۲ پاسخ

وای عزیزم مبارک باشه نمیدونم چرا چشام پر از اشک شد😍

مادر شدنت مبارک گلم قدمش خیر باشه ..مرسی بابت تجربه ت ک با ما در میان گزاشتی..خب بعدش دردات قابل تحمله یا نه

سوال های مرتبط

مامان ارشا مامان ارشا ۱ ماهگی
مردارو صدا زدن اومدن منو بلند کردن از تخت عمل رو‌تخت دیگه بردنم ریکاوری انقدر میلرزیدم ملافه اوردن کشیدن پرستار سشوار روشن کرد زیر پتو گزاشت گرمم بشه 😂ازاینور هواسرد ازاینورم اتاق عمل و ریکاوری ام سرد میکنن یخ بندون بود منم لخت مردم
موندم۲ ساعت اتاق ریکاوری😒تخت خالی نمیکردن برن بخش منتظر مریض قبلی بودم ک بره تو اون ۲ ساعتم بکوب میلرزیدم سرمم زده بودن یه انکشتمم دستگاه بود بعد دوساعت اومدن ببرنم بخش باز تختا جابع جا شد
😂دوراز جون همه مثل میت روتخت بودم هیچ حسی نداشتم😂هی قل میدادن اینور هی قل میدادن اونور فثط کلم بود حس داشت یه حس خواب بدی ام اومدع بود سراغم انقدر دست ب دست کردن رسیدم بخش ۹و۵دیقه زایمان کردم تا برم بخش برسم ۱ شد وقت ملاقات اتاق شلوغ غلغله بود اتاق ۶ تخته بود با پرده جدا کردع بودن اومدن بخش پرستار اومد برام شرت و پوشک گزاشت شیاف گزاشت لباسمو پوشوند هیچی نفهمیدم پاهاش بی حس بی حس بود بخاطر شیاف منو ب پهلو خوابوند اومدم صاف بشم چشم ب پاهام خورد دیدم اختیارش ندارم یهو افتاد😐انقدر ترسیدم😂😂😂 انکار برا همیشه از دستشون دادم😂😂😂حس بدی داشتم تکون نمی‌خورد هی سعی میکردم نمیشد ک نمیشد لباسام پوشوند گفت بالشت نزار زیر سرت تا۸ ساعت تکون نخور چیزی نخور همراها اومدن منتظر بچه ایم ک بیارن خبری نشد ک نشد بقیه میگفتن اینجا دیر میارن بچه هارو برامام ۶ ساعت کشید تا چکاب کنن طول میکشه خلاصه موندیم هی اومدن ملاقات کل بیار کی شیرینی بیار کی
من تنها نشستم ب مامانم منتظر بچع شوهرمم تو ماشین منتظر من ک بگم اوردن بیا بالا😐
مامان آدرین مامان آدرین ۲ ماهگی
پارت ۲
بعدش خوابیدم روی تخت لباسمو پرده کردن سرم و دستگاه فشار وصل کردن من پاهامو از زانو ب پایین تکون میدادم فهمیدم دارن شروع میکنن گفتم دکترمن سرنشدم گفت الان شروع نمیکنیم ک نیم ساعت دیگه دکتر بیهوشی هم هی سئوال میپرسید ک اسم خودت چیه و ....
ک یهو حس کردم ۲ بار رو معدم فشار اومد صدای پسرم اومد
خیلی حس خوبی داشتم
بردنش تمیزش کردن اوردن گذاشتن رو صورتم بهترین لحظه عمرم بود🥲
بعدش دیگه ک داشتن بخیه میزدن فقط دوست داشتم تموم شه باز ببینمش
اصلا هیچ ترسی نداره حین عمل خیلی حس قشنگیه
ماساژ رحمی دادن ۲ بار درد نداشت فقط یه حس حالت تهو یه حسی ک انگار معدت اومده تو دهنت داشتم اونجوری بود بعدش بردنم توی ریکاوری اوردن گذاشتن روم پسرمو یکم شیرخورد
بعد ۲۰دیقه رفتیم تو بخش شوهرم جلو در اتاق عمل بود لحظه ای ک پسرمونو دید خیلی قشنگ بود (من دوست داشتم میشد هرموقع دلتنگ اون لحظه ها شدی دوباره ببینیشون)😊😊
رفتم تو بخش و مامانم و شوهرم اومدن پیشم پرستار اومد لباسمو عوض کرد
سری داشت کم کم میرفت من کلافه شدم
مامان ریحانه‌سادات مامان ریحانه‌سادات ۱ ماهگی
گفت باید چک کنم و دوباره فشار داد
بدتربن قسمت زایمانم همینجا بود
بعدش دردم دوبرابر شد
تا بردنم بخش زنان و دوباره جا ب جام کردن و گذاشتنم رو تخت بخش و برام شباف گذاشتن و کم کم دردم داشت اروم میشد
دخترمو اوردن ک بهش شیر بدم ولی شیر نداشتم هرچی تلاش کردیم بی فایده بود خصوصا ک من حتی سرمم نمیتونستم تکون بدم
تا اینکه ی پرستار اومد برای چک کردن فشارم و وقتی فشارم و گرفت گفت وای چقد بالاس ۱۵شده و روز از نو روزی از نو دوباره از بخش ccuاومدن و منو بردن ب به اون بخش وگفتن همراه نمیتونه پیشش باشه و همتون برید
چقدر شب سختی بود بردنم تو اتاق خصوصی
ساعت۱۱شب تنها و اتاق تاریک و۱۳تا سرم سولفات ک بهم زدن 💔
حالا من ب شدن تشنم بود ولی حق خوردن اب تا ساعت۱۰صبح فردارو نداشتم
دیکه اون شب ب هر نحوی بود با دردو تنهایی گذشت تا صبح شوهرم اومد پیشم ‌ وساعت ۱۰صبح سوندمو دراوردن وگفتن باید راه بری اخ که چقدر اولین قدم ها دردناک بود ،سرگیجه شدید،درد شدید و خونریزی شدید

تا ساعت۱۱شب بستری بودم تو بخش ccu
و بالاخره بردنم بخش زنان تا جایی ک تحرک داشتم خوب بودم ولی وقتی میخوابیدم برای 1,2ساعت و بیدار میشدم راه رفتن برام خیلی دردناک بود انگار بدنم خشک میشد
اینم بگم ک وقتی تو ccuبودم دوبار دخترمو اوردن پیشم ک هربار با هرتلاشی ک بود بازم شیرمو‌نخورد و بردنش چون من بستری بودم دخترمم لخظ نوزادان بستری کردن ک مراقبش باشن و از غروب همین روز زردی دخترم شروع شد و لی خیلی نبود و ساعت ۴عصر فرداش مرخص شدیم و رفتیم خونه❤️🫶🏻🤍
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۱ ماهگی
ادامه۳:
این‌داروی بیهوشی بود و بیهوشمم کردن(وقتی انقباض و درد زایمان داشته باشی کامل بیحس نمیشی )اما انگار دوز بیهوشی زیاد بالا نبود چون من یکی دوبار یچیزایی رو شنیدم [خب یه اتفاق جالب و عجیب ک برای من رخ داده بود این بود موقعی ک دکتر شکمم رو باز کرد شنیدم ک گفت بچه با پاعه در صورتی ک من فقط یک روز قبل از زایمانم رفته بودم پیش دکتر دکتر تو مطب سونو انجام واسم و بپه با سر بود کلا بچم تو کل سونو ها سفالیک بود اما تو یک روز چرخیده بود و بریچ شده بود ] و یک چیز دیگم ک شنیدم دکتر گفت مثل پنبه اس بچه ...خلاصه عمل من تموم شد و منو بردن داخل بخش ریکاوری دستگاهارو بهت وصل میکنن و پتو روت میکشن و یچیزی مثل لوله ک گرما ازش بیردن میار رو گذاشتن زیر متو تا لرز نکنم و سردم نشه
زیاد لرز نکردم ما چون اتاق خصوصی گرفته بودیم تقریبا ۳ ساعت داخل بخش ریکاوری بودم ک اتاق خالی بشه تو این فاصله یک بار اومدن رو شکمم افتادن تا خونا بره و اینکه کم کم بی حسی رفت و دردا شروع شد اون فشار دادنه ک بیحسی داشتم دردم نیومد
یچیز دیگه من پمپ درد هم ددشتم ک هزینش ۲ تومن‌بود ب پرستار و دکتر گفتم و داخل همون اتاق عمل برام وصلش کردن
از وقتی بیحسی رفت و دردا شروع شد پمپ دردو فشار میدادم و یکم ارومتر میشدم
دردای داخل ریکاوری زیاد شدید نبود و قابل تحمل
داخل همون ریکاوری یه رب ۲۰ دقیقه بعد از اینکه رفتم بچمو اوردن خودشون گذاشتن رو سینم و چند قطره شیر خورد
خلاصه بعد از اون گذاشتنم روی تخت دیگه و بردنم ک برم‌ سمت بخش و یکبار هم اینجا روی شکمم افتادن ک اینجا خیلی درد داشت
مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
پارت سه:

بعدش خوابم میومد خوابیدم بیدار ک شدم ۵ دقیقه بعدش عملم تموم‌شد . کل عملم حدود ۴۰-۴۵ دقیقه طول کشید
بعد یه تخت دیگه آوردن گذاشتنم رو اون بردنم ریکاوری
تو ریکاوری لرز خیلی شدید داشتم جوری که تختم میلرزید
اونجام بهم یه آمپول زدن خوب شدم
حدود ۱ ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم جلو در ورودی بخش عمل تا بیان ببرنم بخش اونجام ۱۰ دقیقه منتظر موندم
در بخش باز شد دیدم خانواده موندن پشت در🥹خیلی حس قشنگی بود همشون اومدن پیشم حالم خیلی بهتر شد دیدمشون مخصوصا وقتی شوهرمو دیدم بیچاره میدونست چقد میترسم از اتاق عمل وقتی تو عمل بودم کلی گریه کرده بود🥲
بعد بردنم بخش ۵ دقیقه بعد دخترمو اوردن گذاشتن بغلم و شیرش دادم🥹خیلی حس قشنگی بود انشالله قسمت همه چشم انتظارا❤️
قسمت سختش فقط ماساژ شکمی بود اولین بار ک فشار دادن یکم بیحس بودم زیاد درد نداشت ولی ۱ ساعت بعد اومدن دوباره واسه ماساژ جونم دراومد از درد چشام سیاهی رفت😑
تو اون چند ساعت اصلا شیاف استفاده نکردم پمپ دردم نداشتم دردش قابل تحمل بود فقط وقتی اومدن گفتن پاشو راه برو شیاف زدم ۲۰ دقیقه بعدش پاشدم اولش ک نشستم سرم گیج میرفت یکم آبمیوه خوردم بهتر شدم بعد آروم پاشدم برای اولین بار یکم سخت بود ولی دومین بار یکم فقط درد داشتم
برگردم عقب بازم انتخابم سزارینه😁🤌
مامان هیلدا مامان هیلدا ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۵

بردنم ریکاوری تو راه ریکاوری کلی عوق زدم و گفتم برام امپول تهوع زدن و خوب شدم…چشمتون روز بد نبینه تو ریکاوری چنان لرزی گرفتم ک تمام تنم میلرزد و منقبض بود یکم ک اینجوری موندم پرستار گفت اگر خیلی اذیتی بگم برای لرزت امپول بزنن منم گفتم اره اذیتم بگو بیان بزنن…امپولو ک زدن یکم منگ. شدم و سرگیجه گرفتم دیدم بچه رو اودم روبروم داشتن کاراشو میکردن اینم هی گریه میکرد بعد اورد گذاشتن رو سینه‌م سینمو گذاشت دهنش ولی هییییچی نیومد از سینم منم همش نگران گشنگیش بودم ی نیم ساعتی ک تو ریکاوری بودم اومدن منو بردن تو بخش .. دیدم مادرشوهرم و شوهرم منتظرمن اونجا…مامانم راهش دور بودو هنوز نرسیده بود منو جابجا کردن و خیلی درد داشت دیگه داشت سری‌م میرفت…بعدش اون لباس پلاستیکی یبار مصرفو دراوردن و ی لباس خوشگل تا زانو تنم کردن شلوارشو پام نکردن گفتن خودت اگه خواستی بپوش اخه جورابام تا بالای زانو بود ی هدبند خوشگلم داشت اون لباس ک اونم پوشیدن برام…یکی اومد گفت باید ببینم خونریزی و رحمت در چه حاله با دوتا انگشت نافم و کنارشو فشار داد ک دادم رفت هوا ولی دو ثانیه بود کلا…گز گز پاهام هی داشت بیشترمیشد و دردم هم باهاش بیشتر میشد…پمپ دردم رو هر ی ربع پنج ثانیه فشار میدادم