۱۵ پاسخ

خب چرا برای بچت تشک نرم نمیبری خونه مادر شوهرت ک اونم رو تشک نرم بخوابه اول باید خودت برای بچت ارزش بزاری تا دیگران ببین بهش ارزش بزارن

عزيزم من هميشه تُشك بالشت ميبرم واسه پسرم بايد خودمون اول ب بچمون ارزش بديم

خودت براش بیار یه دست پتوی نرم وبالش مخصوصش همراه داشته باش

نه حس بدی ندارم درک میکنم خونه مادرشوهر...شهر ما کلا نوه پسری رک دوست ندارن ...فقط نوه دختریشون رو خیلی قبول دارن

خودت پاشو تشک بیار بنداز زیرش

من هميششششه برا دخترم پتو بالشت ميبرم. تشكم براش درست كرديم گذاشتم اونجا . براي خونه مادرمم همينطور

آره چی بد باید برا دوتاشون بندازن دخترمن با پسرخواهرشوهرم دوروز فاصله دارن هروقت میرم خونه مادرشوهرم اونم هست نرم و برادخترمن میندازن....

خودت براش رخت خواب ببر یه دست جم و جور بزار توی کاور برای اینجور وقتا

توت فرنگی بیدار شد برو کمرشو ماساژ بده بگو بچم کمرش خشک شد ایکاش خودم پتو میاوردم

من بودم دیگه اونجا پا نمیزاشتم

من از روز اول همراه خودم بردم، دیکه نبردم وقتی بزرگتر شد خودم میرم پتو نرم میارم یا میکم بیارن وقتی رو پام خوابه،
حتی یمبار هم پتو مال نوه قبلی که خالا بزرگ شده آورد پهن کرد براش گفتم نه مامان این خیلی وقته استفاده نشده خوب نیست میترسم خاکی باش لطفاً همون مسافرتی نرمه رو براش بیار،
بعضی جاها حکم میکنه خودت هم زبون داشته باشی وگرنه توقع نکن آخه بعضیا شعورشون نمیرسه

والا من خودم برای بچم احترام و ارزش قائل هستم
ی دست گرفتم گذاشتم اونجا
منتظر نباش کسی برات کاری کنه خودت دستبکار شو

مامان کیان راست میگه افرین اول خودمون باید بچه هامونو ببریم بالا من هم دختر خواهر شوهر دارم تغریبا هم سن یه جا ببینم اینحوریه اول که بهشون میگم بدم خودم نمیزارم اندازه سر سوزن حتی اجحاف بشه در حق بچم در بزرگسالی اعتماد به نفسشونو از دست میدن

اگه خونت نزدیک بروازخونه بیار

خنده خنده بگو بهشون

سوال های مرتبط

مامان مسدود شدم💔 مامان مسدود شدم💔 ۱ سالگی
سلام خانوما شما بکید من چیکار کنم بچه ی برادرشوهرم فلج مغزیه خیلی ناجوره ۱۳ سالشه نمیتونه حرف بزنه و راه بره همش جیغ میزنه و صداهای ناجور در میاره همه رو کتک میزنه گاهی اوقات من و بچمم میزنه و رفتارش خیلی روی بچم تاثیر میزاره بچه منم یاد گرفته همش جیغ میزنه و عصبی شده هرچند اونا یه شهر دیگه هستن ولی ما ماهی یه بار میریم یه هفته خونه مادرشوهرم برادرشوهرمم هر روز از صب تا شب بچه ش رو میاره اونجا الانم ک اومدن اینجا من قشنک حس میکنم از دیروز تا حالا رفتار بچم عوض شده داره از اون الگو میگیره اینم بگم ک هیچ جوره من نمیتونم ارتباطمو باهاشون قط کنم چون شوهرم همین یه برادر رو داره و خیلی رو خانواده ش و مخصوصا بچه ی برادرش حساسه تا جایی ک وقتی اونا باشن تمام کارای بچه برادرشو انجام میده بهش غذا میده پوشکش رو عوض میکنه ولی برای بچه خودمون هیچ کاری نمیکنه من از این موضوع خیلی ناراحتم واقعا بچم داره این وسط اسیب میبینه برادرشوهرم و زنش هم خیلی بیخیال هستن با وجود اینکه جاریم دکتره ولی از دهنیه خودش و بچه ش میزاره دهن بچه ی من جرات هم نمیکنم چیزی بگم ک ناراحت نشه ولی واقعا دارم عذاب میکشم با همچین مسائلی نمیتونم کنار بیام شوهرمم که کوچیک ترین محبتی بهم نمیکنه پول درست حسابی هم بهم نمیده نمیدونم چیکار کنم دیگه