۹ پاسخ

منودخترم میریم هیئت شب ها

ماهم میریم درسا دوسداره ولی خودشو لوس میکنه هی میاد بغلم منم اصلا توان ندارم

منم با دخترام میرم هیئت سرکوچمون

ما باماشین میریم ی دور میزنیم میایم

من میرم هرچند دخترم نمیزاره هیچی چشمم ببینه ولی دوست دارم دخترم با این محیطا اشنا شه

ما که میریم مسجد محل

ما همیشه خونه ایم نه من نه همسرم دوست نداریم بریم بیرون
بچه نداشتیم شهرستان هم می‌رفتیم عزاداری می‌رفتیم که داخل مسجد یا حسینیه باشه نه اینکه برن بیرون
الآنم که نمی‌ریم کلا با بچه سخته 🫠

حسینه معلی رو نگاه کن خیلی قشنگه
هییت هم بدون شوهرت بری سخته اما اگه تحمل شو داری برو

من دوس دارم برم ولی پسرم خیلی شیطونه یه جا بند نمیشه

سوال های مرتبط

مامان مهرزاد🫀رادمهر مامان مهرزاد🫀رادمهر ۴ سالگی
سلام مامانا ❤️
بیاین راه حل بدین ..
مهرزاد تازگیا از بچه هایی که خوشش نیاد ، اگه بیان طرفش میگن من باهات دوست نمیشم . یا اگه دوستش ب حرفش نباشه میگه دیکه دوستت نیستم ..
چند روز پیش یه پسر بچه گف باهام دوست میشی ، مهرزادگف نه . حالا اون پسر بچه از اون بچه حساسا گریه و هم اینکه ب مامانش گف دوستم نمیشه ..مامانش میگف برو با یکی دیگه دوس بشو گوش نمیکرد
من اونشب اصلا خودمو دخالت ندادم گفتم بزارباهم کناربیان ، اخه دوست هم ندارم ب مهرزاد تحمیل کنم باهاش دوست بشو و اینا ..
حالا امروز داشتیم رد میشدیم ، باز اون پسر بچه رو دید و مهرزاد گف من باهات دوست نمیشم ، مادرشم برگشته با اخم گفته که خب دوس نشو چرا هر دفعه اینو میگی پسرمو ناراحت میکنی .. من اون موقع پیش مهرزاد نبودم اینو دوستم گف که خانومه اینحوری گفته
حالا نمیدونم چجوری برای مهرزاد توضیح بدم که دیگه این جمله رو به کسی نگه ؟
الان انقد ناراحتم حتی دیگه نمیخوام به اون خانومه سلام کنه ، چون همو میشناسیم .
قبول دارم مهرزاد هم کارش اشتباعه