پارت 4
به وقت زایمان 😍🥰
خلاصه این سری که دردم گرفت زور زدم گفت نه اینجوری نه متوجه حرفم نشدی زور بزن به پایین نه زور الکی تازه با صدا زور نزن دهن تو باز می‌کنی صدای زور درمیاری این زور نیست دهنتو ببند و زور بزن به پایین
من اینجوری بودم 🤦🤦🤦
این سری زور زدم گفت خودشه آفرین
بزار دوباره دردت بگیره یکبار دیگه زور بزن تمامه من بچه رو دارم میبینم
یکبار دیگه زور زدم گفت آفرین تمامه
سرش اومد بیرون گفت حالا زور بزن تا وقتی که خودم بگم بسه
انقد اون لحظه برای همه دعا کردم ازجمله دوستان باردار ودوستان اقدامی که حد نداشت
خلاصه دخترمو گذاشت رو سینم گفت بفرما این هم گل دخترت مبارک باشه برام دعا نمیکنی؟
گفتم ان شالله خدا بهترین ها رو نصیبت کنه عزیزم
گفت به به مرسی عزیزم شروع کرد بخیه زدن گفت چون پوستیه شاید متوجه بشی ولی برات بخیه خوب میزنم که یک روزی منو فحش ندی خخخ
ولی من انقد درد کشیده بودم که این دردا رو متوجه نمیشدم
بعد بهم گفت دوش میگیری یا سرویس میری حتماً حتماً با سشوار بخیه هاتو خشک کن تا عفونت نکنن و تند تند نوارتو عوض کن (اومدن این ماما برای من یک هدیه از طرف خدا بود)
خلاصه وقتی دخترمو بهم داد اون لحظه
خیلی خداروشکر کردم و همه دردام فراموش شد
چون فکرشو نمیکردم که بتونم زایمان طبیعی کنم
خداروشکر هم بچم حالش خوبه هم خودم و مرخص شدین اومدیم خونه اینم بماند به یادگار به وقت زایمان گل دخترم ❤️🥰😍😘

۲۶ پاسخ

بسلامتی عزیزم مبارکت باشه 😍😍😍انشالله قدمش پر خیر و برکت باشه برات

منم دعا کن حتما مامان رها😪❤️

مبارکه عزیزززم❤️😍انشاالله زیر سایتون همیشه سالم و خوشبخت باشه گل دخترت

عزیزم دقیقا چند هفته چند روز بودی؟؟

چرا من اشکام ریخت🥹🥹😍

ای جاااان زایمان کردی گلم😍😍😍چقد خوشحال شدم ...قدم نو رسیده مبارک❤️❤️❤️انشالله همیشه سلامت باشین خداروشکر ک خدا کمکت کرده ماما خوبی بوده
فقط ماماهمراه مگ بهش پول نداده بودی؟ باید میموند ک

عزیز دلم خداروشکر به سلامت زایمان کردی خداروشکر اون ماما به دادت رسید ....حیف اون پولی که دادی ماما همراه

بسلامتی عزیزم مبارکت باشه انشالله زیر سایه پدر و مادر به سلامت بزرگ بشه و عروسش کنی 😍😍🥰🥰نمیدونم چرا هر وقت تجربه زایمان یکیو میخونم چه طبیعی چه سزارین از سر ذوق براشون اشک تو چشمام جمع میشه 🥺خودم به خواست خدا قراره سزارین بشم برا منم دعا کن زایمان خوبی داشته باشم و تو دلیمو به سلامت بغل بگیرم

بسلامتی عزیزم چشمت روشن ایشاله همیشه سالم و سلامت باشی گلم

مبارکه عزیزم..چقدر قشنگه ثمره سختیات کنارته🤩🥹 برای منم دعاکن منم سرکلاژیم زودتر دردم بگیره بزام

گریم گرفت خداروشکر که خودت و نی نی سلامتین😟🥺ایشالله خدا ب ماماهه سلامتی بده،خدا سروقت واست رسوندش کاش واسه ماهم راحت باشه❤️

واااااای😭😭چه قشنگ
مبااارکه
قبول نیستاااامن ب پسرم گفتم روزتولد مادرش بیاد دخترت شنیداومد😄😄
مبارکت باشه
دیدی تونستی😍

به سلامتی عزیزم مبارکه💗

مبارکه عزیزم، انشالله قدم دخترت براتون پر از خیر باشه،سایه پدر و مادر بالا سرش باشه،انقد پروسه زایمانتو خوب تعریف کردی که امیدوار شدم به طبیعی...برای منم دعا کن❤️💚🌹❤️💚🌹

ای جان ب سلامتی💕🫂انشاالله ک قدم نورسیده خوب باشه مامان قوی❤️

مبارک باشه گلی

خیلی خوب بود توضیحاتت به ماهم کمک رسوندی مرسی واقعا
مبارک باشه عزیزم کلی خوش بگذرونین کنارهم بانی نی جون😍

بسلامتی دل خوش عزیزم قدمش مبارک باشه رها خوشگله 😍♥️راحت شدی من موندم فقط دعام کن 🥲

مبارکتون باشه😍😍😍انشاالله قدمش پر از خیر و برکت باشه و زیر سایه پدر و مادر بزرگ شه.انشاالله

مبارکه گلم‌ برام دعا کننن

ایجانمم عزیزدلممم چقدر قشنگ توضیح دادی🥹😍
آفرین به تو مامان قوی 🥹🩷
انشاالله در کنار همسرت و گل دخترت سالمو شاد باشین سالهای سال😍😍

مبارکه عزیزم انشاالله ب سلامتی قدمش پر خیر و برکت باشه دعا کن منم زایمان راحتی داشته باشم🥲🤍❤

عزیزم کدوم بیمارستان بودیدگرگان بود؟؟

سلامتی عزیزم مبارک باشه♥️
بیمارستانی ک رفته بودی خصوصی بود؟

عزیزم مبارکت بااشه،خوش بحااالت😍😍

مبارک باشه عزیزم بسلامتی خدا گل دخترت حفظش کنه مرسی از اینکه تجربه خوبتو گفتی
فقط اون ماما اولی که گرفتی چقدر بی مسئولیت بود و اگه قرار نبود تایم زایمان کنارت باشه و میدونست اخر قرار دادشه چرا قبولت کرد فقط به‌خاطر پولش؟ بارم خداروشکر که یه ماما خوب اومد بالا سرت و بسلامت زایمان کردی

سوال های مرتبط

مامان عسل و غزلی مامان عسل و غزلی روزهای ابتدایی تولد
پارت چهار
سریع من گذاشتن روی تخت زایمان وسایل اماده کردن حس زور بهم دس میده گفتن دردت گرفت زور بزن من هی دردم گرفت زور میزدم نمیاد گیر کرد گفت زورت فایده نداره جای سرم خراب شده یکی اون داره بهم امپول میزنه یکی هم رو باسنم امپول انتی بیوتیک زد شنیدم گفت انتی بیوتیک زدم بهش گفتم برای چی گفت برا بچه عفونت نگیره هی دردمیگیرم زور زدم دختر بچه هم میترسید زورمیزنه داد بی داد راه انداختیم من اون دختر به من‌میگن زور بزن سر بچه معلومه به اون میگن زور بزن سر بچه داره میاد وضع بدی بود خیلی وحشناک هی زور محکم میادم چهار پرستاربالا سرم بود پرستارا میگن دستمو فشار بده زور بزن دستاشون فشار دادم زور میزنم نیس بچه نمیخواد داشتم ناامید میشدم ک دکتر برش زد گفت الان زور بزن با دردات منم اسم فاطمه زهرا دادزدم اسم شوهرم داد زدم ک سربچه اومد نزدیکتر شد گفت افرین همین جوری ادامه بده بعد صدا گریه بچه اومدتا دیدم دختر بغل دستم زایید من موندم🤦‍♀️🥺😣
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۶ :
گفت هروقت دوباره احساس فشار ب مقعدت داشتی باید زور بزنی الان نزن!! گفتم باشه
یکم گفتم وای داره بهم فشار میاد گفت زور بزن
یه زور زدم که قیچی رو انداخت و یکم قسمت پایین واژن مو برش داد ک چون خیلی درد داشتم فقط ی سوزش کم فهمیدم ک اصلاااا برام اذیت کننده نبود!!
گفت خب بسه ! نفس عمیق بکش! دوباره زور بزن
این دفعه ک زور زدم سر بچه اومد بیرون
گفت دو تا نفس عمیق بکش ، کشیدم گفت حالا زور محکم بزن
این زوری ک زدم همراه با داد بود (جیغ ن!) دااااااد
یعنی تو عمرم اینجوری عربده نکشیده بودم 😭😂😂😂
و دو ثانیه بعدش ملکای قشنگم رو شکمم بود 🥹🥹😍😍
( اونجایی ک عربده کشیدم از درد بود و قسمت شونه هاش بود ک داشت خارج میشد از بدنم )
خلاصه تا دکترم خودشو برسونه من زایمان کردم و همونجا رو تخت منتظر بودم ک دکترم رسید و اومد برام بخیه هارو زد (ک خداروشکر خودش زد آخه شنیدم خیییلی بخیه های تمیزی میزنه در حدی ک بعدا اصلا ردش نمیمونه )
دکترم ک وارد اتاق زایمان شد گفت وای دختر تو همههه رو متعجب کردی!! ما هیچکدوم فکر نمی‌کردیم تو انقد زود زایمان کنی ! با خودمون گفتیم خیلی زود فول بشی ساعت ۱۲ شبه! اصلا باورم نمیشه زایمان اولی انقد سریع روند زایمانش طی بشه !!!
مامان اقا امیرمهدی🩵 مامان اقا امیرمهدی🩵 ۲ ماهگی
پارت ۱۰
دسشویی که کردم گفتم خیلی حس دفع دارم خانوم بادی میترسم موقع زور زدن مدفوع کنم که قربونش برم انقدر باهام خوب حرف زد و ترسمو از بین برد ازش
دوش اب گرم رو گرفت رو کمرم شلنگ سرویسم داد دست خودم که از جلو بگیرم رو شکمم
موقع دردا حالت چمباتمه بالا پایین میبردم لگنمو ولی وقتی دردا اروم میشد بلند میشدم لگنمو میچرخوندم چپ و راست میکردم
دیگه یجایی حس کردم واقعا دارم مدفوع میکنم گفتم خانوم بادی حالم بده مدفوع دارم میزاری دسشویی کنم ؟ گفت نه عزیزم این بچس مدفوع نداری بیا بریم رو تخت
رفتیم رو تخت گفت نه سانت شدی تقریبا فولی فقط یه تیکه مونده سجده شو دوباره لگنتو بچرخون تا کامل بشه
همونکارو کردم تا دیگه واقعا حس کردم مدفوع داره در میاد ازم تا به بادی گفتم دستشو برد داخل گفت ایول ببین دردت گرفت زور بزن پاهاتو بده داخل شکمت چونتو ببر تو گردنت
سعی کردم زور بزنم نمیتونستم به بادی گفتم بزار سجده امتحانش کنم
رو حالت سجده چن بار زور زدم تا یکم یاد بگیرم زور زدنو
بادی گفت دیگه نرگس برگرد بخواب رو کمر
هر انقباض که شروع میشد ناخواسته زور میزدم بادی میگفت خیلییی خوبه همینطور ادامه بده نرگس
حالا من اون بین نگران این بودم که مدفوع نکنم🤣🤦
دوباره دستشو برد داخل گفت سرش داره در میاد موهاشو میبینم چن تا زور دیگه تمومه این آخری هارو با تمام قدرتت زور بده و الکی زور نده اگه حس زور داشتی شروع کن
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
دیگه نه ماما همراهی داشتم نه چیزی شانسم هروقت میومدم یکی بود با همون یکم آشنا شدم و اون پرستارم بود بهش گفتم من هیشکیو جز خدا ندارم بهم کمک کن گفت اگه میخوای زود زایمان کنی با ما همکاری کن گفتم باشه دیگه هی میومدن معاینه میکردن و منم دردم خیلی شدید بود همیشه صداش میزدم به ۶ سانت که رسیدم دوتاشون اومدن نگفتن میخوایم بهت کمک کنیم توهم همکاری کن گفتم باشه دیگه شکمم رو محکم فشار میدادن ومیگفتن زور بده منم محکم نفسم و میگرفتم و زور میزدم خیللییی سخت بود انقدر گرمم بود که یه لحظه از حال میخواستم برم از گرمی خلاصه گفتن داری خوب پیش میری همونجور زور بزن زور زدم و تحمل کردم تا فول شدم دوباره بخورم ۴.۵ بار محکم زور زدم گفت بچه اومد دیگه بچه اومد و خودم چون میدونستم فورا بعدش سه چهارتا سرفه کردم و جفت کنده شد بعدش دیگه بخیه زد و رفت ولی من خیلی مقعدم درد میکرد از بس زور زدم دیگه خلاصه بعد دوساعت هم اوردنم بخش فقط یکم مقعدم درد میکنه فقط خواستم بگم با ماما ها همکاری کنید خیلی کمک تون میکنن انشالله همه به سلامتی و دلخوش زایمان کنن❤
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۸ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۳
به یجا رسیدم که بی اختیار زور میدادم و برای اینکه زور بیخود نزنم جیغ میزدم و میگفتم نمیتونم زور نزنم چیکار کنم
مامام هم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفت ۸ سانتی عالیه از اینح
جا به بعد درد اومد به زور اسکات میزنی
خدایی سخت ترینش همینجا بود دست و پام از درد میلرزید سست شده بودم ولی ب زور اسکات میزدم یا مثل دستشویی مینشستم رقص لگن میرفتم
دیگ یجا نتونستم اصلا خودمو نگه دارم جیغ زدم گفتم دیگ نمیتونم زور نزنم گفت بیا معاینه آخریو بکنم معاینه کرد گفت حنا فولی درد اومد با تمام قوا زور بزن
دردا فاصلش کمتر ی دقیقه شده بود و هربار که میومد سه تا زور محکم میزدم نفس میگرفتم دوباره زور و تو همین حین رو ماما ادرار پاشید که خداوکیلی ذره ای خجالت نکشیدم اصلا مهم نبود اونموقع برام تازه مدفوعم کردم ( ی نصیحت اگ حس کردین دارین مدفوع میکنین یا ادرار جلوشو نگیرین دهانه رحمتون لبه دار میشه کلا شل کنین زور محکم بدین)
۵ ۶ بار سه تا سه تا زور زدم و گفت سرش فیکس شده بلند شو بریم اتاق عمل ی نفرم فرستاد تا اتاقو آماده کنن طبق چیزی که مادربزرگم گفته بود ویلچرو قبول نکردم گفتم تا اتاق عمل راه میام
با پای باز باز تا اتاق عمل یجورایی دویدیم😂 تا رسیدم بردنم رو تخت زایمان و پارچه رو شکمم گذاشتن و نور گرفتن اونجا😂 دو سه نفر اومدن برا سرم زدن بعدش و تمیز کردن بچه خیلی جالبه برام استرس که نداشتم هیچ انگار دردا برام قابل تحمل بود فقط زور زدنه خیلی قوت میخواست
دوباره مامام بهم گفت درد که اومد زور میزنی وقتی رفت فوت میکنی
چشمی گفتم و تا درد اومد زور زدم ۵ تا زور زدم گفت دیگ نگه ندار فقط زور بزن
ی زور محکم دادم و ی جیغ جانانه چون برش که داد ترسیدم😂
مامان جوجو ممد💜🤰🏻 مامان جوجو ممد💜🤰🏻 ۱ ماهگی
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۱ ماهگی
مامان رهاجونی😍🥰 مامان رهاجونی😍🥰 ۳ ماهگی
پارت 3
به وقت زایمان😍🥰
دوباره رفتم داخل ساعت 10شد یک پرستار اومد گفت اگه برات هزینه مهم نیست یک روش زایمان طبیعی هستش که ماسک اکسیژن رو میذاری هروقت درد داشتی دردت رو کم میکنه می‌خوای برم با همراهت صحبت کنم؟
انقد درد داشتم که اصلا متوجه حرفهاش نمی‌شدم فقط میگفتم بهم کمک کنید چون واقعا تحمل ندارم
رفت و انگار با مادرم صحبت کرده بود مادرم هم امضا کرده بود و گفته فقط کمکش کنید
چون من میدونم دخترم تحمل دردو نداره
خلاصه این روش که اسمش رو هم نمی‌دونم خیلی خیلی کمکم کرد
چیزی هم که متوجه شدم از نظر خودم نمیدونم درسته یا نه کسایی که عفونت دارن موقع زایمان بیشتر درد رو حس میکنن(پس حتماً حتما آخرای هفته بارداری آزمایش بدین تا خیال تون راحت بشه عفونت ندارین) تا راحت تر زایمان کنید
خلاصه یک ماما اومد که خیلی‌ خیلی وارد بود دوتا زن باردار قبل منو کمک کرده بود تا راحت زایمان کنن بعد اومد پیش من و پرونده منو نگاه کرد بعد گفت از صبح داری درد می‌کشی و زایمان نمیکنی چقدر طولانی شد‌ میخوای کمکت کنم؟
اگه میخوای اجازه بده معاینه کنمت
منم اجازه دادم گفت دختر تو فقط چندتا حرف منو گوش بده بچت تا چند دقیقه دیگه بغلته
نمی‌دونم چرا از حرفش انرژی گرفتم رفت یک آمپول آورد و بهم تزریق کرد و بهم گفت نگاه من زور الکی نمی‌خوام وقتی دردت گرفت گفتم زور بزن ،زور بزن که فشار بیاد به واژن و مقعد‌ت فکر کن یبوستی و‌ میخوای مدفوع کنی به هیچی فکر نکن فقط به همین فکر کن