وای چقدر دلم گرفت یک ساعته دارم گریه میکنم😭😭واقعا هیچی مهم تراز شوهر و بچه های آدم نیست 😭ابجیم از اول بارداریش استراحت مطلق بودم سه تا یک هفته باشوهر و دوتا بچه رفتم خونه ی بابام ازش مراقبت کردم(,مامانم نبود گفتم برم شوهرش نگه هیچکی بهش کمک نکرد)شوهرم بیچاره اونجا سرویس نداشت هرروز به یکی زنگ میزد بیان دنبالش بره سرکار.نه روزه بچه ش بدنیا اومد روز زایمان رفتم پیشش کاچی بردم براش پس فرداش باشوهرم شیرینی گرفتیم رفتیم کادوشو دادیم انقدددد اونشب هی گفتن بچه های مرضیه چرااینجورین چرا شلوغن پاشو بگیرشون ب وسیله بچه دست نزنند زود پاشدم اومدم گفتم فردا دههشه حتما دعوتم میکنن برم اونجا ابجیم الان زنگ زد گفت اونیکی ابجیم کیک درست می‌کنه می‌ره پیشش دیگه تو یروز دیگه بیا بچه هات اذیت میکنن فردا نیا😭😭😭بخدا بچه های من اصلا جیغ و دادی و خرابکار نیستن انقدددد دلم شکست بخدا دوست.ندازم جواب تلفنشون رو بدم 😭😭هروقت کار داشته باشن من شوهرم اولین نفر خودمون رو میرسونیم چقدر دلم شکست تازه یادشون افتاد بچه های من اذیت میکنن😭من توقعی نداشتم بخدا ولی بعد بچه ینی یشب شام نمیتونست دعوت کنه من هم پیش شوهرم سرمو می‌گرفتم بالا میگفتم شیرینی بچش دعوتمون کردن بشکنه دستم ک نمک نداره😭

۲۲ پاسخ

خب عزیزم دستت دردنکنه بخاطر خواهرت دم شوهرت هم گرم شوهرمن بود راضی نمیشد برم بمونم وخودش بمونه.بعدش زن تازه زایمان کرده استراحت میخادبچه دورش نباشه بهتره از یه دید دیگه نگا کن شاید گفتن خیلی خسته شد این مدت این شبو بگید نیاد .به دل نگیر دنیا ارزش نداره

مرضیهههه
چته دختر
انقد خودتو ناراحت نکن
تو این دنیا من فهمیدم دستتو تا ارنج بکنی تو عسل بکنی دهن بقیه بهت جفتک میزنن
فقط خودتو و زندگیت برات مهم باشه
اتفاقا تو باید میگفتی من ی روز دیگم نمیام اینجوری ک شما به بچهام بی احترامی میکنید دیگه پامو نمیزارم خوش باشید

اشکال نداره گلم این برات تجربه که دیگه کمکش نری

سلام عزیزم حالا خدارو شکر شوهرت آدم خوبیه حالا شوهر من باشه جلوی جمع یه چیزی میگه بهشون سری میاد دیگه تا آخر عمر این و نمیبینن آنقدر مغرور و بددهن هست

اشکال نداره. عزیزم اگ باابجیت راحتی شایدازروی راحتی بهت گفته چونوتازه زایمان کزده ادم دلش میخاددورش خلوت باشه دردداره خونریزی گریه توزاد..تحملش کم میشه حتی ادم بچه ی خودشوتمحمل نمیکنه ولی خب حق داری ادم توقع داره ازخواهزش

من سعی میکنم وقتی برای کسی کاری انجام دادم ازش توقعی نداشته باشم اینجوری آرامش خودم بیشتره واگه جواب محبتمو با بدی دادن اول اینکه عین خیالمم نیست دوم دیگه طرفشون نمیرم بنظر من این بزرگترین تنبیه واسه آدمای بی لیاقته

عزیزم ببخشید که سوال میکنم مادرتون زنده هست؟
آخه ۳سال پیش اینجاها یادمه یه بار عکس گذاشتی گفتی مادرم فوت کرده
بازم ببخشید شاید من اشتباه گرفتم
ولی برام سوال شد

مرضیه عزیزم ناراحت نباش از این به بعد مثل خودشون رفتار کن

عزیزم ناراحت نباش بیخیال.اماهیچوقت نذاربه همسرت بی احترامی کنند.خودتم خواستی بری بعدهافقط خودت برو.همسرت رواصلانبر.بگوجایی که دعوت نکنندنمیره.به خودابجیتم بگوازش دلخورشدی بذارکدورت نشه.

گلم ناراحت نباش خواهرت تازه زایمان کرده اعصاب الان نداره افسردگی داره بهش زمان بده

ناراحت نباش عزیزم،همیشه ناراحتی و ضرب هارو نزدیکا ب آدم میزنن،صدتو واسه کسی نزار

اگر خواهرت زنگ زد بهتون بگید
به خودش که ناراحت شدید از دستش و گوشی قطع کنید و دیگر جوابش ندید

عزیزم تا یه مدت اگر دعوت تون هم کرد بگید نمیایید یه موقع اذیت میشید به خودتون و بچه ها تون احترام بزارید فقط اونان که براتون میمونند

اعصابم خوردشد
بی لیاقت
اه

حق داری ناراحت بشی عزیزم
بخدا من خودمم پسر بچه دارم پسر بچه ی دقه بدویه بقیه انگار بچه داره چکااااار میکنه خوب مگه بچه کار بدی میکنه به چیزی دست میزنه
نرو عزیزم بی احترامی کردن بهت نرو فرقی ام نداره خواهر آدم یا هر کی

همیشه همینه اونی ک بیشتر ب فکر بقیس و کمک حاله بی ارزشتره

....بیخیال تا دلت بخواد اینجور چیزا اتفاق افتاد برام ....دیگه طوری رفتار کردم ..پشیمون. شدن از رفتارشون ....

وای چ آدم بی درکی بی فهم شعوره. ی تار بچه هاتو ب دنیا نده . اصلا باهاش حرف نزن . اگ حرف بزنی یا بری پیشش میگن بی شخصیتی یا واسه بچه هات ارزش قائل نیستی دفعه بعد جور دیگه برخورد می کنن. وا خدایا شکرت ک خواهر ندارم . این دیگه چ جور خواهریه

کاش من یه خواهرمثل توداشتم حیف که خواهرندارم

من باشم پیغام میدم مادرم بگه بهش دیگه هم نمیرم.با سوهرتو بچهات خوش باش

اخی عزیزم اینجوری نکن با خودت
اشکال نداره خواهرت
ولی منم جا تو بودم ناراحت میشدم
کلا همه همینن

قربون دلت بشم چقدر نامردی کردن
موقع کارکردن خوب بودی که. الانکه موقع خوشی و دورهمیه یادشون اومده بچه‌هات شلوغ و خرابکارن😏
هر چی بیشتر محبت کنی بیشتر ضربه میخوری

سوال های مرتبط

مامان زینب وریحانه مامان زینب وریحانه ۴ سالگی
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
دیروز با خواهرشوهر و دوتا بچه هاش رفتیم بیرون این بچش ک همسن مهدیاره از هیچی ترس نداره ن از مترو ن اتوبوس ن گم شدن هیچی گفتم ک کمک کنم از اتوبوس بیاد پایین ک دستمو نمی‌گرفت خودشو پهن اتوبوس کرد خودشو رو اتوبوس می‌کشید پیاده بشه آخر اینقد لفت داد راننده اتوبوس داد زد لامصب بغل کنید بعدم ک یهو تو مترو وحشی شد بدو بدو نزدیک بود بیفته چاله قطار دستشو میگرفتم کمک کنم جیغ و داد ک تو محکم میگیری خب من اونقدر میگیرم دست بچه رو ک یهو از دستم نتونه در بره خدای نکرده مهدیار هم با این قضیه مشکل نداره قشنگ دست منو میگیره خلاصه این از اول ک جیغ و داد کرد تا برگشتیم مهدیار میگفت دیگه اینا رو بیرون نبریم هر دفعه این جیغ میزد یا لج میکرد مهدیار هم گوشیشو میگرفت داد میزد چرا اینا رو با خودمون آوردیم دیگه مهدیار اصلا بیرون رفتن باهاش دوست نداشت دست مهدیار رو نمی‌گرفت اخر دیگه مهدیار گفت اینا رو ول کن خودمون دوتایی بریم نمدونم چرا این بچه اینجوریه کسی هم بیاد خونه نمیزاره اتاقشو بهم بریزه میگه اسباب بازیامو تازه مرتب کردم بهم نریز یا اسباب بازی فقط تو اتاق تو سالن بیشتر ی دونه اجازه نمیدن ببرن کلا حواسش ب بچه ای ک میاد خونمون هست اشتباهی نکنه یا ب چیزی دست نزنه ب دکوریا ک بچه ای دست بزنه سریع اخطار میده اینا وسایل مامانه نباید دست بزنی ناراحت میشه یا زیر دستت پیش دستی بگیر کلا جلو بچه های دیگه ی پا مامانه برا خودش خخخخ خدا کنه اخلاقش عوض نشه اما این اخلاقش برا خودش مشکل شده با بچه ها زیاد نمتونه ارتباط بگیره فقط با بچه ای ک مثل خودش باشه دوست میشه فقط