۱۳ پاسخ

عالی بود توضیحاتتون خدا بچتون رو حفظ کنه 😍😗

وای شیدا جون من بیکینیم درد گرفت تجربه زایمانت رو خوندم من واقعا وحشت دارم از زایمان طبیعی خیلی میترسم

مرسی از تجربه زایمانت ازکجا ماما همراه گرفته بودی؟مهرمادر؟

عزیزم مبارک باشه. قدمش خیر باشه. راحت شدی خدا رو شکر. 😇😍❤❤❤

مبارم باشه عزیزذلم

مبارکهه😍خیلی سخت نبودد؟

قابل تحمله درداش؟
برگردی عقب بازم طبیعی انتخاب می‌کنی؟؟
منم می‌خوام طبیعی زایمان کنم 🥺

بیمارستان دولتی بودین یا خصوصی؟

عزیزززم لباشووو😍😍😍قدمش مبارک باشه...چطور بود زایمانتون راضی بودی؟

مبار‌کت باشه عزیزم زایمانت دقیقا مثل من بود فقط من با پارگی کیسه آب رفتم بیمارستان

مبارک باشه عزیزم 😍😍چقد متتظر تجربه زایمانت بودم من😂
گلم شما کی ماما همراه هماهنگ کردی؟

مبارک عزیزم سزاریان شدی

مبارک باشه

سوال های مرتبط

مامان 🌸دیان من🌸 مامان 🌸دیان من🌸 روزهای ابتدایی تولد
مامان یاسین❤️ مامان یاسین❤️ ۵ ماهگی
مامان النا ♥️😍 مامان النا ♥️😍 ۱ ماهگی
دیگه کلا زایمانم ده دقیقه طول کشید اینقدر خوب برام بخیه زد هیچی حس نکردم همش بهش گفتم خدا خیرت بده از تنها کسی ک راضی بودم تو بودی
دیگ بچم گذاشتن رو بدنم بهترین حس دنیا بود 🥲♥️ ارزش این همه درد داشت دیگه بعدش ک بخیه هام تموم شد خانمه گفت بچت می‌بریم پیش دکتر اطفال و برات میاریم
دیگه بچمو بردن و من موندم تو اتاق تا ی نفر اومد گفت بشین رو ویلچر بریم اتاق ریکاوری
گفتم بهش میشه کمکم کنین اصن جواب نداد خودم ب بدبختی از تخت زایمان اومدم پایین رفتم رو ویلچر
بردنم اتاق ریکاوری و بچمو آوردن پیشم برام غذا آوردن گفتن بلند شو بخور گفتم نمیتونم بشینم گفتن ب ما ربطی ندارع دیگ زنگ مامانم زدم ک بیا پیشم تا اون اومد بچم آوردن پیشم و گفتن شیرش بده منم بلد نبودم ک چجوری شیر بدم دیگ یک ساعت بعد مامانم اومد و کمکم کرد شیر دادم بهش و غذامو خوردم و بردنم بخش
تا صبح اونجا بودیم رفتار پرستار های بخش خیلیییی بهتر بود
دیگ ظهر موقع مرخص شدنم گفتن بیمت ب مشکل خورده و باید آزاد هزینه رو بدی من بیمارستان دولتی آزاد رفتم ۱۰ میلیون و ۴۰۰ گرفتن البته پس فرداش همسرم رفت دنبال کاراش و بیمه قبول کرد ک پول رو بهمون تا آخر برج برگردونه
ولی دیگ بمیرم هم سمت بیمارستان دولتی پامو نمیزارم
مامان لیانا مامان لیانا ۶ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️
مامان جـوجـوک🐥💙 مامان جـوجـوک🐥💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۴
سر جمع عملم ۲۰ دقیقه طول کشید اومدن ببرنم اتاق ریکاوری همون حین تنگی نفس تهوع داشتم حس میکردم نمیتونم نفس بکشم سریع بردنم دستگاه اکسیژن وصل کردن گفتن نفست اوکیه پسرمم اوردن گذاشتن کنارم حالم بهتر شده بوده تااینجاش ک همه چی تقریبا خوب بود تو ده دقیقه ای ک تو ریکاوری بودم همسرم ده بار زنگ زده بود 😂هی میگفتن فلانی اومده ؟بفرستینش بره همسرش پدرمونو در آورده ،حق داشت اخه چند ساعت بود منو برده بودن معطلیم زیاد بود هیچی دیگ اومدن منو بردن اتاقم تا همسرم اومد جفتمون زدیم زیر گریه🥹🥹خیلی حس قشنگی بود پسرمم اوردن همسرم اشکاش بند نمیومد و فقط خداروشکر میکردیم😍😍
من اتاق خصوصی گرفته بودم خیلی راضی بودم اومدن لباسامو عوض کردن برای دردم دوتا شیاف گذاشتن رفتن گفتن تا ۱۱شبم هیچی نباید بخوری
دوبار اومدن شکممو فشار دادن لعنتییی ی صدای قیرچی میداد ک نگم😭😭 هنوز اونموقع بی حس بودم تقریبا. کم کم بی حسیم داشت میرفت ی دوبار دیک اومدن شکممو محکم فشار دادن ک من از دردش هوار میزدم هی میگفتن این دیگ آخریشه😒😒ساعت ۱۱اومدن گفتن کم کم ابمیوه بخور باید پاشی راه بری اومدن سوند در اوردن بعدش کمکم کردن بشینم بعدش از تخت بیام پایین خیلییی دردناک و سخت بود ولی قابل تحمل جوری بود ک هرچی بیشتر راه میرفتی انگار دردت کمتر میشد رفتم سرویس کارامو خودم کردم اومدم بیرون ی شربتم دادن بخورم ک شکمم کار کنه ک اونم گلاب ب روتون بیزون روی گرفته بودم برعکس همه😂😂😂
مامان محمد رائف مامان محمد رائف روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم:
تا رسیدیم بیمارستان سریع ویلچر اوردن و بردنم داخل ب سختی گذاشتم معاینه کنن ولی پرستاره خعلی ریلکس گفت چیزی نیست هنوز پنج سانته پاشو انقد الکی جیغ نزن. ولی خعلی خعلی درد داشتم و بی طاقت بودم. با کمک مامانم لباسامو عوض کردم بعد پرسیدن چنتا سوال بردنم تو بخش زایشگاه. تو راهرو اصلن چشام جایی رو نمیدید انقد ک سرگیجه داشتم و بیحال بودم. ازتون خاهش میکنم وفتی حس کردید دردتون درد زایمانه حتمن شکمتونو سیر کنید حتتتمن. ک مث من نشنین. خلاصه با کمک ماما دراز کشیدم روی تخت. یه دکتر اومد و معابنه کرد گفت کیسه آبت پاره شده. بعد چنتا پرستار اومدن با یه میله ی لاکی و دستش کیسه ابمو خالی کرد انقد ک درد کشیدم نگم بهتون.بعد رفتنشون کمی اروم شده بودم و دردام کم کم میگرفت و ول میکرد منم فقط با نفس عمیق خودمو اروم میکردم. بهم تنفس وصل کرده بودن. از پنج سانت ببعد دردم کم شد و فقط زور میزدم اصلن دست خودم نبود تند تند زور میزدم ضربان قلب بچه افت کرده بود و خودمم نفس نداشتم خعلی سریع چننفر اومدن اونجوری ک من یادمه ماما گاز بی حسی رو گذاشت جلو دهنم و گفت نفس بکش گیج شده بودم...