۱۲ پاسخ

خداروشکر عزیزم❤️الهی که خدایی که لیا رو به شما داد به منم کمک کنه بتونم این مدت باقی مونده رو بگذرونم خیلی اذیتم از هر نظر، روحی و جسمی.با دیدن پیام شما امید گرفتم که خدا کمکم میکنه

عزیییییزم 🥹🥹

الهی شکر عزیزم
خوشبختیتون ابدی♥️🧿

خدا حفظش کنه برات❤

ای جانم🥹😍خدا برات حفظش کنه❤️❤️

سلام ای جانم.......فقط خدا......بمونه براتون الهی

ای جان🥺🥺😍😍خدا به همه بده از این شیرینی ها

اخي عزيزم،خدا حفظش كنه🥹🥹

عزیزم
خداحفظ کنه لیاجون رو برات

خدا خیلی دوستت داشته عزیزم🥹😘♥️ بمونه برات لیا کوچولو😍♥️

بسلامتی عزیزم 🧚🌺

و منی ک بغضی شدم❤️‍🩹
بمونه برات💗

سوال های مرتبط

مامان 🦋سدنا🦋 مامان 🦋سدنا🦋 ۱ ماهگی
گاهی اوقات که بیکارم..دخترم که میخوابه.میشینم بهش زل میزنم کل خاطرات میادجلوچشمم..یادش بخیر روزایی که اقدام میکردم..روزایی که صبح با استرس بیدار میشدم برای زدن بی بی چک که نکنه منفی باشه..متاسفانه همش منفی میشد منم کلی گریه میکردم..شوهرم میگفت نگران نباش..یه روز میرسه که همه این روزا برات میشن خاطره..یادش بخیر روزی که بی بی چک مثبت شده بود باورم نمیشد دوباره‌ فردا صبحش زده بودم..روز دوشنبه بود..حالم اصلا درست نبود تمام تنم دردمیکرد..انگارمیخواستم سرمابخورم..بودم خونه مامانم اینا..توی کمال ناباوری به داداشم گفتم منوببره داروخونه..باموتور رفته بودیم..دوتا بی بی چک و یه شربت دیفن خریده بودم..با اینکه ناشتا نبودم و اولین ادرارم نبود خیلی نا امید بی بی چک زدم..که با این مثبت شدن مواجه شدم..باور نمیشد فقط زول زده بودم بهش..فرداش که زدم دیدم واقعا مثبته..پنج شنبه بود که روز مرد بود ماشین گرفتم رفتم خونه خودم..پارسال روز مرد به شوهرم کادو بی بی چک مثبت داده بودم🥹🫶۵بهمن جواب آزمایش تیتربتا مثبت شده بود..یادمه نذر کرده بودم اگه آزمایشم مثبته جوابش هرعددی باشه به اندازش صلوات میفرستم..که جوابش ۱۷۵۰ بود🥹
با اذان ظهر خاطره‌ های قشنگی دارم..روزی که عقدکرده بودم وقتی هردو تامون جواب بله رو گفته بودیم یهو اذان ظهر گفته بود..روزی که داشتم از دکتر حسن زاده جواب آزمایش تیتربتا رو میگرفتم اذان ظهر گفته شد..دکتر حسن زاده هم تبریگ گفته بود🥹🫀
خدایا شکرت که دارمت وجودت توی زندگیم کلی نعمته🥹🤍همینه دارمت توی روزای سختی کنارمی برام کافیه🌸
مامان لیا🧚‍♀️🌸 مامان لیا🧚‍♀️🌸 ۵ ماهگی
سلام مامانا چطورین؟
لیا ۴۸ ساعته تب میکنه.❤️‍🩹
دیشب بردمش پیش طلاکوب.
خیلی نگران بودم..استرس داشتم..لیا رو من به سختی باردار شدم و زایمان کردم.۱۲ سال منتظر بودم..رژیم و طب سنتی و ای وی اف و هیسترو هرکاری انجام دادم تا نتیجه بگیرم.
طبیعیه که نگران باشم.اولین بچه اس و تجربه ام کمه.
با این صحبتا که پیش طلاکوب بردمش.
به همسرم میگه: زنت مغزش معیوبه...بچه ات هیچیش نیس.

همسرم هم از من ناراحت شد و گفت که استرس زیاد تو باعث میشه لیا اذیت شه و به دردسر بیفته..و دیدی که دکتر چی گفت و تو حساسی...

با دلخوری اومدیم خونه..
بدنش رو دستمال نم دار گذاشتم و گلاب زدم..جای خوابش رو خنک کردم ک تب اش فروکش کنه اما خوب نمیشد.
تا اینکه قطره استا بهش دادم ۴ قطره..هر ۴ ساعت..تا الان دوبار دادم و خداروشکر تب اش کشیده شده.
اما از برخورد این دکتر ناراحتم...من وقت گرفتم هزینه دادم که اینطور برخورد شه باهام...؟
همسرم دیگه جدی نمیگیره نگرانیامو.چون فک میکنه اون دکتر حق میگه و لیا هیچیش نبوده و نیس...و بهم بدبین شده و میگه افسردگی و استرس گرفتی...دکتر خوب هم نعمته..

ببخشید طولانی شد🥺🤍مرسی که وقت گذاشتین و خوندین.
متن به وقت: ۲۵ تیر ۱۴۰۳
عکس به وقت:۱۸ خرداد ۱۴۰۳
مامان دایان مامان دایان ۴ ماهگی
سلام خواهرا خوبین امسال هم بدترین سال زندگیم بود هم بهترین سال زندگیم بدترین سال زندگیم بود چون دوقلوهامو از دست دادم و فهمیدم باید رحممو در بیارم از همه بدتر زخم زبون های اطرافیان بود که آتیش میزد به دل خونم من هفت تا بچه از دست داده بودم اما اونا میگفتن تو نه لیاقتشو داری نه میتونی نگه داری 🙃تو این هیرودار دوباره یتیم شدم و برای دومین بار پدرمو از دست دادم خیلی داغون بودم خیلی شرایط سختی بود و از همه بدتر این بود که داشتم از کسی که کل زندگیمه تنها داراییم تنها کس کارم تو دنیا می‌گذشتم نگم براتون از حال شرایط اون روزام معجزه اون روزام بهترین اتفاق زندگیم بعد همه اینا گل پسرم بود درسته خودم بدنیا نیاورده بودمش درسته تو وجود من رشد نکرده بود اما مگه همه کسایی که بچه بدنیا آوردن مادرن یعنی کسی که یه بچه رو بزرگ کنه مادر نیست یادم یروز شوهرم با هیجان امد خونه من مثل همیشه داشتم گریه میکردمو یه گوشه کز کرده بودم گفت پاشو بریم بچمونو ببینیم داره بدنیا میاد کلی دلداریم داد که درسته تو بدنیا نیوردیش اما به اون بچه زندگی دوباره میدی خانواده میدی اصلأ مادر بودن مگه فقط نه ماه به دل کشیدن تو بزرگش می‌کنی پرورشش میدی
با کلی دلداری بهم رفتیم دیدنش تو نگاه اول وجودم به وجودش وصل شد شد وصله جونم شد همه وجودم شد نفسم عمرم همه چیزم بگذریم که چقدر طول کشیدو چقدر تلاش کردیم برای داشتنش و تمام تلاشمونو میکنیم برای پدر مادر خوبی بودن برای وجودمون من باید رحممو در بیارم برام دعا کنید برای مامان دایانم دعا کنید صحیح سالم از اون اتاق کوفتی بیاد بیرونو برای گل پسرش مادری کنه محتاج دعاهاتونم خواهرا خیلی استرس دارم مرسی مامان گلی ها
مامان مهدیار و مهیار مامان مهدیار و مهیار ۷ ماهگی