سلام خانما. از دیشب همش بغض دارم .
قبلا از دست دخترم عصبی میشدم فقط داد میزدم ولی الان یک ماهی میشه خیلی بد شده .همه کارهای برادر زادمو یاد گرفته کلا هفته ای یکی دو بار میرم خونه بابام ولی برادر زادمو همیشه اونجاست و دخترم خیلی بهش وابستس. جدا از اون هرجا بریم بچه ای ببینه سریع باهاش ارتباط برقرار می‌کنه و هرکاری بچه انجام بده دختر منم انجام میده و اصلا حرف گوش نمی‌ده.دو شب پیش تو هیئت بچه ها رفته بودن خاک بازی اینم گریه رفت پیششون هرچی میگفتم بیا پیش مامانی نمیومد. بعد واسه شام رفته پیش مامان بچه هه نشسته .مامان بچه هه یه جوری با عصبانیت نگاش میکرد.خیلی اعصابم خراب شد رفتم بغلش کنم گریه نشست نیمد. منم آخرشب دستشو کشیدم بغلش کردم و یه نیشگون به بغل پاش گرفتم گریه کرد.دیشب میگه آب رفتم براش دو سه مدل آب آوردم مثلاً تو بطری خودش،تو لیوان و... میگه باز آب و بطری ها رو پرت می‌کنه و گریه می‌کنه نزدیک بود بخوره تو تلویزیون شوهرم دخترمو گرفت پرت کرد اونور گفت لوس احمق .دخترم خیلی گریه کرد بعد اومد بغل من چون تو هیئت اعصابم خرد کرد و خودم هم پریود شده بودم خیلی داغون بودم پرتش کردم اونور.بعد دوباره میخواست غذاها و بریزه و پرت کنه و داشت جورابش رو پاره میکرد منم محکم دستشو گرفتم و فشااار دادم خیلی دردش اومد خیلی گریه کرد .آخر سر بغلش کردم و بوسش کردم .کارهای بد برادر زادمو یاد گرفته اصلا چیز پرت نمی‌کرد با بزنه تو سرش خودش و جیغ بزنه و دیوونه بازی در بیاره همش یاد گرفته .منم دوس ندارم بچه لوس بزرگ بشه هم داد میزنم سرش ولی تا حالا اینجوری که بدرفتاری کنم نکرده بود با دخترم 😔تا حالا روش دست بلند نکرده بودم .خیلی ناراحتم .بچم اینقدر گریه کرده الان اصلا صداش در نمیاد 🤕.فقط من اینجوریم ؟

۱۱ پاسخ

وای نه هر چی تو باهش بد رفتاری کنی و دعواش گنی بدتر میشه لج باز تر میشه فقط اینجور وقتا بغلش کن باهش حرف بزن ارومش کن بهش محبت کن ببین چقدر اروم میشه لوس بشه یعنی چی بچه محبت و احساس امنیت نیاز داره

ببین یه سری رفتارا و تقلید کردنو پسر منم تازگی دچارش شده،واسه سنشونه،اما یه چیزایی رو میتونی مدیریت کنی،مثلا یه هفته در میون برو،اگه معتقدی که اون بچه با رفتارش داره اسیب میزنه،نرو،وحی منزل که نیس،ماهایی که دوریم پس چیکار میکنیم،🤷 شما کمتر برو،مادرتونم دلتنگ بشه خودش میاد پیشتون،اما دلیلش رو نگین که دلخوری پیش نیاد،بگو کار دارم،بچه شلوغ کاره سختمه،...... منم چند روزه یه مورد تقریبا مشابه برام پیش اومده دارم مدیریتش میکنم،بهر حال این رفت و امدا از بچم که مهمتر نیس،لااقل اعصاب ارومتره و تنش بینمون کمتر میشه،اما در عین حال تو خونه با بازی و قصه و کتاب و کارتون،خوب و بد رو هی تکرار کن تا ملکه ذهنش بشه

دخترمن تحت تاثیر دخترعموشه که متاسفانه ۸ سالشه تمام کارای اون رو تقلید میکنهوهرکارهم میکنم تره خونه مادرشوهر وجاری یا اون رو نبینه نمیشه چون تو یه ساختمونیم. تازگیا دیدم دخترعموش یادش داده مامانت دوست نداشته یا من یا مامانت والا باهات قهرم. دخترمنم بچه حرفاش باور کرده اخلاقش بد بود بدتر هم شده. واگذار جاری ودخترش به خود که زندگیم و داغون کردن‌باکاراشون

از کسی ممکنه یاد نگرفته باشه
تواین سن همه ی بچه ها وسایل پرت میکنن و لجباز میشن
سعی کن خودتو بذاری جاش و آروم باشی
منم نزدیک پریدم خیلی عصبی میشم ودادمیزنم
پشیمونم میشم اما سعی کنیم

حق میدم بهت
ولی این بچه فقط داره جلب توجه میکنه
یه تایم ۴۵ دقیقه ای در طول روز فقط برای بچه ات باش
نه گوشی نه تلوزیون نه هیچ کاره دیگه ای
به بچه بگو بیا باهم بازی کنیم
هربازی ای که اون گفت انجام بده بذار برنده بشه
گرداننده ی بازی بچه باشه
اصلا بهش نگو چه مدلی بازی کنه
هر روز هم انچام بده
این کارو مشاور به من گفت انجام بدم
حتی اگه برادرزاده ات کار اشتباهی بکنه مهم نیست مهم اینکه وقتی بچه ات انجام داد رفتار درستو باهاش داشته باشی
چون اگه از برادرزاده ات یاد نگیره بالاخره از یکی دیگه یاد میگیره

دختر منم خیلی تحت تاثیر دختر عمشه.. اینقدر اذیتم داره میکنه دقیقا عین پسر شما و ی عالمه حرف بد یاد گرفته هر روز کتک میخوره ولی ی چشم سفیدی شده ک دومی نداره... منم واقعا کم آوردم درکت میکنم 💚💚💚💚

اولن درسته ک بچه ها الگو برداری میکنن و دگ اینکه تایم پریودی هیلی تاثیر رو مادر داره و باعث میشه مادر پذیرشش کم بشه و گلم بچه داشته کنجکاوی و انرژی شو خالی میکرده و اینکه نادر اون بچه عصبی نگاه می کرده و اینا. تصور شما از این نگاه یک نگاه منفی ساخته. و باعث شده شما سریع واکنش داشته باشی.. پس عزیز دلم میتونستی بالبحند بچه تو بغل کنی و یک لبخند هم ب اون مادر بزنی و بگه بچه هست دگ و تمام.. ب خودت تو تایم پریودی سخت نگیر. و بهم ریختی بخودت تکرار کن من عصبی هم ب دلیل هورمون هام هست و سعی کن جاهای ک کنترلی رو بچه ت نداری نرو.. مهم ترین ثواب جای هست ک در خدمت بچه ت باشی و بهش عشق بدی. و عذاداری هم تو تلویزیون دنبال کنی. تا این دوره پریودی ت هم بره. ودوره حساس هست. آخر شب باعث نشه وقتی همه چی آرومه تو خودت و سرزنش کنی.

🥲🥲🥲🥲🥲نه ماها هممون حداقل ی بار همچین کردیم واقعا فشاری که رو مادره رو هیچکس نیست مخصوصا تو سن بچه ها ما
من خودم چند وقته خیلی زود عصبی میشم تو نت خوندم کم خونی باعثشه میخوام دوباره قرص آهن بخورم
ببین چاره اش اینه ی مدت کمتر بری خونه مامانت
یا به مامانت بگی هر وقت داداش اینا نیستن بگو ما بیایم .بچه ها یکم باهم ناسازگارن

سلام عزیزم منم اینجوریم خودمم دیوونه شدم همش بچمو دعوا میکنم از بس اذیت میکنن من بخدا مخم نمی‌کشه من پیست دیر خوابیدم لامصب خوابم نمی‌برد که بعد امروز دخترم ۶صبح بیدار شده گریه گریه رو پات تکونم بده منم گفتم نه بگیر بخواب انقد جیغ زد گریه کرد شوهر منم این گریه می‌کنه منو مقصر می‌کنه میگه نزار صداش دربیار اصلا درک نداره نمیکنه خودش بچه رو ساکت کنه به من میگه نزار گریه کنه همیشه صداشو ذرمیاری و این حرفا منم از ترسم بخدا که ساکت بشه یه دونه زدم در کونش یه دونه م بیشگونش گرفتم بچم هی گفت وای دردم اومد گریه ای کردا بدتر شد بعدش اعصابم خورد میشه میگم چرا اینکارو کردم می‌شینم گریه میکنم ولی چه فایده اون لحظه باید جلو خودمونو بگیریم

یه مدت پرت کردن آب وغذا توسرشونه بعدیادشون می‌ره مخصوصا وقتی خیلی بگی این کارو نکن بیشترلجبتزی میکنن

عزیزم اون کار های بد بقیه رو یاد نمیگیره ،این رفتار های پرخاشگرانه تو و شوهرت هست که داره رو بچه تاثیر بد میزاره ، حتما با مشاور صحبت کن، این وضع پیش بری توی نوجوانی ،باید منتظر چیز های خیلی وحشتناکی از شما دخترت باشی ها در ضمن، اگ اعصاب نداری ،یه دونه پوکساید ۱۰ بخور هر روز، خیلی کمکت میکنه ،مشاور هم بزی ،بهت توصیه میکنه بخوری

سوال های مرتبط

مامان ترنم مامان ترنم ۳ سالگی
سلام خوبین میخوام راجبه مهد دخترم تایپیک بذارم چون خیلیا ازم پرسیدن من ب اندازه یک ماه پیش دخترم موندم دو سه روز داخل کلاس رفتم ولی بعدش گفتم فقط مخصوص بچه هاست اصلن صندلیش کوچیکه من نمیتونم بعدش رفتم سالن تا چندوز بعدش گفتم تو سالن گرمه میخوام برم تو اتاق مدیر خلاصه هرزگاهی بهم سرمیزد بغلش میگرفتم من هستم خلاصه خونه هم براش غصه میگفتم یا پیش پدرش بهش میگفتم خیلی قویه خیلی معلمشو دوست داره دخترم در کلاس نمیبست گریه میکرد منو نمیدید یا تو جمع بچه ها نمیرفت یه معلم فقط با سدنا بود یه روز یعنی بعد یک ماه خلاصه بیست دقیقه آخر رفتم تو حیاط کلاس تموم شد گفتن مامانت اومد دم در سریع اومد دم در بهش گفتم تو حواست نبود گاز روشن بود رفتم خاموش کنم تو حواست نبود من بهت گفتم بعدش تو راه برات آدامس خریدم کلی خوشحال منم کلی بهش اب وتاب دادم تو چقد قوی آفرین مثلن داشت بازی میکرد با گوشی حرف میزدم ب همه میگفتم من رفتم گاز خاموش کنم تنها بود تو مهد گریه نکرد کلی اعتماد بنفس کلی تشویق همین روند ادامه دادم الان خودش میره تو. کلاسش بدون من میمونه ب زور هم باید بیارمش اگ تعطیلات باشه گریه مهد داره بریم مهد واقعن صبوری کردم