پارت دوم تجربه زایمان.
ساعت 6:50 صبح، روز 3/3/20 پسر نازم دنیا اومد😍❤️😍❤️
بعد از تموم شدن عملم منو بردن ریکاوری، اونجا پسرم و اوردن گذاشتن رو سینه ام و لباسم و یه کمی پاره کردن ک بشه شیر داد.
ولی چون من بیحس بودم و حال نداشتم خودشون نوک سینه ام رو گذاشتن دهن یاسین، اونجا بود ک واقعا حس عجیبی بهم دست داد🤩🤩
دوست داشتم همون لحظه بخورمش، با اون طرز میک زدن و سر صدایی ک ایجاد کرده بود.
بعدش ازم جداش کردن بردن لباس بپوشونن و واکسن زدن و رفت واسه قد و وزن❤️منم همچنان تو ریکاوری تماشا میکردم.
بعد از اینکه لباس پوشیدن. رفتن شوهرمو صدا زدن ک ببینه یاسینو.
بعد از دیدن همدیگه اومدن منو آماده کنن منو ببرن.
داشتن منو میبردن بخش ک دیدم شوهرم با یه لبخندی بالا سرم داره منو همراهی میکنه و خیلی خوشحاله .
رفتم بخش گفتن 7،8 ساعت باید ناشتا باشی.
از شانس منی ک رو گرما حساسم بعد جایی از اتاق افتاده بودم که اصلا اون قسمت باد کولر نمیومد

۱۰ پاسخ

تبریک میگم عزیزم قدم پسرت ب خیر و شادی باشع 😍😍😍
بابت سزارین زیر میزی دادید یا زایمانشون سزارین اجباری بوده؟؟

سلام عزیزم شما سزارین اختیاری بودین بیمه تکمیلی هزینتون رو داد؟ و چقدر شد هزینتون؟؟

عزیزم دکترتون ایشون بودن؟؟؟

تصویر

ای خوداااا تعریف میکنی دلم میخواد زود برم بزاعم🥹🥹
ان شاءالله ک همیشه زندگیتون سرشار از خوشی و لبخند باشه عشقم😍😍

عزیزم سوند که وصل کردن درد داشت؟

واسه وزن نی نی چیکار کردی مامان فندوق؟؟؟من ۳۶ هفته ۲۴۰۰ بود خیلی استرس دارم تاپیک قبلیاو دیدم وایه وزن

مبارکه عزیزم قدمش خیر باشه واستون واقعا ممنونم از مامانایی ک از سزارین بد نمیگن دو تا تاپیک خوندنم واقعا قلبم اروم شد منییی ک به شدت میترسم نیاز دارم به این دل گرمیا❤️❤️❤️❤️

مبارکه عزیزم 😚🧿
منم میخوام برم بیمارستان پارسا
بعد از زایمان همسرتون اومد داخل اتاق یا نمیزارن ؟!
البته من میخوام اتاق خصوصی بگیرم

و منی که سینه نداارم‌ اون موقع میمیرم از خجالت 🤣

عزیزم سزارین بودین شما ؟!

سوال های مرتبط

مامان kaya مامان kaya ۵ ماهگی
سلام و شب بخیر مامانا خیلی دوست داشتم از تجربه زایمانم براتون بنویسم اما وقت نمیکردم تا الان گفتم یکمی بگم براتون تا اونایی ک نزدیک زایمان هستن و سزارین یکم آرامش بگیرن
روز ۲۶ شهریور نوبت زایمانم بود صبح ساعت ۱۰ گفتن بیمارستان باشم با مامانم و همسرم و دوستم و وسایل بچه رفتیم بیمارستان اونا نشستن تو لابی من رفتم بالا تا کارا بستری انجام بشه طبق روال کارا انجام شد و منو آماده کردن برای اتاق عمل یه سرم زدن و نوار قلب و یه آزمایش ادرار و در آخر هم سوند وصل کردن قبل بی حسب ک اصلا اصلا درد نداشت و منو بردن سمت اتاق عمل خانم دکترم ک اومد بالا سرم ک کلی نازم داد و بهم گفت نگران نباشم و میخواد دکتر بیهوشی بی حسم کنه ک من نشته حالت خم شدم و آمپول رو زدن تو کرم پاهام گز گز کرد و خیلی سریع بی حس شد و پارچه سبز گذاشتن جلو و یه پرستار پیش من بود دکتر و دستیار ....کارشون شروع کردن بکم استرس گرفتم و گفتم میترسم دارم خفه میشم ک ماسک اکسیژن گذاشتن برام و ۱۱ دقیقه بعد عمل تموم شد نی نی ب دنیا اومد و صدای گریه محکمش پیچید تو فضای اتاق عمل و بعدش گذاشتن بوسش کنم و بچه رو بردن تمیز کردن و بعدش منو بچه رو با هم بردن ریکاوری تا اینجا نه دردی بود نه چیز ترسناکی
مامان صدرا(فسقلی) مامان صدرا(فسقلی) ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین

پارت سوم

خلاصه یه کم اروم شده بودم منو نشوندن روی یه تخت ودکتربیهوشی بهم گفت کمرتو صاف بگیر حرکتم نده یدفه فرورفتن نوک سوزن توی کمرمو حس کردم وبعداز اون احساس کردم بدنم داغ شدمنو درازکردن ویه پرده کشیدن جلوی صورتم وکارشونو شروع کردن ومن تقریبا زمان زیادی نشد که صدای گریه پسرمو شنیدم دکترم ازهمون پایین باخوشحالی گفت وای الهام جان چقد شبیه خودته پسرت ومن اون لحظه تونستم یه لبخندبزنم بعدش پسرمو اوردن وروی سینه ام گذاشتن و لپشو زدن ب صورت ک من اون لحظه فقط اشک ریختم وخدارو شکرکردم...
کارهای بخیه منو انجام دادن ومن هیچی متوجه نمیشدم فقط گاهی تکونای شدیدی میخوردم ک بعدش فهمیدم بخاطر فشار دادن شکمم بوده. کارشون ک تموم شد منو وارد قسمت ریکاوری کردن یه دوساعتی اونجا بودم مدام منو چک میکردنو بهم سرم میزدن بعدازاون منو بردن توی بخش ک بازم همسرمو مادرم پشت دربودن وهمراهم بودن...
تاساعت4بعدازظهرمن نباید چیزی میخوردم وبدنمم هنوز سر بود ودردی چیزی نداشتم
مامان نیلا🩷 مامان نیلا🩷 ۳ ماهگی
تجربه سزارین اختیاری
من ۸ صبح رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ ظهر منو بردن اتاق عمل. اول پرستار اومد بهم سرم وصل کرد و بهم توضیح میداد ک الان میخان چکار کنن بعد گفتن ک میخان سوند بزنن من خیلی میترسیدم ک گفتن اصلا متوجه نمیشی و باهام شوخی میکردن و بعد چند دقیقه ی ذره سوزش احساس کردم و اصلا درد نداشت اصلا نگران سوند نباشین بعد دکتر بیحسی اومد دو سه تا پرستار دستام و گردنمو گرفتن و دکتر بیحسی برام آمپول زد دردش نمیگم کم بود ولی اصلا غیر قابل تحمل نبود. بعد عملو شروع کردن و پنج دقیقه و بچه رو نشونم دادن و بهم ارامش بخش زدن منو از اتاق عمل با بچه بردن ریکاوری. یک ساعت داخل ریکاوری بودیم اونجا من لرز کردم ک پتو بهم دادن و بچه رو رو سینم گذاشتن بهش شیر دادم بعدش مارو بردن بخش. من پمپ درد داشتم دردی حس نمیکردم شیاف داخل بیمارستان استفادم نشد. ساعت ۱۲ شب اومدن گفتن اماده باش چنتا چایی عسل بخور ک باید راه بری . اول سوندم رو برداشتن ک من دردی حس نکردم بعد منو بلند کردن ک من چند بار پمپ درد رو فشار دادم از قبلش ک دردش زیاد نباشه بخاطر همین موقع راه رفتنم درد نداشتم. بعد رفتن سرویس رو تخت دراز کشیدم و تا صب دو دفه دیگ راه رفتم و خودم سرویس رفتم صبح برام صبحانه ی دونه بیسکوئت اوردن و گفتن شکمت اگ کار کرد بهمون بگو ک شکم من تا ظهر کار نکرد و من چون خیلی خسته شده بودم وقتی دکتر اومد گفتم شکمم کار کرده و گف پس مرخصی. ساعت دو و نیم ظهر مرخص شدم.
پمپ درد خیلی خوب بود.
دردای من تو خونه تا ب الان که ۳ روز گذشته با شیاف قابل تحمله.
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۵

بردنم ریکاوری تو راه ریکاوری کلی عوق زدم و گفتم برام امپول تهوع زدن و خوب شدم…چشمتون روز بد نبینه تو ریکاوری چنان لرزی گرفتم ک تمام تنم میلرزد و منقبض بود یکم ک اینجوری موندم پرستار گفت اگر خیلی اذیتی بگم برای لرزت امپول بزنن منم گفتم اره اذیتم بگو بیان بزنن…امپولو ک زدن یکم منگ. شدم و سرگیجه گرفتم دیدم بچه رو اودم روبروم داشتن کاراشو میکردن اینم هی گریه میکرد بعد اورد گذاشتن رو سینه‌م سینمو گذاشت دهنش ولی هییییچی نیومد از سینم منم همش نگران گشنگیش بودم ی نیم ساعتی ک تو ریکاوری بودم اومدن منو بردن تو بخش .. دیدم مادرشوهرم و شوهرم منتظرمن اونجا…مامانم راهش دور بودو هنوز نرسیده بود منو جابجا کردن و خیلی درد داشت دیگه داشت سری‌م میرفت…بعدش اون لباس پلاستیکی یبار مصرفو دراوردن و ی لباس خوشگل تا زانو تنم کردن شلوارشو پام نکردن گفتن خودت اگه خواستی بپوش اخه جورابام تا بالای زانو بود ی هدبند خوشگلم داشت اون لباس ک اونم پوشیدن برام…یکی اومد گفت باید ببینم خونریزی و رحمت در چه حاله با دوتا انگشت نافم و کنارشو فشار داد ک دادم رفت هوا ولی دو ثانیه بود کلا…گز گز پاهام هی داشت بیشترمیشد و دردم هم باهاش بیشتر میشد…پمپ دردم رو هر ی ربع پنج ثانیه فشار میدادم