تجربه زایمان طبیعی قسمت دوم
ای کاش که اون پرستار رو نمیدیدم،خانم فرخی بود اسمش،من تو زایمان قبلیم اسم این خانم رو تو یه بیمارستان دیگه شنیده بودم و گفتم حتما کارش خوبه که اومده اینجا،دیگه نخاستم عوضش کنم که ای کاش عوضش میکردم
خوب کجا بودیم،آهان شش سانت بودم،دو باره اومدن لباس اینا اوردن و همسرم هم رسید ولی اصلا نمی تونستم صحبت کنم باهاش فقط میگفتم منو تموم کنید🤣
ماما همراهم قشنگ با روغن سیاه دانه ماساژ میداد یعنی آب رو آتیش بود انگاری،دردام میرفت،بعدم رفتیم تو جکوزی آب گرمم خیلی خوب بود،اصلا دردام میرفت،یهو تو آب بودم که احساس زور زدن پیدا کردم،گفتم الان میخام که زور بزنم،گفتن پاشو پاشو بچه داره میاد
رفتیم رو تخت
بالای سرم از این دسته ها بود اونو گرفتم و زور زدم با چند تا زور اومد بچه ،آخی قربونش بشم،ماما همراهم کمی تمیزش کرد و گذاشت رو سینم(تو پرانتز بگم که همون فرخیه به من میگه زور نزن بزار فیلم بگیریم بعد زور بزن)یعنی یادم میوفته بدم میاد ازش من دارم جون میدم اینم میگه زور نزن صبر کن😰😱
خلاصه بخیه زدن و رفتن یکم دیگه احساس کردم که خونریزی دارم ،پرستار رو صدا کردن اومدن بیشعورا کلی دستکاری کردن وخاطره بد من هم از اینجا بود،دکتر اومد بالا سرم گفته که نباید دستکاری میکردن و اینا
خداروشکر الان خوبم و احساس میکنم بخیه هام خوب شدن ،زایمان طبیعی اینجاش خوبه که چند روزه دیگه راحت میتونی راه بری و کاراتو انجام بدی حتی دکتر بردنی بچه مو خودمم میرفتم و واقعا مشکلی نداشتم،روزای اول کمی موقع نشستن سخت بود البته من مسکن استفاده نکردم اصلا
باز سوالی بود بگید جواب میدم ممنون

۶ پاسخ

عزیزم شما ورزش کردین .یا گل مغربی استفاده کردین
و اینکه موقع بخیه کردن درد داشتین؟

اینو یادم رفت بگم که ساعت چهار بچه بدنیا اومد یعنی تو دوساعتی که رفتم بیمارستان

به سلامتی عزیزم فقط شما ورزش هم داشتی؟یا خود به خود دردا شروع شد؟

چه کار های انجام دادی دردات شروع شدن ؟
پیاده رویی میکنم ورزش اسکات یوگا حالت پروانه و خیلی چیزای دیگه هم دارم دوش آب گرم کپسول گل مغربی سه شنبه یه سانت بودم درد دارم ولی کمه کمر دل پهلو هام همشون درد می‌کنه تیر می‌کشه ولی زیاد نیس نمی‌دونم چرا تجربه اولمع چیزی هم نمی‌دونم

عزیزم شما قبلش ورزش میکردی یا کار خاصی انجام میدادی ؟اگه میشه راهنماییم کن من هیچ کاری نمیکنم

عزیزم شما ورزش های بارداری و پیاده روی اینا هم داشتین در طول بارداری ؟
من چون هیچ ورزش و پیاده روی نداشتم میخوام برم سمت سزارین🥲

سوال های مرتبط

مامان جانَک مامان جانَک روزهای ابتدایی تولد
پارت پنجم
بالاخره دکتر جونم اومد
ساعت شاید ۱۲ و نیم اینا بود نمیدونم
معاینه کرد گفت ۶ رو به ۷ هستم
گفتم توروخدا آمپول فشار رو قطع کن
گفت باشه و قطع کرد ولی اثرش رو گذاشته بود ...
دردام شده بود یک دقیقه یکبار
دیگه سرم و ان اس تی بهم وصل نبود رفتم تو جکوزی تا ماما همراهم بیاد
آخه تا اون موقع که دکتر نیومده بود چون معلوم نبود نوع زایمانم، ماما همراهم رو نمی‌گفتند بیاد
بعدم که هی بهش زنگ می‌زدند جواب نمیداده گویا
آخر یه مامای مهربون دیگه رو دکترم تاکید کرده بود که صدا کنن و اومد
دیگه ساعت یک شده بود تقریبا که ماما اومد
اول تو جکوزی لم داده بودم که عالی بود واقعا دردام کم می‌کرد ولی ماما همراهم اومد و گفت که چمباتمه بزنم تو جکوزی که شدت دردمو زیاد می‌کرد و به روند تسریع زایمانم کمک می‌کرد
بعد گفتن هر وقت حس زور بهت دست داد بگو من از قبل جکوزی حس زور یکم داشتم که رفتم دستشویی ولی از بیرون بهم گفتن یه وقت زور نزنی دهانه رحمت باد میکنه و برای زور زدن زوده
ولی من یه کوچولو زور زدم چون نمیشه نزد
کلا دستشویی رفتن بین زایمان خوب بود چون تنها وقتی بود که میتونستم از روی تخت بلند شم
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان حنانه زهرا مامان حنانه زهرا ۴ ماهگی
بخش دوم...
خودمم تو دلم گفتم تا زایمان که حتمن یکساعت دو ساعتی باید همینو تحمل کنم. اما خیلی زود  حس زور زدن گرفتم به پرستار گفتم.

هیی میگفت زور نزن تا ببریمت اتاق زایمان. این حین شوهرم بود باهام اتاق خصوصی بودم.هیی بهش میگفتم حسین دارم میمیرم اون طفلی هم هول کرده بودو وقتی پرستار ازش لباسای منو بچه رو خاسته بود زده بود محتویات کیف خوراکی و کیف منو و کیف بچه رو همه رو ریخته بود تو هم و جمعه بازار درست کرده بود😁بلاخره وقتش شد(اصلا نمیشه دردای اخر زایمان رو‌ در اون لحظه توصیف کرد جالبیش اینجاس الان اصلن یادم نمیاد دردش چجوری بود)

خلاصه با ویلچر سریع بردنم رو تخت زایمان. و بعد ۱۰ دقیقه با ۴ تا زور خوشگل بچه پرید بیرون بعدشم ی زور فسقلی و جفتم اومد.راستی محض اطلاعات(وقت بدنیا اومدن بچه هم ادرار و مدفوع کردم😂)اینو بخاطر این گفتم که خجالت نکشید اصلا. طبیعیه.اونجام ی سطل بزرگ ضایعات لحظه زایمان بود سریع همه جا رو تمیز میکردن.🥲

خلاصه دخترم دنیا اومد
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت 5
دیگه ماما همراه اومد و من خیلی خوشحال شودم تا رسید بهم ورزش روی توپ داد خیلی خوب بود گفت دراز بکش ببینم و من شودم 7سانت گفت عالیه دوباره شروع کن ولی دیگه بدنم کششش نداشت بی حال بشین پاشو میداد برام شیافت گل مغربی و معاینه تحریکی انجام میداد ولی من دیگه بریدم نمی‌تونستم دردش داخل کمرم بود اصلا. زیر دل احساس نمی‌کردم دکتر معاینه کرد گفت عالی10سانت شودی حالا باید زور بزنی فقط زور ولی دیگه بدنم خالی کرده بوده و شروع کردم زور زدن فقط موقع درد ولی فایده نداشت سر پایین نیومد و رحمم ورم کرده بود دیگه همه ماماها نگران شوده بودن شوهرم بهشون گفته بود کمکش کنید هر چه قدر بخواید بهتون میدم هزینه ماما همراه1200بود ولی شوهرم 1500ریخته بود براش فقط گفته بود کمکش کنید دیگه همشون ریختن رو سرم فایده نداشت و معاینه شودم گفت خانم 7سانت شودی از 10به 7برگشتم گفتن خوب زور نمی‌زنی ازم قطع امید کردن که دکتر گفت ببرین سر تخت فایده نداره اونجا بهتره رفتم سر تخت زایمان و دوباره ریختن رو سرم یکی رفت رو شکمم یکی رحمم رو باز میکرد فقط میگفتن زو بزن زو بزن خلاصه منم هی زور زدم زور زدم تا سرش اومد ولی دیگه تا نداشتم که دکتر گفت اومد سرش چ شونه هاش سخت بود ولی پاهاش خیلی خوب اومد و دیگه همه خسته شودن بچه رو گذاشتن روی شکمم و دکتر گفت تکون نخور تا جفت و برات در بیارم و با چند تا معاینه جفت هم در اومد و گفت حالا بخیه کنیم و ماما شروع کرد به بخیه کردن که گفت برات عالی زدم اصلا تکون نخور دیگه بخیه تمام شود و من خونریزی کردم و فشار رحمی رو شروع کردن و دست کردن داخل شکمم ون همش جیغ میزدم دیگه لرز کردم خیلی بد بود که دیگه تمام شود ساعت 12شب تا 12ظهر درد کشیدم ولی راحت شودم
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۵ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مامان رهاجونی😍🥰 مامان رهاجونی😍🥰 ۴ ماهگی
پارت 4
به وقت زایمان 😍🥰
خلاصه این سری که دردم گرفت زور زدم گفت نه اینجوری نه متوجه حرفم نشدی زور بزن به پایین نه زور الکی تازه با صدا زور نزن دهن تو باز می‌کنی صدای زور درمیاری این زور نیست دهنتو ببند و زور بزن به پایین
من اینجوری بودم 🤦🤦🤦
این سری زور زدم گفت خودشه آفرین
بزار دوباره دردت بگیره یکبار دیگه زور بزن تمامه من بچه رو دارم میبینم
یکبار دیگه زور زدم گفت آفرین تمامه
سرش اومد بیرون گفت حالا زور بزن تا وقتی که خودم بگم بسه
انقد اون لحظه برای همه دعا کردم ازجمله دوستان باردار ودوستان اقدامی که حد نداشت
خلاصه دخترمو گذاشت رو سینم گفت بفرما این هم گل دخترت مبارک باشه برام دعا نمیکنی؟
گفتم ان شالله خدا بهترین ها رو نصیبت کنه عزیزم
گفت به به مرسی عزیزم شروع کرد بخیه زدن گفت چون پوستیه شاید متوجه بشی ولی برات بخیه خوب میزنم که یک روزی منو فحش ندی خخخ
ولی من انقد درد کشیده بودم که این دردا رو متوجه نمیشدم
بعد بهم گفت دوش میگیری یا سرویس میری حتماً حتماً با سشوار بخیه هاتو خشک کن تا عفونت نکنن و تند تند نوارتو عوض کن (اومدن این ماما برای من یک هدیه از طرف خدا بود)
خلاصه وقتی دخترمو بهم داد اون لحظه
خیلی خداروشکر کردم و همه دردام فراموش شد
چون فکرشو نمیکردم که بتونم زایمان طبیعی کنم
خداروشکر هم بچم حالش خوبه هم خودم و مرخص شدین اومدیم خونه اینم بماند به یادگار به وقت زایمان گل دخترم ❤️🥰😍😘
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان فاطمه مامان فاطمه روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
دیگه خلاصه مامای بخش اومد منو دوباره معاینه کرد گف همون ۴ سانتی دیگه با خودم فکر کردم چقد اینجوری سخته دست تنها کسیم زیاد اهمیت نمیده که تو کی میخای زایمان کنی دیگه ماما خصوصی گرفتم قیمتش یک میلیون و سیصد و پنجاه تومان بود خانم داودی دیگه باهاش هماهنگ کردم و اوکی کردم شوهرم پولو همونجا واسش واریز کرد که اونم دست بکار شد و ورزش و ماساژ و کیسه اب گرم بعدش باز معاینه کرد گف ۵ سانت باز دوباره ورزش و ماساژ وااای واقعا درد وحشتناکی بود خعلی اذیت شدم دیگه باز معاینه کرد گف حالا دیگه به بعد زور بزن که سر بچه بچرخه، پاهامو جمع میکردم تو شکمم زور میزدم احساس میکردم دارم پاره میشم واقعا درد وحشتناکی بود دیگه دو سه زور اخررو گف بریم تو تخت زایمان دیگه دکترمم خانم شعرباف رو زنگ زده بودن بیاد رفتم رو تخت زایمان و تیغ زدن و بیحسی تا دکترم سر بزنگا رسید و زور اخری رو زدم و بچه بدنیا اومد و گذاشت رو شکمم و جفتمم دراورد و بخیه و خلاص
ان شاءالله یک زایمان راحت رو برای همتون ارزومندم
مامان حسین جان💙 مامان حسین جان💙 ۴ ماهگی
پارت ۷ زایمان 😂💙🤷🏻‍♀
یه ماما اومد تو اتاق مامای خودم نبود یه مامای دیگه بود انقد که تو اوج درد بودم با حالت زار ازش خواستم میشه دستتو بگیرم ؟؟؟ بعد خیلی یُبس تو چشام نگا کرد میله کنار تختو داد بالا گف نه اینو بگیر 😒🤦🏻‍♀😂😂
قشنگ 🤎 قهوه ای شدم و به دردام عصبانیت هم اضافه شد کاش شوهرم تا اخرش مونده بود پیشم
خلاصه ساعت ١١:٣۰ بود دکتر اومد گف تا اذان ظهر زایمان کردیا پسرت میخواد سر اذان بیاد
خوشحال شدم که کلا نیم ساعت مونده
انقد که از اون گاز NO2 استفاده کرده بودم حالت گیج و مَنگی بهم دست داده بود
دقیقا تو زایمان طبیعی همون ۱۰ سانت که شدی بعدش مهمه چون با زور زدن درست و به موقع توعه که باعث میشه نی نی درست و سالم بدنیا بیاد
خلاصه به من گفتن ۱۰ سانتی و هروقت که منقبض شدی و درد داشتی سرتو بیار بالا گردنت رو خم کن به داخل سینه ت پاهات و باز کن از هم طوری که رون های پات رو بکشی به سمت شکمت و کف جفت پاهات به صورت کج رو اون جایگاه باشه و زور بزنی
با هر زور زدن نی نی بیشتر به سمت بیرون هدایت میشه اما این زور زدن ها فقط باید موقع دردا باشه و اگه موقع دردات بود و نتونی زور بزنی خطرناکه و نی نی خدایی نکرده مشکلی براش پیش میاد
همه چیز به خودت بستگی داره
من واقعا فک میکردم دیگه قراره نهایتا تا اذان ظهر زایمان کنم اما طولانی تر شد چون موقع دردام اون اندازه ای که باید زور بزنم رو نمیتونستم زور بزنم بخاطر اینکه قبلش خیلی انرژی از دست داده بودم سر جیغ جیغ کردنام و بابت استفاده از اون گاز گیج بودم و فک میکنم دلالیش همینا بود... خلاصه ساعت شد ۱۲:١۵ ظهر به ماما گفتم پس چرا بدنیا نمیاد گفتی تا اذان بدنیا میاد ک ... من دیگه طاقت ندارم گف ۲ ,٣ تا زور دیگه بزنی اومده بیرون
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۷ ماهگی
+تجربه زایمان طبیعی ۳+
همسرم رسید منزل دردای منظم داشتم که داشت شدیدتر میشد نشستم روی توپ ورزش کردم حدود ساعت ۸ ماما همراهم تماس گرفت اوضاعمو پرسید و با اون شرایطم گفت برو بیمارستان با عجله وسایل ساک خودمو که نصفه مونده بود جمع کردیم دمنوش گل گاوزبان خوردم و رفتیم بیمارستان داخل ماشین تا برسیم دردام هر ۳ دقیقه منظم بود مامای زایشگاه معاینه کرد‌۴ سانت بودم بستری شدم تا پرونده تشکیل بدیم و لباس بپوشم ماما همراه خودم رسید معاینه کرد ۵ سانت بودم😅کیسه آب رو پاره کرد آمپول فشار نزد ورزشارو شروع کردیم دردام میومد و می رفت ولی کم کم زیاد میشد یکساعت بعد معاینه کرد ۷ سانت بودم دردا دیگه داشت سخت میشد گفتم مسکن بزنین بعد بردم داخل وان آب گرم نشستم همسرم هم کنارم بود دردم زیاد شده بود دوست نداشتم از آب بیام بیرون🫠اومدم بیرون معاینه شدم حدود ۹ سانت بودم ماما گفت موقع انقباض زور بزن فول بشی بریم رو تخت زایمان سخت گذشت از اینجا به بعد ولی به عشق دیدن دخترم تحمل میکردم رفتیم رو تخت نمی تونستم زورای خوب بدم چندبار تلاش کردم ماما بهم روحیه میداد که موهاشو دیدم زور خوب بده دیگه توانمو جمع کردم و زور محکم دادم خداروشکر دخترم ساعت ۱۱ به دنیا اومد خارج شدنش حس عجیبی بود 🥲آوردنش رو سینه ام نمی‌دونستم چیکار کنم گیج زایمان بودم هنوز 🥹بعد جفت اومد و بخیه هارو زدن ...
کمکم کردن بدنمو شستم لباسمو عوض کردن آموزش شیردهی دادن سرم زدن رفتیم بخش شیاف زدن واسم البته اون لحظه درد خاصی نداشتم تحت تاثیر بی حسی بودم .اینم تجربه زایمان طبیعی من😌
ان‌ شاالله همه مامانا زایمان راحتی داشته باشن و بسلامتی نی نی هاشونو بغل بگیرن 🌹
مامان سید حسین مامان سید حسین ۳ ماهگی
پارت اخر
چند دقیقه بعدش هم فول شدم و حس زوررررر شدید داشتم.. کاملا متوجه میشدم بچه اومده پایین و داره میاد.
حتی نیاز به زور من نبود انگار بدنم زور میداد😂
ماماهمراهم گفت تا موقعی که بگه زور های محکم و قوی بدم منم خیلی خوب و طولانی زور میزدم.. خیلیم حس خوب و جالبی داشت واقعا😁😂
بعدش دیگه وقتی سر بچه رو دیدن ماماهمراهم گفت فقط فوت کنم.. میگفتم بخدا من زور نمیزنم خودش داره زور میزنه🤣
گفت اون که خودش زور داره اشکال نداره.. تو زور اضافه نزن فقط فوت کن و منم همین کارو کردم.
بعد هم یکم برش دادن و بچه اومد بیرون و شروع کرد گریه کردن.
آخ نگم که چه حس خوبیه بچه که میاد بیرون🤤یعنی بخاطر حس دوباره اون لحظه هم شده دوباره بچه‌دار می‌شم.
بچه رو بهم نشون دادن با خودم گفتم دیگه تموم شد.. دیگه نینیت به دنیا اومد و کنارته.. خیلی خیلی حس فوقالعاده‌ای بود.تمام وجودم حس خوبی داشت.

پسرمو تمیز کردن گذاشتن رو تخت نوزاد و
اونم چند دقیقه بازی کرد و اینطرف و اونطرف رو نگاه کرد و بعدش سریعا خوابش برد😂
موقع بخیه زدنام ماما بهم شربت و خرما داد و گفت بخورم.. اصلا کلی جون گرفتم.. چون به دوتا دستامم سرم وصل بود ماماهمراهم خرما میذاشت دهنم و هسته‌ش رو هم میگفت از تو دهنم بدم به دستش.. خیلی خجالت کشیدم ولی انقد مهربون بود جوری رفتار می‌کرد آدم ذره ای معذب نشه.
وقتی بخیه زدنم رو تموم کردن پسرمو گذاشتن کنارم.. ماماهمراهم کمکم کرد کام بچه‌م رو با تربت و آب زمزم که برده بودم باز کردم و برای اولین بار شیرش دادم🥺
این بود تجربه زایمان من
مامان رادمان مامان رادمان ۸ ماهگی
بازم‌معاینه کردن گفتن‌ ۷سانت باز شدی. دیگه درد امونم رو بریده بود جیغ میزدم و میگفتم یه مسکن بهم بدید میگفتن نمیشع. همش دعوام میکردن میگفتن آروم باش. داری بچت رو بدحال میکنی‌ اما شاید باورنکنید اصلا نمیشد آروم بود هرچی از دردش بگم کم گفتم. انقدر خون ازم میرفت که جلو چشمم سیاه سیاه بود. بازم یکم گذشت که اومدن بهم گفتن دیگه نزدیکی فقط زور نزن که پاره میشی ‌ فعلا زوده برای زور زدن . هر وقت گفتیم باید زور بزنی الان فقط خودتو خسته میکنی‌ . بهم گفتن یکم. دیگه تحمل کن و از اتاق رفتن بیرون‌ . منم بی اراده زورم میومد‌ . اصلا به حرف اونا گوش نکردم و شروع کردم زور زدن . موقعه زور زدن حس میکردم الان پوست مقعد ‌و واژنم جر میخوره.. از جیغی که کشیدم همشون پریدن تو اتاق . دکتره تا دید فهمیدم زور زدم دعوام کرد و گفت چیکار کردی نمیتونستی یکم دیگه صبرکنی بچتو بی حال کردی. به ماما ها گفت نزارید زور بزنه تا پیش بند بندازم و بیام . تا دکتر رفت من بازم دردم شروع شد‌. بی توجه به اونا دست انداختم زیر رونم و سرم رو آوردم بالا و با تمام قدرت زور زدم و سرمو آوردم تو شکمم.‌بعد اون‌زور قشنگ با چشم خودم موها و بخشی از سر بچه رو دیدم که زد بیرون