شاید خنده دار باشه ولی بعضی وقتا واقعا دلم از پسرم میشکنه😔انگار اصن منو دوس نداره وابستم نیس انگار ن انگار مادرشم. باباشو بیشتر دوس داره
صب تا شب نگهش دار شب تا صب بی‌خوابی اذیتی بکش😔غیر از اون همه درد زايمان بارداری. بعد منو حساب نکنه. همه رو دوس داره الا من
ی جوری برا شوهرم میخنده بازی میکنه ولی من هیچ. چقدم بچمو دوس دارم شب تا صبح بش میرسم این همه بازی بوس بغل اما منو نمیخواد، 😔بغل شوهرم یا خانواده شوهرم ک میره دیگه نمیاد پیشم کلا انگار مادرش نیستم دوسم نداره😔الان بیشترین چیزی ک دلم شکست الان بود ک نشسته بود پیشم باهم بازی میکردیم شیر بش دادم اصن هیچیش نبود تا صدا در خونه شنید باباشو دید ی جور گریهههه کرد دستو پا زد ک قرمز کبود شد باباشم لباساش کثیف بود نمیشد بغلش کرد اما آخر دراورد بغلش کرد ساکت شد ولی چشاش همش اشک😔من میخواستم نگهش دارم تا دوش بگیره شوهرم اما نمیومد پیشم. شوهرم همش میپرسه چشه چشه چیشده 😔دلم شکست گفتم چرا باید بچم اینطور کنه.. جوری ک یکی فک کنه انگار من باهاش بد رفتار میکنم و کاری کردم باش😔الان شوهرم میگه بیا ببرش اما پسرم نمیاد بغلم خودش میندازه سمت شوهرم 😔چرا منو نمیخواد
نشستم دارم گریه میکنم چقد من بدبختم ک حتی بچمم دوسم نداره اون همه سرش زجر کشیدم بعد اینطور بشه!! 😔خیلی دلم گرفته...

۱۸ پاسخ

ببخشید عزیزم
تاپیکتو خوندم یه لبخند غمگین رولبم اومد
می دونی چرا
چون منم موقع بچه اولم همه این حسارو تجربه کردم مو به مو چیزایی که گفتی رو حس کردم
منم پسرم بچه که بود باباشو به من ترجیح میداد یاحتی خانواده باباشو و منم بچه اولم بود حساس بودم وقتی از بغل باباش نمیومد بغلم گریه می کردم که چرا نمیاد بغلم
الان بچه دومم هم دقیقا همونجوری یعنی این باز بدتر از اولی
چسبیده به باباش فقط ولی اصلا اون حسای پسراولمو ندارم
وحتی الان میگم چقدر احمق بودم واسه چه چیزی گریه می کردم
الان پسر اولم منو باهیچکس عوض نمی کنه حتی باباش
می خوام اینو بگم این چیزا موقتی و چندوقته دیگه می بینی که چقدر بیخود خودتو اذیت کردی
پس از همین لحظه بی خیال این قضیه باش و فقط خوش بگذرون بابچت

عزیزم اون تو رو جزئی از خودش میبینه بچه ها تا یه مدت اصلا فکر نمیکنن که مادرشون یه شخص دیگه است بخاطر همون به باباش واکنش میده و اینکه شما همیشه پیشش هستی نگران نباش درست میشه

منم حس میکنم پسرم باباشو یا بقیه رو بیشتر دوس داره ولی وقتی میبینم از خواب میپره و بغل هیچکس گریه اش آروم نمیشه و من فقط دستش و بگیرم آروم میشه همین کافیه بدونم منم دوس داره

خوشبحالت دیوونه ای بچه ای ک وابسته مادرباشه بعدهاخودتواذیت میکنه پسرمنم باباشو مامان بابای منومیبینه دیگ نمیادبغل من ولی من ازخدامه چون وابسته منه وقتی تنهاییم نمیزاره تکون بخورم به کارام برسم این افکارازخودت دورکن پسرا بچه باشن مردبشن پیربشن مامانی هستن اینوهیچوقت یادت نره

والا برا منم همینه منم دلم میگیره و بغض میکنم

عزیزم بچه اصلا تفاوتی بین خودش و مادرش نمی بینه، برا همین نسبت به مادرش خیلی واکنش نشون نمیده
به نظرش اولین آدمی که میبینه پدرشه، برا همین خیلی دوسش داره و اولین حرفی هم که میگه باباس،
خیلی ناراحت نباش پسر منم اینجوریه، عادیه اینا

فک کنم طبیعیه حتما باهاش بازیای هیجانی میکنه ک اینجوری میکنه پسرا بازیای هیجانی رو بیشتر ترجیح میدن یا حتما با باباش بهتر ارتباط برقرار میکنه شما نباید کم‌بیاری اگرم‌گریه کنه باز بغلش کن و سرشو با چیزایی ک دوسداره گرم‌ کن تا بمونه بغلت
دختر من خنثی س یعنی هم برای من هم برای همسرم‌ میخنده و میخواد بیاد‌ بغلمون
مادرشوهرم و مامانم اینارو هم میبینه گریه نمیکنه میمونه پیششون ولی خودم باز میرم پیشش میشینم ک عادت نکنه بهشون

طبیعیه پسر منم تا باباش از در میاد گریه میکنه که سریع بغلش کنه و منم کیف. میکنم اتفاقا

بچه منم خیلی به پدرش علاقه داره تا وقتی پدرش هست خیلی کم میاد پیشم ولی اگه منو خودش باشیم پیش خانواده شوهرم فقط پیش من میاد اما پدرشوهرمو خیلی دوس داره چون همش بازیش میده بغل من باشه پدرشوهرم بگه بیا خودشو زود میندازه سمتش
ولی من میتونم درکت کنم که چه احساسی داری عزیزم😥
اما به این فکر کن که فقط تو بغل تو با آرامش میخوابه🧡

بچه منم عاشق باباشه عزیزم بچه ها الان چیزی نمیفهمن ک

طبیعی عزیزم دقیقا دختر منم همینجوری دیگ باباش میره سرکار منو اون تنها میشیم ک هیچکس رو نمیبین جز من دیگ باهاش بازی میکنم بوسش و محبت میکنم میفهمه چون هیچکس رو نمیبین

عزیزم پسر منم همینجوره شوهرم که میاد خونه پسرم گریه می‌کنه اگ دو دقیقه واسه گرفتنش دیر کنه اونقد جیغ میزنه و گریه می‌کنه که کبود میشه وقتی باباش بگیرتش آروم میشه و شروع می‌کنه بازی کردن و خندیدن اصلا انگار من پشم این بچه ام 😂😂😂😂

عزیزممممم اون الان نمیفهمه
تو زیاد پیششی براش حالت تکراری هستی خب باباش یهو میاد ذوق میکنه براش

دختر منم دقيييقا همينطوره😭😂 همه براي اينكه بهم دلداري بدن ميگفتن چون كه تو رو از صبح ميبينه ولي باباش و بقيه رو كم ميبينه براشون بيشتر اشتياق داره، اما دو روز رفتيم بدون اون سفر وقتي برگشتيم هر دو بغلمونو باز كرديم اصلا به من نگاه نكرد واسه باباش بال بال زد و رفت بغلش🙄 بي ادب😂منم گريه كردم دركت ميكنم

لیام هم دقیقا همینه 🤣ومن از خدامه 🤷🏻‍♀️بعدش بچه چون همش با مامان بوده تو خونه باباش که میاد و چون میشناسه طبیعی هست عزیزم

خب چ اشکال داره. اسمش بچه . دختر منم اینقد پدرش دوس داره . حساس نباش .

خب چ اشکال داره. اسمش بچه . دختر منم اینقد پدرش دوس داره . حساس نباش .

عزیزم بچت هشت ماهشه چ می‌دونه دوست داشتن چیه ک قلبت میشکنه

سوال های مرتبط

مامان کایانی مامان کایانی ۱۱ ماهگی
خلاصه انقد گریه و جیغ کشیدم مامانم سریع اومد پیشم بغلم کرد گفت پس چجوری میخوای زایمان کنی گفتم نمیخوام نمیتونم درد داره شوهرم صدامو شنید اومد داخل می‌گفت چیشد چرا جیغ میکشع گریه گریه لباسمو پوشیدم و بردنمم بخش زایشگاه ی تاق شخصی دادن کسی توش نبود ن همراه ن گوشی انگار قشنگ بودی تو زندان داشتم سکته میکردم شوهرم و بقیه پشت در وایستادع بودن هی معاینه نوار قلب و اینا شد ی روز بعد ک بردنمم بخش مامانم تا دوازده سرکار بود بعدش میومد شب پیشم بااون خستگی شوهرم اصلا سرکار نمی‌رفت یکسره پیشم بود نمیزاشتن مرد بمونه این یواشکی میومد همش سرم وصل بودم آزمایش میدادم و حالم اوکی نبود همش دستشویی بودم دیگ گریه میکردم واقعا همش اسهال استفراغ دکترا میگفتن بخاطر اینکه زایمان نکنی داریما اصلا معلوم نیس کی مرخص بشی دلم حموم میخواست کارام مونده بود خونم داغون بود کارام رسیده نبود آتلیه نرفته بودم آمادگی زایمان نداشتم اصلا دکتر میومد نسخه میداد شوهرم میرفت کلی دارو آمپول می‌خرید دیگ بهم آمپول ریه زدن ک زایمان کردم حدااقل بچه ریه اش تکمیل باشع