تجربه زایمان
پارت ۴
سر جمع عملم ۲۰ دقیقه طول کشید اومدن ببرنم اتاق ریکاوری همون حین تنگی نفس تهوع داشتم حس میکردم نمیتونم نفس بکشم سریع بردنم دستگاه اکسیژن وصل کردن گفتن نفست اوکیه پسرمم اوردن گذاشتن کنارم حالم بهتر شده بوده تااینجاش ک همه چی تقریبا خوب بود تو ده دقیقه ای ک تو ریکاوری بودم همسرم ده بار زنگ زده بود 😂هی میگفتن فلانی اومده ؟بفرستینش بره همسرش پدرمونو در آورده ،حق داشت اخه چند ساعت بود منو برده بودن معطلیم زیاد بود هیچی دیگ اومدن منو بردن اتاقم تا همسرم اومد جفتمون زدیم زیر گریه🥹🥹خیلی حس قشنگی بود پسرمم اوردن همسرم اشکاش بند نمیومد و فقط خداروشکر میکردیم😍😍
من اتاق خصوصی گرفته بودم خیلی راضی بودم اومدن لباسامو عوض کردن برای دردم دوتا شیاف گذاشتن رفتن گفتن تا ۱۱شبم هیچی نباید بخوری
دوبار اومدن شکممو فشار دادن لعنتییی ی صدای قیرچی میداد ک نگم😭😭 هنوز اونموقع بی حس بودم تقریبا. کم کم بی حسیم داشت میرفت ی دوبار دیک اومدن شکممو محکم فشار دادن ک من از دردش هوار میزدم هی میگفتن این دیگ آخریشه😒😒ساعت ۱۱اومدن گفتن کم کم ابمیوه بخور باید پاشی راه بری اومدن سوند در اوردن بعدش کمکم کردن بشینم بعدش از تخت بیام پایین خیلییی دردناک و سخت بود ولی قابل تحمل جوری بود ک هرچی بیشتر راه میرفتی انگار دردت کمتر میشد رفتم سرویس کارامو خودم کردم اومدم بیرون ی شربتم دادن بخورم ک شکمم کار کنه ک اونم گلاب ب روتون بیزون روی گرفته بودم برعکس همه😂😂😂

۵ پاسخ

وای این ماساژ شکمی 🥲

به سلامتی خدا رو شکر 🤲🤲🌹

از سزارین منظورمه

در کل راضی بودی درسته؟

سلام ممنون که وقت گذاشتی و تجربه اتو گفتی...
انشالله پسرت وخودت همیشه سالم وسلامت باشیذ

سوال های مرتبط

مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
پارت سه:

بعدش خوابم میومد خوابیدم بیدار ک شدم ۵ دقیقه بعدش عملم تموم‌شد . کل عملم حدود ۴۰-۴۵ دقیقه طول کشید
بعد یه تخت دیگه آوردن گذاشتنم رو اون بردنم ریکاوری
تو ریکاوری لرز خیلی شدید داشتم جوری که تختم میلرزید
اونجام بهم یه آمپول زدن خوب شدم
حدود ۱ ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم جلو در ورودی بخش عمل تا بیان ببرنم بخش اونجام ۱۰ دقیقه منتظر موندم
در بخش باز شد دیدم خانواده موندن پشت در🥹خیلی حس قشنگی بود همشون اومدن پیشم حالم خیلی بهتر شد دیدمشون مخصوصا وقتی شوهرمو دیدم بیچاره میدونست چقد میترسم از اتاق عمل وقتی تو عمل بودم کلی گریه کرده بود🥲
بعد بردنم بخش ۵ دقیقه بعد دخترمو اوردن گذاشتن بغلم و شیرش دادم🥹خیلی حس قشنگی بود انشالله قسمت همه چشم انتظارا❤️
قسمت سختش فقط ماساژ شکمی بود اولین بار ک فشار دادن یکم بیحس بودم زیاد درد نداشت ولی ۱ ساعت بعد اومدن دوباره واسه ماساژ جونم دراومد از درد چشام سیاهی رفت😑
تو اون چند ساعت اصلا شیاف استفاده نکردم پمپ دردم نداشتم دردش قابل تحمل بود فقط وقتی اومدن گفتن پاشو راه برو شیاف زدم ۲۰ دقیقه بعدش پاشدم اولش ک نشستم سرم گیج میرفت یکم آبمیوه خوردم بهتر شدم بعد آروم پاشدم برای اولین بار یکم سخت بود ولی دومین بار یکم فقط درد داشتم
برگردم عقب بازم انتخابم سزارینه😁🤌
مامان ائل آرا مامان ائل آرا ۳ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمانمو بگم( سزارین)
من جمعه ۲۳ آذر شب رفتم بستری شدم که فرداش اولین نفر عمل شم
شنبه ۲۴ اذر ساعت ۸ اومدن سوند وصل کردن که دردی نداشت چون خودمو شل کرده بودم یکی بود سفت کرد خودشو و کلی عذاب کشید
بعد۸/۳٠ اومدن و منو بردن اتاق عمل و آمپول بی حسی زدن ک اونم دردی نداشت و دردش مثل امپول معمولی بود.. پاهام گرم شد و خیلی زود بی حس شدم...
یه پرده کشیدن و حدود ده دقیقه بعد صدای نینیم اومد🥺تمیزش کردن و اوردن گذاشتن رو صورتم و گریش بنداومد بعدش یه ربع اینا طول کشید تا تموم شه عملم و بردن ریکاوری ک اونجا نینیو گذاشته بودن رو سینم و شیر میخورد حدود ۱/۳٠ ساعت ریکاوری بودیم و بعدش رفتیم بخش...اومدن یبار شکممو فشار دادن ک خیلی درد داشت ولی فقط ی لحظه هست دردش بعدشم 8ساعت گذشتو بلندم کردن راه برم ک خیلی اذیت شدم ولی خب ادم بخاطر بچش مجبوره تحمل کنه
در کل راضی بودم و خداروشکر که صحیح و سالم تموم شدیم🥰الانم دخترم کنارم خوابع و هنوزم ک. هنوزه وقتی نگاش میکنم چشام پر میشه🥺♥خدایا دامن همه چشم انتظار هارو سبز کن
مامان آدرین مامان آدرین ۲ ماهگی
پارت ۲
بعدش خوابیدم روی تخت لباسمو پرده کردن سرم و دستگاه فشار وصل کردن من پاهامو از زانو ب پایین تکون میدادم فهمیدم دارن شروع میکنن گفتم دکترمن سرنشدم گفت الان شروع نمیکنیم ک نیم ساعت دیگه دکتر بیهوشی هم هی سئوال میپرسید ک اسم خودت چیه و ....
ک یهو حس کردم ۲ بار رو معدم فشار اومد صدای پسرم اومد
خیلی حس خوبی داشتم
بردنش تمیزش کردن اوردن گذاشتن رو صورتم بهترین لحظه عمرم بود🥲
بعدش دیگه ک داشتن بخیه میزدن فقط دوست داشتم تموم شه باز ببینمش
اصلا هیچ ترسی نداره حین عمل خیلی حس قشنگیه
ماساژ رحمی دادن ۲ بار درد نداشت فقط یه حس حالت تهو یه حسی ک انگار معدت اومده تو دهنت داشتم اونجوری بود بعدش بردنم توی ریکاوری اوردن گذاشتن روم پسرمو یکم شیرخورد
بعد ۲۰دیقه رفتیم تو بخش شوهرم جلو در اتاق عمل بود لحظه ای ک پسرمونو دید خیلی قشنگ بود (من دوست داشتم میشد هرموقع دلتنگ اون لحظه ها شدی دوباره ببینیشون)😊😊
رفتم تو بخش و مامانم و شوهرم اومدن پیشم پرستار اومد لباسمو عوض کرد
سری داشت کم کم میرفت من کلافه شدم
مامان هیلدا مامان هیلدا ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان هاکان💙 مامان هاکان💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من توی ۴۱هفته و ۳روز رفتم بیمارستان معاینه کرد گف ۱ درجه باز شده ختم بارداری دادن بستری شدم ی اتاق تنها بودم اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲فینگر دیر پیشرفت کرده ایزی وصل کنین( سوند داخل رحمم ) بدترین درد دنیا روی همین ایزیه بود ک افتادم ب لکه بینی آبریزش ایزی ک فقط داد میزدم میگفتم کیی میشه من از این بیمارستان راحت بشم اومدن باز معاینه کردن گفتن با ایزی شده ۳ درجه ک خودشون زنگ زدن ب ماما همراهم اومد ورزش داد دردام کنترل میشد اوکی بود تا این ک اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲درجه من خودمو باختم چون ی روز تمام تو بیمارستان بودم هنوز زایمان نکرده بودم توی اون روز ی دوز ب من سرم فشار زدن من بدترین درد زایمانو سپری کردم ولی روی ۲درجه مونده بودم شب ساعت ۱۲ ی دوز سرم فشار قطع شد صبح ساعت ۶ دوباره شروع کردن ب سرم فشار باز دردام زیادتر شد من روی ۲ درجه بودم میومدن معاینه تحریکی میکردن خونریزی میکردم میگفتن باید طبیعی بدنیا بیاری من افسردگی گرفته بودم
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
سلام دوستای عزیز بلاخره من تونستم تایم خالی گیر بیارم و بیام تجربه زایمانم رو بگم من تاریخ انتی ما برا ۱۷ بهمن بود و من منتظر ک درد و ماه دردم شروع بشه اما دریغ از کوچیک ترین درد بهداشت و دکتر بهم گفتن ک باید هر روز ان اس تی بگیری ک مشکلی پیش نیاد من همه ان اس تی ها مو مطب دکتر انجام میدادم روز ۱۸بهمن ک پنجشنبه میشد از شانس ....... دکترم نبود و بهداشت گفت برو بيمارستان بگیر منم رفتم این اس تی هم نگرفتن و گفتن چون یک روز از تاریخ ان تی گذشته بستری باید بشی و اینطوی شد ک من بدون زره ایی درد بستری شدم و رفتم بخش زایمان ب اتاق ک رسیدم اومدن اولین معاینه رو انجام دادن و گفتن دهانه رحم هیچی باز نيست ی قرص زیر زبونم گذاشتن و اکسیژن وصلم کردن رفتن بعد یک ساعت اومدن و معاینه دومم انجام و یک سانت بودم😞از ساعت ۶عصر تا ۸شب من یک سانت بودم تو اتاق خودم ورزشم میکردم ک پیشرفت ک نکرد بعدش نمیدونم چی بود بهم گفتن بزار ی لوله برات بزاریم ک رحمت بدون درد باز بشه منم اجازه دادم و خیلی دردناک ک حتی ندیدم چی بود رو داخل کردن و گفتن تکون نخور ی سرمم وصل اون کردن ک ب داخل بود دردام شروع شده بود بی تاب بودم دلم میخواست راه برم نمیزاشتن از ۸تا۱۱شب با اون دستگاه دردناک شدم ۳سانت ک خودشونم تعجب کردن ....
مامان ارشا مامان ارشا ۱ ماهگی
مردارو صدا زدن اومدن منو بلند کردن از تخت عمل رو‌تخت دیگه بردنم ریکاوری انقدر میلرزیدم ملافه اوردن کشیدن پرستار سشوار روشن کرد زیر پتو گزاشت گرمم بشه 😂ازاینور هواسرد ازاینورم اتاق عمل و ریکاوری ام سرد میکنن یخ بندون بود منم لخت مردم
موندم۲ ساعت اتاق ریکاوری😒تخت خالی نمیکردن برن بخش منتظر مریض قبلی بودم ک بره تو اون ۲ ساعتم بکوب میلرزیدم سرمم زده بودن یه انکشتمم دستگاه بود بعد دوساعت اومدن ببرنم بخش باز تختا جابع جا شد
😂دوراز جون همه مثل میت روتخت بودم هیچ حسی نداشتم😂هی قل میدادن اینور هی قل میدادن اونور فثط کلم بود حس داشت یه حس خواب بدی ام اومدع بود سراغم انقدر دست ب دست کردن رسیدم بخش ۹و۵دیقه زایمان کردم تا برم بخش برسم ۱ شد وقت ملاقات اتاق شلوغ غلغله بود اتاق ۶ تخته بود با پرده جدا کردع بودن اومدن بخش پرستار اومد برام شرت و پوشک گزاشت شیاف گزاشت لباسمو پوشوند هیچی نفهمیدم پاهاش بی حس بی حس بود بخاطر شیاف منو ب پهلو خوابوند اومدم صاف بشم چشم ب پاهام خورد دیدم اختیارش ندارم یهو افتاد😐انقدر ترسیدم😂😂😂 انکار برا همیشه از دستشون دادم😂😂😂حس بدی داشتم تکون نمی‌خورد هی سعی میکردم نمیشد ک نمیشد لباسام پوشوند گفت بالشت نزار زیر سرت تا۸ ساعت تکون نخور چیزی نخور همراها اومدن منتظر بچه ایم ک بیارن خبری نشد ک نشد بقیه میگفتن اینجا دیر میارن بچه هارو برامام ۶ ساعت کشید تا چکاب کنن طول میکشه خلاصه موندیم هی اومدن ملاقات کل بیار کی شیرینی بیار کی
من تنها نشستم ب مامانم منتظر بچع شوهرمم تو ماشین منتظر من ک بگم اوردن بیا بالا😐
مامان 🧸🩷Aylin مامان 🧸🩷Aylin ۲ ماهگی
زایمان طبیعی
هی دردام وحشتناک تر میشد ی دستگاه هم ب کمرم وصل کرده بودن میگفتن هرکوقع درد اومد فشار بده آرومت میکنه
اما هیچی تاثیر نداشت
دردام وحشتناک بود فشار خیلی بدی رو مقعدم میومد ب ماما همراهم گفتم دیگ نمیتونم گفت بزار معاینت کنم
گفت شدی ده سانت خیلی خوبه داری زایمان میکنی بدون هیچ ورزشی سریع فول شدم تو بیمارستان انقد درد داشتم ک نمیتونستم تکون بخورم
دو تا دکتر اومدن بالا سرم ی ماما همراه و مادرم و همسرم
همسرم میگفت عجب اشتباهی کردم جلوت رو نگرفتم برا زایمان طبیعی
گاز خنده آوردن برای درد ی ماسک بود ک هرموقع درد میگرفت نفس عمیق میکشیدی و فوت میکردی
تا حدودی کمک کرد بهم هی میگفتن زور بزن منم دیگ نمیتونستم اون بی حسی باعث میشد سر گیجه بگیرم
توان نداشتم دکتر ب همسرم گفت پاهاش سغت بگیر تو شکمش ی پارچه بلند هم بستن دور کمرم و فشار میدادن شکمم رو همسرم پهلو هام و پاهام فشار میداد و بچه نره بالا
دیگ دیدن توان ندارم گفتن با مکش بچه رو میکشیم
گفت چند تا زور بزن بعد گفتن سرش معلومه دیگ داشتم غش میکردم مقعدم پاره میشد بهو بچه رو با دستگاه کشیدن بیرون همه دردا رفت
دخترم رو گذاشتن رو سینم قشنگ ترین حس دنیا بود 🥹
بعدش بند ناف دخترم رو دادن همسرم برید و جفت خارج کردن ک هیچی نفهمیدم