منم فقط شوهرم و خواهرم کنارم بودن حتی پدر و مادرمم که طبقه بالامونن کنارم نبودن 🥲خیلی سخته واقعا الان قدر شوهرمو بیشتر میدونم چون فقط تا الان اون پشتم مونده
نمیخوام تجربم رو بگم فقط اینکه من و همسرم در پروسه بچه زیاد مستقل بودیم و درس مهم
هرگز به یک فرزند اکتفا نکنید به روزی که بیمار بشید و بچه ها بخوان نگهداری کنند فکر کنید که چه بهشون میگذره ...به روزی که نیستید و به همدم نیاز دارند فکر کنید...زندگی این درس رو به تلخی بهم یاد داد در حالی که ما سه تا هستیم و هر چقدر تلاش کردیم برای سختی های زندگی هم کافی نبودیم و نیستیم
خداروشکر ک الان کنارهمسرو بچت حالت خوبه
من موقع زایمان خیلی خیلی دلم شکست هیچکسو نداشتم ب معنای واقعی هیچکسو اطرافیانم با رفتارای سمی ازارم دادن
مامان بابام بودن ولی چون سنشون بالاس کمک زیادی نتونستن بکنن
مادرشوهرم ب مامانم گفته تقصیردخترته ک بچش زردی گرفته ازبس گرمی زیاد خورده
دوشب بیمارستان بودم دخترم تو دستگاه فقط ی بار مامانم کاچی اورد بعد شوهرم دیگ نذاشت گفت زردی بچه بالامیره و غذای بیمارستانو خوردم
ازلحاظ روحی داغون بخیهام درد میکرد کلی
خونه ک اومدم بدتر چون خونمون کوچیک بود مامان بابام رفتن و فقط ابجیم بود ولی خب شاید نصف کارارو میکرد وچون شبا دخترم بیداربود و اذیت میکرد تاظهر میخوابید
اینقدر گریه کرده بودم ک چشام همش کاسه خون بود نزدیک ی هفته شاید ۵ساعت نخوابیده بودم
الانم ب زور دارم خودمو قوی نگه میدارم بخاطر دخترم
نمیدونم من اینجوریم یان ولی وقتی ب عروسی و زایمانم فک میکنم همش بغض میکنم خاطره خوشی ندارم با اینک جفتشون بظاهر خوبه
فقط خداروشکر میکنم ک حال دخترم خوبه همین🥺💔
منم مامانم با این حالا که تازه پدربزرگمو از دست داده بودم اومد بیمارستان مواظبم باشه و بدون صدا گریه میکرد یادم نمیره
یه چیز دیگه هم هست مثلا اونی که ما بهش میگیم بی معرفت و میگیم دیگع شناختیمش به کسای دیگه ای کمک کرده که اونا اون شخص رو برعکس ما با معرفت میدونن و برعکس اونایی که به ما کمک کردند و ما بامعرفت میدونیمشون به کسای دیگه ای کمک نکردند و اونا اون شخص رو بی معرفت میدونن
عزیزم خیلی سختی کشیدی و واسه همین هر کی میگفت طبیعی آسونه و سزارین نکن باور نکردم چون همه داستان ها واقعا عذاب کشیدن مادرها... من سزارین اختیاری شدم بیمارستان خصوصی از همون اول هم پیش دکتر خودم میرفتم و تلفنی هم در ارتباط بودیم هیچ استرسی نکشیدم... و یک هزارم زنی که طبیعی زایمان کرده واقعا درد نکشیدم خیلی راضی ام از این که سز شدم.. کسایی که دلشون نازکه و طاقت درد و اذیت شدن ندارم به نظرم باید سز بشن.. من هزاربار هم برگردم به عقب سز میکنم....
خب میدونی عزیزم .من میگم خوده ما هم این جور مواقع به افراد معدودی کمک میکنیم و گاهی افرادی انتطار کمک دارن و ما اصلا کمکی نمیکنیم .نه اینکه نخوایم ها .چون یا نمیتونیم یا شرایط فراهم نیست یا کاری دیگه ای داریم نمیشه خب گاهی دیگه .و شاید دیگران هم در مواقعی چنین حرفی رو در مورد ما زده باشن
خداروشکر واسه داشتن همچین شوهر و مادر خوب و فهمیده ای خیلی جاها شوهرت یه کارایی کرده که از یه مرد انتظار نمیره(چون تجربه ندارن)
خداروشکر که یه گل پسر سالم داری
همینا باعث میشه سختی اون روزا رو بتونی تحمل کنی
عکس بارداری و ساک زایمان و...... همش حل میشه
فکر کن همه چیزت اوکی بود اما شوهرت خوب نبود
مادرت کمکت نبود
منم فقط مادرم به دردم خورد و درکم میکرد 😥
عزیزم منم بچم زردی گرفت بیمارستان بستری شد هم مادرم هم مادرشوهرم تلاششونو میکردن ولی بچه بجز مادرخودش هیچ کسی رو نیاز نداره من کلا از اول رفتم خونه خودم کلا هم ۵ روز پیشم بودن خودم ردشون کردم اینکه ادم خودش بتونه پس کاراش بربیاد خیلی به قوی شدنش کمک میکنه، تو الان مادر خیلی قوی هستی خداروشکر که الان همتون سالم و سلامت کنار همدیگه اید و بله ادم تو روزای سخت اطرافیانشو میشناسه همون یه زنگی که بزنن برا ادم امیده دلگرمیه
دقیقا،منم عین تو هیچکسو نداشتم سزارین ک شدم اومدم خونه تنها بودم دو روز شوهرم کمکم کرد و رفت سرکار،چون دخترم مدرسه میرفت نتونستم برم روستا خونه مادرم،اونم شرایطش واقعا بد بود و حالش بد،ولی مامانو بابام اون مدت که بیمارستان بودم از روستا برام غذامیوردن،شرایط مادرم بد بود خودش باید بستری میشد ولی بخاطر من نشد،و از فامیلای شوهرم جاریم ک خیلی زحمتمو کشید،میخام بگم تو شرایط سخت آدمارو باید شناخت وگرنه تو خوشیا همه کنارهمند
منم فقط مادرم پدرم شوهرم کنارم بودن حتی برا خواهرم صدمو گذاشتم وقتی زایمان میکرد یکبار کمک حالم هیچکس نشد تا جای که میتونست مامانم کمکم کرد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.