدم سر پسرم اومد بیرون هی گفتن نفس بگیر زور بزن که کل بدنش اومد اون لحظه انگار روح از بدنت خارج میشه حس ازادی نمیدونم چجوری بگم ولی حس خوبی بود با تموم درداش 🥺
خلاصه از زمانی که دردم گرفت برای زایمان کلا دوساعت درد کشیدم تا دهانه رحمم باز بشه ۱۰ دقیقه هم خود بچم بیرون اومدنش طول کشید از زایمانم خیلی راضی بودم پرستارا و دکترای خوبی بودن نزاشتن برای اولین بار خاطره بد برام به جا بمونه 🫠
اینم تجربه من شاید به دردتون بخوره حین زایمان فقط جیغ نکشین اصلا تاثیری نداره تا میتونید زور بزنیدو نفس های عمیق بکشین
انشالله که همتون خوش زایمان باشید❤️
مامان زهرا و علی مامان زهرا و علی ۵ ماهگی
پارت۳


میکردم واس زور زدن ولی بچه نمیومد پایین بهم گف سجده برو و زور بزن رفتم ولی نمیشد خیلی وحشتناک بود تحملم کم شده بود ب دکتر میگفتم چیشده هیچی نمیگف خیلی خونسرد بود دکتر و پرستار از اتاق رفتن گفتن نمیتونه ، تا رفتن ترسیدم گفتم حس زور دارم بیاین دیگ اومدن زور زدم گفتن نمیتونی ک خلاصه پرستاره اومد شکمم فشار میداد از بالا منم همزمان زور میزدم دکتر هم سعی میکرد از پایین بچه رو بیاره بیرون اینقدر داد زدم دست پرستارو‌میکشیدم ک فشار نده دردم گرفته بزور فشار میداد اینقذر زور زدم تا دست دکتر ب بچه خورذ گفتم برش بزنین ک بیاد دارم میمیرم نمیزد ولی بعد با دوتا زور دیگ بچه اومد بیرون و‌گزاشتنش روی سینم داغیشو حس کردم واییی بهتررین لحظه ی عمرم بود بعد بردنش واس اونطرف پرسیدم حالش خوبه گف اره صداش ک اومد اینقدر قربون صدقش رفتم و اشک ریختم خداروشکر گفتم واس این لحظه و سلامتیش ، بعد جفتو دراوردن وباند و پانسمان گزاشتن داخل واژنم، منو بردن داخل سالن و اومدن شکمم فشار دادم ، شکمم خیلی آزرده بود بخاطر فشارها حین زابمان ،بعد بردنم سرویس گفتن ادرار کن ک نتونستم اومدم بیرون باند و کشیدن بیرون و سوند گزاشتن ، ابمیوه اوردن و چایی ، خوردم بچمو اوردم گفتن شیرش بده ک ببریمت بخش
بعد شیردهی لباسام عوض کردن منو بردن بخش
اینم از تجربه من از زایمان طبیعی خداروشکر خیلیی راضی بودم انشالله قسمت همه ی مامانا بشه 🌸🤰
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
مسئول بی حسیمم عوض شده بود خانم مجرد بود فامیلیش خیلی مهربون و خوش برخورد بود گفت عزیزم چون یه ربع پیش زدم نمیشه الان بزنم چون واسه خودت و بچه ضرر داره باید تا ساعت 10 صبر کنی منم دیدم چاره ای نیست تحمل کردم ولی خیلی دردام شدید شده بود خلاصه تا ساعت 10 فقط داشتم درد میکشیدم امونم بریده بود ماما هم میگفت فقط نفس عمیق بکش داد نزن منم اینقدر نفس عمیق کشیده بودم دماغم میسوخت خلاصه ساعت 10 اومدن دوباره نصف سرنگ بی حسی زدن بهم و گفت بقیشو داخل اتاق بهت میزنم همون موقع هم چنان فشار به لگنم اومده بود که احساس ببخشید مدفوع داشتم و میگفتم نمیتونم نگه دارم گفتن اشکالی نداره تا مدفوع نیاد بچه نمیتونه بیاد خلاصه دیگه مدفوعم اومد سریع اومدن گذاشتنم رو ویلچر و بردنم اتاق زایمان و آمادم کردن دکترمم اومد دیگه دست به کار شدن همزمان که زور میزدم ماما که فامیلشون عسکرزاده بود شکمم رو فشار میداد که بچه بیاد با اینکه بی حس بودم ولی اون فشار شکم رو متوجه شدم دیگه ساعت 10:30 بچه دنیا اومد و برگدوندنم تو اتاقم و برام کاچی و دمنوش آوردن که بخورم و ساعت 1 بردنم بخش که همسرم و مامانم اومدن🥲
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۴ ماهگی
پارت دوم
دیگه خلاصه به بیمارستان رسیدیم به شوهرم گفتم من نمی تونم راه برم بگو بیان ببرنم😅 شوهرم رفت ویلچر اورد با یه مکافاتی نشستم رو ویلچر و رفتم سمت زایشگاه دکترم با پرستارا هماهنگ کرده بود که منو چک کنن و امادم کنن تا خودش رو برسونه ساعت ۸:۱۵ و اینا بود که رسیدم بیمارستان
پرستارا کمکم کردن بخوابم رو تخت و معاینه ام کنن گفت دختر فولی که لباسات رو سریع عوض کن بریم زایمان کنی گفتم وایی من دسشتویی دارم بزارین برم دستشویی گفتن نه اینا زور بچه است داره میادش دیگه کمکم کردن که لباسام رو عوض کنم و ببرنم اتاق زایمان و با سه تا زور محکم بچه ام رو ساعت ۸:۴۵ رو سینه ام گذاشتن دیگه دکترم به بخیه هام رسید
راستی تو خونه که بودم درد و زورام باعث شده بود شکمم دوبار کار کنه و دوبارهم بالا اورده بودم دیگه معده و مثانه ام خالی بود و فک می کنم تو زایمان تاثیر خیلی خوبی داشت

انشالله همگی زایمان خوب و راحتی داشته باشید و بزودی نی‌نی‌های قشنگتون رو ببینید🤩
مامان دو🌹پسر مامان دو🌹پسر ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی قسمت دوم
ای کاش که اون پرستار رو نمیدیدم،خانم فرخی بود اسمش،من تو زایمان قبلیم اسم این خانم رو تو یه بیمارستان دیگه شنیده بودم و گفتم حتما کارش خوبه که اومده اینجا،دیگه نخاستم عوضش کنم که ای کاش عوضش میکردم
خوب کجا بودیم،آهان شش سانت بودم،دو باره اومدن لباس اینا اوردن و همسرم هم رسید ولی اصلا نمی تونستم صحبت کنم باهاش فقط میگفتم منو تموم کنید🤣
ماما همراهم قشنگ با روغن سیاه دانه ماساژ میداد یعنی آب رو آتیش بود انگاری،دردام میرفت،بعدم رفتیم تو جکوزی آب گرمم خیلی خوب بود،اصلا دردام میرفت،یهو تو آب بودم که احساس زور زدن پیدا کردم،گفتم الان میخام که زور بزنم،گفتن پاشو پاشو بچه داره میاد
رفتیم رو تخت
بالای سرم از این دسته ها بود اونو گرفتم و زور زدم با چند تا زور اومد بچه ،آخی قربونش بشم،ماما همراهم کمی تمیزش کرد و گذاشت رو سینم(تو پرانتز بگم که همون فرخیه به من میگه زور نزن بزار فیلم بگیریم بعد زور بزن)یعنی یادم میوفته بدم میاد ازش من دارم جون میدم اینم میگه زور نزن صبر کن😰😱
خلاصه بخیه زدن و رفتن یکم دیگه احساس کردم که خونریزی دارم ،پرستار رو صدا کردن اومدن بیشعورا کلی دستکاری کردن وخاطره بد من هم از اینجا بود،دکتر اومد بالا سرم گفته که نباید دستکاری میکردن و اینا
خداروشکر الان خوبم و احساس میکنم بخیه هام خوب شدن ،زایمان طبیعی اینجاش خوبه که چند روزه دیگه راحت میتونی راه بری و کاراتو انجام بدی حتی دکتر بردنی بچه مو خودمم میرفتم و واقعا مشکلی نداشتم،روزای اول کمی موقع نشستن سخت بود البته من مسکن استفاده نکردم اصلا
باز سوالی بود بگید جواب میدم ممنون
مامان مهنا👧🏻💖 مامان مهنا👧🏻💖 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت اخر👇🏼

خلاصه زنگ زدن به دکترم گفتن آتنا فول شده سریع خودتو برسون دکترم باورش نمیشد تا دکترم بیاد مامام‌ بهم پوزیشن‌ سجده میداد لگنمو‌ تکون میداد که سره بچه بیاد بیرون بعد دراز کشیدم گفت کف پاهاتو‌ بچسبون‌ زور بده هروقت انقباضام‌ میگرفت میگفت به مقعدت‌فشار بیار زور بده دیگه منم نه ناهار خورده بودم نه صبحونه‌ بعدشم‌ کلی خرما و ابمیوه خورده بودم ولی حیف همه رو بالا اوردم‌ دیگه جون نداشتم با بدبختی زور میدادم که ساعت ۸گفت بریم رو تخت زایمان منم دیگه همش داد و بی داد ولی همکاری میکردم دکتر ساعت ۸ و ده دقیقه رسید که گفت زور بده منم همه ی توانمو‌ گذاشتم برام سریع بی حسی زد دکتر خیلی کم برش زد که در عرض ۱۰ دقیقه زایمان کردم و بچه رو گذاشتن‌ روسینم🥺خیلیی حس قشنگی بود همه ی اون دردای‌ قبل و فراموش کردم‌ من از اول بارداری تصمیمم‌ زایمان طبیعی بود با اپیدورال ولی این ماماها‌ نامردی کردن برام نزدن گفتن تو میتونستی بدون اپیدورال زایمان سریع انجام بدی چون لگنم‌ خیلی خوب بود (اینم بگم که من همسرم موقع زایمان پیشم بود همین که بچه‌ رو گذاشتن رو سینم غش کرد بنده خدا همه ماما ها رفتن سراغ همسرم تا اونو هوش بیارن🤣)خلاصه دیگه همین بازم اگه سوالی چیزی داشتید بگید در خدمتم🤗
مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۳
هزار تا فکر منفی دیگه اومد تو سرم ر چقدر که صداشو می‌کردم فایده نداشت با گریه و ناله تو وسط‌های سالن رفتم که همراهمو صدا کنم ولی به زور اومدن دستامو گرفتنو منو آوردن داخل بخش زایمان یه اتاق بود که برای استراحت پرستارا بود پرستاری که غروب شیفت بود خیلی اخلاقش بهتر از اینا بود رفتم تو اتاق دیدم که خوابه افتادم به دست و پاشو التماسش کردم که بیاد این دستگاه رو برام نصب کنه یکم شک کرد که پرستار قبلی کاری کرده باشه و اومد وقتی دستگاه رو وصل کرد دید که ضربان قلب بچه خیلی کمه همون موقع زنگ زد به دکتر و دکترا خودشونو رسوندن من درد داشتم ولی درد زایمان نبود یه حالت کمردرد و دل پیچه بود بچه تو شکمم انگار سنگ شده بود تکون نمی‌خورد هیچ فشاری هم وارد نمی‌کرد ساعت ۵ بود که دکتر هر یه ربع اینه‌ام می‌کرد و دهانه رحمم از ۲ سانت هیچ تغییری نکرده بود بعد از یک روز کامل درد کشیدن ضربان قلب بچه توی ۱۰ دقیقه ۶ بار افت کرد و فشار خودمم روی ۶ و ۷ بود به زور منو رسوندن به اتاق عمل سریع بی حسم کردن من هی داشتم بیهوش می‌شدم که بچه رو وقتی به دنیا آوردن اصلاً گریه نکرد ماساژش دادن سرتش کردن یه عالمه به پشتش زدن بعد یک ذره صدای گریهش اومد همون موقع بود که من بیهوش شدم و تا ۴ ساعت بعد به هوش نیومدم وقتی که به هوش اومدم گفتن که بچه مدفوع کرده و مدفوع خودشو خورده
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۸ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۳
به یجا رسیدم که بی اختیار زور میدادم و برای اینکه زور بیخود نزنم جیغ میزدم و میگفتم نمیتونم زور نزنم چیکار کنم
مامام هم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفت ۸ سانتی عالیه از اینح
جا به بعد درد اومد به زور اسکات میزنی
خدایی سخت ترینش همینجا بود دست و پام از درد میلرزید سست شده بودم ولی ب زور اسکات میزدم یا مثل دستشویی مینشستم رقص لگن میرفتم
دیگ یجا نتونستم اصلا خودمو نگه دارم جیغ زدم گفتم دیگ نمیتونم زور نزنم گفت بیا معاینه آخریو بکنم معاینه کرد گفت حنا فولی درد اومد با تمام قوا زور بزن
دردا فاصلش کمتر ی دقیقه شده بود و هربار که میومد سه تا زور محکم میزدم نفس میگرفتم دوباره زور و تو همین حین رو ماما ادرار پاشید که خداوکیلی ذره ای خجالت نکشیدم اصلا مهم نبود اونموقع برام تازه مدفوعم کردم ( ی نصیحت اگ حس کردین دارین مدفوع میکنین یا ادرار جلوشو نگیرین دهانه رحمتون لبه دار میشه کلا شل کنین زور محکم بدین)
۵ ۶ بار سه تا سه تا زور زدم و گفت سرش فیکس شده بلند شو بریم اتاق عمل ی نفرم فرستاد تا اتاقو آماده کنن طبق چیزی که مادربزرگم گفته بود ویلچرو قبول نکردم گفتم تا اتاق عمل راه میام
با پای باز باز تا اتاق عمل یجورایی دویدیم😂 تا رسیدم بردنم رو تخت زایمان و پارچه رو شکمم گذاشتن و نور گرفتن اونجا😂 دو سه نفر اومدن برا سرم زدن بعدش و تمیز کردن بچه خیلی جالبه برام استرس که نداشتم هیچ انگار دردا برام قابل تحمل بود فقط زور زدنه خیلی قوت میخواست
دوباره مامام بهم گفت درد که اومد زور میزنی وقتی رفت فوت میکنی
چشمی گفتم و تا درد اومد زور زدم ۵ تا زور زدم گفت دیگ نگه ندار فقط زور بزن
ی زور محکم دادم و ی جیغ جانانه چون برش که داد ترسیدم😂