۱۰ پاسخ

خیلی موافقم عموی من دیپلماته وماموریت هایی که میخوره به کشورهای دیگه ۶سال ۸سال ۴سال تواکثرکشورها زندگی کردن وزن عموم ۳تا بچه آورد انقدرکه شرایط براش اوکی بود وهمه چی فراهم بود زن عموی قرتی من که فقط به خودش فک می‌کرد میگه ۴رومی هم میارم فقط ایران بچه نمیارم اکثراقوام ماوهمسرم ودوستامون که کشورهای دیگه ساکن هستن واقعا ازاونجا راضی هستن اما همسرم وخودم وابستگی به خانواده داریم شرایط رفتن را داریم ولی فقط فعلا مسافرت میکنیم وبرمیگردیم همسرم میگه درآینده نزدیک میریم ولی الان نه منم دوست دارم فرزند دومم را اونوره دنیا بیارم

چرا فکرمیکنید آسمون کشورهای دیگه رنگ قشنگتریه
چندتا کشور رفتید و زندگی کردین ک فکر میکنید اونجا بهشته اینجا جهنم؟
چقد راجع به بیکاری و آمار کارتن خوابهای اروپا و آمریکا اطلاع دارین؟
چقد درباره تبعیض نژادی تو اون کشورها اطلاع دارین؟
اونجاها باید عین چی کار کرد تا حداقل رفاه فراهم بشه

خیلی باهات موافقم .
متاسفانه شرایط زندگی تو کشور ما خیلی سخت‌تر از جاهای دیگه دنیاست ‌و تلختر اینکه از اطرافیانم هر کس رفته خیلی راضی هست و حتی به برگشت فکر هم نمیکنن

من که حتی میلیاردرم بشم دومی رو نمیارم دیگه تموم شد،بس که عوارض جسمی تحمل کردم

من حتما برای دومی از اینجا رفتم دیگ داریم تصمیم میگیریم بریم زندگی دیگ اینجا هیچ فایده ای نداره حداقل رفاه بچه همون تامین

دقیقا منی
اصلا دلم بچه نمیخواست و الان همش میگم ۱۸ ماهه شه دوباره اقدام کنم،باز میگم ولش کن یکی دیگه رو اسیر نکنم
دو دلم سختیش هست شرایط کشور هست
بیارم نیارم
ولی قلبا دلم میخواد

درسته امنیت ونمیدونم هواش یاچیزای دیگه ولی کدوم کشوراینقدرگرونی داره به خدا قسم آدم هایی هستن واسه نان شب موندن بعدشم وقتی پول نباشه هیچی نمیشه این همه گرونی همه جوانان روبدبخت کرده بیچاره مستاجرها

گلم‌میشه بگی روش جلوگیریت چی بود ۶ سال باردار نشدی

من اگه دومی رو نمیارم بخاطر شرایط مالی و جسمیه وگرنه اگه ب این ک کجا زندگی میکنم فکر میکردم همین یکی هم نمیاوردم ولی در کل ایران بهترین کشور دنیاس اگر درست اداره میشد من هیچ کشور خارجی نرفتم اما هرکیی اطرافم دیدم رفته خیلی هم راضی نبوده پسرخالم بعد ده سال زندگی تو انگلیس اومد ایران گفت دیگه نمیرم اونجا اصلا زندگی ب قشنگی بودن کنار خانواده و هم شهریام نیست.

اگه شرایط مالیشو دارین بیار خیلی مهمه وضعیت اقتصادی

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل ۱ سالگی
مامانا
من و همسرم قبل از به دنیا اومدن دخترم خیلی باهم رفیق بوذیم کنارش کلا لهم خوش میگذشت من ناخواسته حامله شدم و تو کل دوران بارداریم خیلی مراقبم بود من همیشه میگفتم دخترم خیلی خوشبخته ک بابایی مثل تو داره اما با به دنیا اومدن دخترم کلا یه ادم دیگه دیدم اصلا با کسی ک ۸ یال باهاش زندگی کرده لودم فرق داشت چقددددر من درگیر افسردگی بعداز زایمان بودم شوهذم خیلی وقتا بهش دامن میزد با درک نکردناش با مسخره کردناش
تو مسیر بچه داری کمکم نکرده تو این ۱۵ماه هر شب به یه بهونه ای میگیره زود میخوابه مه از زیر کار در بره من میدونم اون میره بیرون کار میکنه خسته میشه توقعم ازش اینه نیم ساعت بچه رو بدون اینکه دنبال سر من راه بیفته بگیره من بتونم یه غذا درست کنم توقع زیادیه ؟؟
توقع داره چون میره کار میکنه سرتا پاشو ماچ کنم
من ب خاطر درک شرایطش خیلیی وقته یه ارایشگاه ساده نرفتم اونوقت میاد میگه همکار خانومم موهاش این رنگیه ابن مدلیه دلم میشکنه ادم اهل خبانت و این حرفا نیست
اصلا حس میکنم دخترمونو دوست نداره دایم تا یه ثانیه بچم غر نیزنه شروع میکنه به گله به خدا ک این چ غلطی بود من کردم و هزارتا حرف اینجوری
دیشب من مزیض بودم تب ۳۹ درجه داشتم رفتم دکتر برام سرم گرفت تو اون فاصله ک من زیر سرم بودم ۴ بار اومد چرا چون نمیخواست دو دیقه بچه رو بغل بگبره و نگه داره
اونم مریض بود البته ولی مریضیش خفیف تر از من لود دکتر برا جفتمون سرم گرفت من با اینکه حالم بدتر بود بعد از سرم خیلی خوب شدم اما شوهرم امروزم ابنو کرد بهونش و کل روز رو گرفت خوابید
بعذش هی میگفت حالم بده ولی دیگه من اصلا ناراحتش نبودم انگار ازش سرد شدم خیلی حرفای دیگه هست ک جاش نیست اینجا بگم
شما جای من بودین چکار میکردین ؟