فک نمیکردم یروز بیام از زایمانم بگم 🥹 ولی یهو دیدم ماهان کنارمه خیلی خوب بود
دیروز حدود دوازده صبح رفتم معاینه و دو بند انگشت باز بودم ، بعد بخاطر دیابت بارداری گفتن بچه سنگینه ختم دادن منم اصلا فکرشو نمیکردم الان بگن بستری شو خلاصه بستری شدم و امپول فشار زدن و دردام شروع شد تا قبل ۴ سانت کاملا قابل تحمل بود و قشنگ ورزش کردم و کلی راه رفتم بعد دوباره معاینه شدم و پنج سانت شده بودم و کیسه ابمو پاره کردن و یهو دردا صدبرابر شد و تو دوساعت فول شدم ، و اینکه من اپیدورال میخاستم ولی اخرشب دکتر بیهوشی نبود و نزدن🥲خلاصه کاملا با دردا همینطوری که میومدن میرفتن منم داد میزدم هی میگفتن زور بزن ولی انقدر شکمم سفت بود زورم نمیومد و خسته بودم و اخرش یهو با سه تا زوره خیلی شدید بچه اومد بیرون و کلا به یه ثانیه همه چی تموم شد و انگار ن انگار درد داشتم بچرو گذاشتن بغلم و خودم زدم پشتش گریه کرد🥺🥺خیلی قشنگ بود اون لحظه واقعا حس قشنگی بود
برای دوستای بجنوردی ، بیمارستان تامین اجتماعی رفتم واقعا کادر خوبی داشت خیلی مامای صبوری بالای سرم بود ، دستشم سبک بود زیاد معاینه هارو اذیت نشدم ، و اینکه تو ۳۸ هفته و دوروز ختم شد

تصویر
۲۴ پاسخ

چند کیلو بود توی سونو وزن اول که رفتی چند هفته رفتی و گفتن چند کیلو هست توی سونو

عزیزدلمممم خدا حفظش کنههه❤️❤️❤️

چه نی نی نازی ماشاالله
منم می‌خوام برم تامین اجتماعی شرایط اونجا چجوریه آخه شنیدم اتاق زایمان کم دارن

😍😍😍الهییی

ای خدا چ ناز🥹🥹

ای خوداااا چقدرم نازه ماشاالله😍

ای جاااانم. مبارکت باشه عزیزم

الله بگردم مبارکه🥹🥹

مباركت عزيزم قدمش خير باشه

عزیزم بسلامتی قدم نو رسیده مبارک دعا کن ماهم نی نی هامونو سالم بغل بگیریم

الهی مبارکت باشه عزیزم 😘😘😘

اوخ‌خدا ننهههههه

اخی عزیزدلم. چقدم نازه🥺😍

عروسکههههه خداا

عزیزم مادرشدن مبارکت باشه، خوشحالم که زایمان خوبی داشتی، چه کوچولوی نازیم نصیبت شده

الهییی🥺😍

مبارکه عزیزم 😍

ویی. مماخشو

سلام عزیزم من الان تازه تاپیک هاتو میخوندم رسیدم به این،
میگم تو با بیمه رفتی تامین اجتماعی یا نه؟
اتاق خصوصی گرفته بودی؟
مامای همراه نداشتی اذیت نشدی؟
بعد اونجا دستگاه هست که اگه خدای نکرده بچه یکم مشکل داشت بتونن بذارن توش؟
ببخشید سوالام زیاد شدن🥲

مبارکه گلم
منم کیسه ابم پاره بود و دهانه رحم دوسانت بود
تا ۵سانت باز بشه دوبار آمپول فشار زدن تقریبا ۱۶ساعت طول کشید تا بشه ۵سانت دیگ اخراش بهم ورزش دادن و ماساژ پرینه با روغن بابونه انجام دادن و هی تندتند ماینه میکردن ولی خب بیشتر از ۶سانت باز نشد و بچه هم پایین نمیومد دیگ داشتم گریه میکردم بعد ۱۸ساعت درد رو تحمل کردن سزارین شدم و بعد تمیز کردن بچه بهم دادن ولی واقعا حس خبی بود خیلی استرس داشتم

پارگی و بخیه داشتین؟

بخاطر دیابت گفتن سنگینه وزنش چقد بود میشه بگی گلی، اخه منم دیابتی ام و دکترم گفته بچه ات سنگینه الان

عزیزقدم نورسیده مبارک فسقلی،عزیزقندناشتاتون چندبودمنم استرس دیابت دارم که زودزایمان کنم

خیلی مبارکه عزیزم❤️
ماهان قشنگ🥰
چند کیلو بود؟

چند کیلو بود؟
مامات کی بود؟

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان آوا خانم مامان آوا خانم روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی من هرسوالی داشتین بپرسین.درد خیلی کمی داشتم حرکاتش کم شده بود نفسم یهو تنگ میشد شیاف گلمغربی هم استفاده میکردم رفتم بیمارستان گفت حرکاتش خوبه باز باید معاینت کنیم گفت یک سانت و نیم هستی ولی خیلی نرم هست پس خوبه .منو دکتر شیفت بستری موقت کرد ب مدت سه ساعت ورزش میکردم با‌کنار تختیم اون شد دو سانت من هیچ پیشرفتی نکرده بودم نا امید شدم شدید. ب من گفتن برو ان اس تی بده خوب بود مرخص میشی میری. ان اس تی دادم درد و انقباض خیلی کمی نشون داد حرکاتشم بد بود دکتر اومد گفت سه ساعت دیگه باید بمونی موندم و دهانه رحمم هیچ تغییری نکرد فقط درد پریودی داشتم از کمر و زیر شکم گفت بچت رسیده وزنشم خوبه بخاطر دردات و اینکه تحرکش خیلی بده و درست نمیفهمی ختم بارداری میدم. بستری شدم بهم امپول فشار زدن با یه بدبختی شدم دو سانت با یه بدبختی و هزار ورزش و معاینه شدم دو نیم دکتر اومد کیسه ابمو پاره کرد هلاک شده بودم فقط. دردام دیگ خیلی شدید بود واقعا گفتم دیگ الان باید ۷ سانت باشم اومد معاینه کرد تازه ۳ بود زنگ زدن ماما همراهم اومد حسابی ورزش کردیم توی اوج درد معاینه میکردن معاینه تحریکی میکردن خیلی سخت بود.... به یه بدبختی و تلاش های بسیارههههه خودم و ماما همراه رسیدم ب ۵ سانت نزدیک ۱۰ تا شیاف گلمغربی برام استفاده کردن میزاشتن تا اخر داخلم دلم از حال میرفت دیگه . دهانه رحمم بخاطر شیاف و سوزن پروژسترون خیلی سفت بود ولی بچه اومده بود لگن و داشت فشار میاورد با کمک کادر بیمارستان و ماما حسابی دهانه رحمم باز شد و ورزش هارو خیلی سخت انجام دادم تا اینکه یهو فول شدم درحاله زدنه سجده بودم قشنگ فهمیدم بچه اومد.....بقیش پارت دوم
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۴ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان هامین مامان هامین ۶ ماهگی
امروز ساعت۶ربع اومدم بیمارستان تا معاینه کردن شده بودم یک سانت گفتم اخ جون س سانت دیگ اپیدروال تموم از معاینه ام بگم درد داشت و اینک من کلا خودمو سفت میکنم شاید بخاطر اون بود.گفتم ماما همراه میخام گفت بدرد نمیخوره تو خوابت میبره اونم کنارت میشینه یا دردت زیاده‌نمیتونی ورزش کنی خلاصه ماما کنسل شد ساعت۷ربع رفتم بالا و دیگ لباسامو عوض کردم یکمم درد داشتم کم بود اومدن انژوکت زدن و نوار قلب میگرفتن کلا منم میگفتم چقد دردش کمه خلاصه بهم ساعت۸قرص فشار دادن بازم دردا خوب بود قابل تحمل گفتم میتونم راه برم گفت نیم ساعت راه برو منم راه رفتم بعدش صدام کرد گفت بیا میخام معاینت کنم البته از قرص فشارم چند ساعت گذشته بود ساعت۱۲دوز بعدی بود قبل۱۲ اومد معاینه چقد دردناک بود اونجا خوب فشار داد گفت همکاری کن من پامو تووو شکمش فشار میدادم نمیزاشتم گفت پاهاتو شل کن ک ۴سانت بشی منم همکاری کردم با اینک دردناک بود خلاصه شدم ۴ و دردا شدید دکتر بیهوشی میخاست بیاد ک تخت بغل رو اپیدروال بزنه دیگ بعد از یساعت اومد اول اونو زد بعد من و دردا شدیدمیشد اپیدروال اصلا تزریقش درد نداشت ولی وقتی زد من دردام بود و انقباضام شدیدترم شده بود
مامان جوجولو مامان جوجولو ۶ ماهگی
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
رفتم بیرون و به همسرم گفتن قراره بستری بشم و اونم کلی تعجب کرده بود که الان وقتش نیس هنوز دو هفته مونده ...رضایت نامه  برا بیحسی گرفتن وخداحافظی کردیم و من با کلی استرس رفتم تو اتاق یه نفر دیگه هم بستری بود و میگفتن از روز قبل اونجاس و هنوز زایمان نکرده ...منم ترسم بیشتر شد ولی هنوز دردام قابل تحمل بود
   دستگاهی که برا نوار قلب بود و وصل کردن ساعت نزدیکای چهار بود منم داشت دردام زیاد میشد دوباره معاینه شدم که کیسه ابم پاره شد و دردام بعد از
اون خیلی شدید غیر قابل تحمل شد  اپیدورال خواستم گفتن باید صبر کنی نیم ساعت دیگه زنگ میزنم به دکترت و اگه تایید داد برات میزنیم
ساعت پنج اپیدورالو زدن و اصلا دردی حس نکردم دردامم خیلی کم شد فقط پایین شکمم حالت گرفتگی و انقباضو حس میکردم  مامایی ک اونجا بود میگفت انقباضات خیلی زیاده و حتما یه چیزی خوردی که انقدر زیادن ولی من هیچی نخورده بودم ... یکساعت بعد معاینه شدم که گفتن دهانه رحم کاملا بازه و تا یساعت دیگه زایمان میکنی منم امادگی هرچیزیو داشتم جز این 🤐
  خود ماما هم انگار فهمید خیلی تعجب کردم و گفت خداروشکر کن سریع پیش رفتی من الان سر بچه رو کامل دست زدم  دستشم کنار سرش بوده 🥲
گفت تو انقباض هات زور بزن و خودشم شکممو فشار میداد ...
تا ساعت هفت همینجوری ادامه داشت وبعد بردنم تو اتاق زایمان
دردام داشت برمیگشت که دوباره برام بیحسیو زدن  میگفتن زور زدنت کافی نیس و کلی شکممو فشار دادن که باز حالت تهوع برگشت و بالا اوردم دکترم میگف بالا اوردنت بیشتر کمک کرد تا زور زدنت 😅😑 بعد یک ربع هم بچم به دنیا اومد 🥲