سلام مامانا چطورین؟
لیا ۴۸ ساعته تب میکنه.❤️‍🩹
دیشب بردمش پیش طلاکوب.
خیلی نگران بودم..استرس داشتم..لیا رو من به سختی باردار شدم و زایمان کردم.۱۲ سال منتظر بودم..رژیم و طب سنتی و ای وی اف و هیسترو هرکاری انجام دادم تا نتیجه بگیرم.
طبیعیه که نگران باشم.اولین بچه اس و تجربه ام کمه.
با این صحبتا که پیش طلاکوب بردمش.
به همسرم میگه: زنت مغزش معیوبه...بچه ات هیچیش نیس.

همسرم هم از من ناراحت شد و گفت که استرس زیاد تو باعث میشه لیا اذیت شه و به دردسر بیفته..و دیدی که دکتر چی گفت و تو حساسی...

با دلخوری اومدیم خونه..
بدنش رو دستمال نم دار گذاشتم و گلاب زدم..جای خوابش رو خنک کردم ک تب اش فروکش کنه اما خوب نمیشد.
تا اینکه قطره استا بهش دادم ۴ قطره..هر ۴ ساعت..تا الان دوبار دادم و خداروشکر تب اش کشیده شده.
اما از برخورد این دکتر ناراحتم...من وقت گرفتم هزینه دادم که اینطور برخورد شه باهام...؟
همسرم دیگه جدی نمیگیره نگرانیامو.چون فک میکنه اون دکتر حق میگه و لیا هیچیش نبوده و نیس...و بهم بدبین شده و میگه افسردگی و استرس گرفتی...دکتر خوب هم نعمته..

ببخشید طولانی شد🥺🤍مرسی که وقت گذاشتین و خوندین.
متن به وقت: ۲۵ تیر ۱۴۰۳
عکس به وقت:۱۸ خرداد ۱۴۰۳

تصویر
۱۹ پاسخ

متاسفانه دکترای قم فاجعه ن🙃

اونقدر بدم میاد از اینجور دکترایی که خودشون رو خدا میدونن و درک نمیکنن یه مادر نگران رو ، خب بابا تو بلدی دکتری اما اون مادر بی تجربس که اومده پیش توعه نکبت 😒😒😒 عب نداره ناراحت نباش ♥️

من اصلانمیتونم اینجور درس کنم عکسو
میشه یادم بدی خیلی دوی دارم نمیتونم

شوهرت دید بهش استامینوفن دادی بهتر شد چون باید متوجه بشه که هر دکتری دکتر نیست
من بچمو فقط پیش دانشمند میبرم پشتیبان هم خوبه و مهجوریان هم دخترم بستری بود بالاسر‌ش میومد خیلی خوش برخورده

اخي عزيزم چقدر بامزه تايپيك مينوسي من هميشه ميخونم خوشم مياد😍

منم دکتر بردم به شوهرم برداشت گفت زنت استرسیه خیلی بهم برخورد دیگه نبردمش اونحا
چون معروف بود توهین میکرد

منم سر پسرم شیرم کم بود سویق جو و ... مصرف میکردم رفتم پیشه دکتر پشتیبان گفتم سویق جو مصرف میکنم گفت جو رو مگه آدما میخورن گوسفندا میخورن
منم برگشتم گفتم شما تو سوپاتون یونجه میریزید دهنشو بست 😆
خیلی توجه نکن به این دکترا

مامان لیا ببرش پیش دکتر پهلوانی. خیلیا نمی‌شناسن ایشونو و ب قول معروف مث طلاکوب معروف نیست ولی کارشون حرف نداره.خیلی آرامش میده و روشش اصولیه.داروی الکی هم نمیده
من‌خواهرم با هیچ نسخه ای خوب نمیشد .ایشون با چند تا شربت و دارو بدون هیچ نسخه ای باعث شد خواهرم دیگه ب این راحتی دکتر نره و خداروشکر مریض نشه.

خب اونجا تب نداشت؟
تب هاش چند درجه هست
به دکتر گفتی؟
شاید فقط بدنش گرمه تو حس میکنی تبه
بعصی از آدما طبعشون گرمه ک بدنشون گرمه
مثل منو دخترم
منم همش حس میکردم تب داره
اما دمای بدنش بین ۳۷ و ۳۶.۷ بود

از طلا کوب چند مورد بد شنیدم دقیقا من که میبرم برقعی خیلی آدم حسابیه و تشخیصاش حرف نداره

اینکار دکتر نشونه ی شعور پایینشه که نمیدونه مادر یعنی چی . واقعا مدرک شعور نمیاره . مردها درحالت عادی طلبکارن چه برسه یه نفر حمایتشون کنه .

عزیزم من بودم جواب دکتررو میدادم میگفتم مغزخودت معیوبه من نمیدونم کدوم استادی به تو مدرک‌قبولی دکترارو داده بااین اخلاق گندت

چقدر بیشعوره😐😐😐 من تعریفشو نشنیدم یه سریا بودن شاکی بودن ازش اونجا که بردی تب نداشت دخترت؟ قطره داده بودی بهش قبلش؟

عریزم خدا دخترتو برات حفظ کنه 🥰از ته قلبت درکت میکنم درسته هنوز زایمان نکردم ولی منم مثل شما بعد سالها و کلی دوا درمون و ای وی اف و طب سنتی بالاخره به خواست خدا باردار شدم میدونم چقدر نگرانی داره ،انشالله که خدایی که خودش بهت هدیه داده خودش برات نگه میداره ،برا منم دعا کن به سلامت زایمان کنم و بچمو بغل بگیرم

دکتره خودش احتیاج به درمان داره ینی متوجه نگرانی ی مادر اولی نمیشه 😑

من بچمو با شوهرم بردم خیلی نگران بودم سوال میکردم دکتر گقت بچه اول گفتم آره گفت خدا رحم کنه حالا بچه درد داره دل‌درد عر چی شوهرم بلور تداره

کاملا حق داری بچه مراقبت و توجه میخاد منم عین تو رو بچم حساسم بهتره تا خدای نکرده بعدش خودخوری کنم یا افسوس بخورم‌و‌اون دکتر خیلی بی فرهنگو احمق بوده ک اینجوری گفته اصن من میگم حق با اونه تو ی مادر نگرانی اونم وظیفشه ک عین ادم واست توضیح بده و دلتو اروم کنه بعضیا پولی ک میگیرنو حلال نمیکنن اصلا

منم مامان اولیم
خواب دخترم خیلی سنگین بود اوایل
هرکاااری میکردم برای شیر شب بیدار نمیشد
همش ترس داشتم قندش بیفته یا اتفاقی بیفته
از استرس مدام نفس کشیدنشو چک میکردم از بیخوابی زیاد گاهی اوقات ی قسمت ازموهامو میکشیدم ک هوشیار باشم ندونسته تو خواب و بیداری کاری نکنم بچم اذیت بشه
مدام منتظر بودم بیدار بشه و میترسیدم خوابم ببره صداشو نشنونم
تو همون روزای اول با این حال و استرسی که داشتم بردمش دکتر و این موضوع رو هم بهش گفتم ک خواب دخترم خیلی سنگین اصلا برای شیر شب بیدار نمیشه
با یک حالت طعنه بهم گفت خوابِ بچه سنگینه یا مادرِ بچه؟!
تو یک لحظه تمام اون استرس و بیخوابیا از ذهنم گذشت و خیییلی ناراحت شدم تمام زحماتم رو برد زیر سوال...

تو تنها نیستی من بعد ۷ سال با دوتا سقط یه بارداری سخت به اینجا رسیدم حالا تو شوهرت دکتر بهش گفته و اینجوری میکنه مال من مردم عادی بهش می‌گن به من میگه وای تو استرس داری تو فلانی منم هر وقت این حرفو زده محکم جلوش وایسادم گفتم سختی هایی که من کشیدم رو تو نکشیدی که حال الان منو بفهمی من دکترم بخاطر انسولینی که سر استراحت مطلق به سرم اومد گفته هفته ایی ۲ بار نوار قلب بده با سونو حرکت هر سری میخوام برم میگه وای تو چرا اینقدر میری دکتر چرا اینقدر استرس داری میگم دکتر گفته خودم که از خودم در نمیارم
کلا مردها درکی ندارن نگرانی ماهارو به پای استرسمون میذارن من که کلا بیخیال شدم هرچی دلش میخواد بگه کار خودمو میکنم هم استرس هم درد هم سختی بکشیم هم حرف بشنویم

سوال های مرتبط

مامان لیا🧚‍♀️🌸 مامان لیا🧚‍♀️🌸 ۶ ماهگی
سلام دخترا جطورین؟
امروز که لیا رو بردم پیش دکتر طلا کوب.یاد دوران اقدام افتادم.
احتمالا مامانای قمی دکتر ریاحی پور رو میشناسن..بهم معرفی اش کردن و با کلی امید ازش نوبت گرفتم.
وقت ویزیت شد و رفتم پیشش بعد دیدن پرونده به خودم و همسرم داد.
ما داروهارو گرفتیم و شروع کردیم مصرفش.
اونموقع هم تازه کار بودیم و از داروها اطلاعات کافی نداشتیم.
همسرم آمپول براش نوشته بود.بعد هربار تزدیق بهم میگف حالم خوش نیس.و من فک میکردم آمپولا قوی هستن و بهش نمیسازن و فوری آبمیوه بهش میدادم.
وقتش شد و رفتم ویزیت دوم..
دکتر گفت آمپولاتو مصرف کردی و اقدام کردی؟؟؟
من😵‍💫
همسرم 🤕
آمپولاااا💉
گفتم من نه اما همسرم تزریق کرده.
گفت خانوم منو مسخره کردی؟؟؟تو هیچوقت بچه دار نمیشی برو و دیگه نیا ویزیت.
و من اونجا فمیدم که داروخونه داروهارو جا به جا داده.ینی دفترچه تامین منو توی کیسه داروهای همسرم و برای همسرم رو توی کیسه داروهای من گذاشته..ماهم که تازه کاررر و ناشی🫣😶
عکس به وقت ۷ اسفند ۴۰۲
متن به وقت ۱۸ تیر ۴۰۳
مامان نینی (لیا💖🐣) مامان نینی (لیا💖🐣) ۵ ماهگی
مامان سوگند وامیرعباس مامان سوگند وامیرعباس ۶ ماهگی
به وقت ۲۹ روزگی
ماهم دیروز ۱۴۰۳/۴/۳ ساعت ۱۲ ظهر پسری رو بردیم ختنه کردیم و از نیمچه مرد به مررررد تبدیل شد🤣💪
دورت بگردم من🧡
آقای دکتر گفت مامانش بیاد داخل و بچه رو بیاره و ببره،منم چون باباش از قبل عقب کشید و گفت من دل ندارم ببرمش،به خاطر همین آمادگی اینکه خودم بالاسرش باشم داشتم و گفتم باید یه مادر قوی باشم😅،به روش حلقه اول پوشکش باز کردم و پاهاشو گرفتم وآمپول بی حسی رو زد و جیغش رفت هوا و با گریه های اون منم گریه میکردم بعدش اومدیم بیرون مطب نشستیم که بی حسی اثر کنه و تو اون فرصت شیرش دادم البته قبل آمپول بی حسی خواب بود که خانومه کنارم گفت بیدارش کن که نترسه و منم بیدارش کردم،و بعدش صدا کردن برای ختنه و با باباش رفتیم داخل و گذاشتمش رو تخت و آقای دکتر ختنه رو انجام داد و بخاطر بی حسی حین ختنه کردن خداروشکر هیچ گریه ای نکرد و دکتر برای اینکه حواسش پرت بشه گفت پستونک یا شیشه شیر بده بهش
یه پماد داد برای چربش کنم و یه قطره استامینوفن و شیاف در صورت درد،اومدیم تو ماشین نشستیم از درد به گریه شد و سینم قبول نمی کرد دیگه بهش قطره استامینوفن دو برابر وزنش دادم و یکم آروم شد سینمو گرفت و خوابید تا اینکه بعد یکساعت شروع کرد گریه هی شیرش میدادم باز از درد اون وسط گریه میکرد دیگه منم یه شیاف گذاشتم براش و بعد یه ربع آروم شد و خوابید دیگه اذیت شدناش تا عصر بود و خداروشکر از دیروز عصر دیگه گریه نکرده
چه همه حرف زدم😀اینم یه توضیح کامل برای مامانایی که مثل من استرس ختنه رو داشتن❤