امروزخونه مامانمم بودیم امشب واسشون مهمون اومد مام بودیم خلاصه
طرف برگشته میگه
هنوزم پوشکه🙄بگیرش دیگه بزرگه🥴😑
خیلی ریلکس گفتم رشدو تکامل و یادگیری بچه ها متفاوته
اینم میگذره هروقت امادگیشوداشت میگیرم
گفتم پارسا ۱۸ماهگی کاملاخودش خودشو ازپوشک گرفت چون امادگیشو داشت
دخترم فعلا نداره

اخرشم باز گفت
این حرفا چیه بگیرش دیگه بزرگه
لگن بخر اونجا ردستشویی کنه 😐😐😐😐😐😐😐😐😐

خدایااا شکرت 🥲
وقت نشد شامش بدم
ساعتای ۱۰ونیم بود شامش دادم برگشت گفت دولیوان شربت خورده شام نده
😐 چرا بزور میدی حالاگرسنم بود اینقد گفت نصفو بالااورد😐

بعدگفت این لباس چیه تنش کردی شباسردش میشه
گفتم موقع خاب عوض میکنم
لستین بلندوشلار میکنم تنش چون پتو نمیزاره بمونه
میگه استین بلندچرا میپوشی 🙄🙄🙄🙄🙄

خدایاااااابازم شکرت 😂😂
ازاین فضولام شمادارین 🥴
حالا من برام مهم نیست
کاری ک ازنظرم درسته همونوووو انجام میدم

تازه رفتنی پانی خورد زمین گوشه لبش پاره شد خون اومد 😒

تصویر
۱۱ پاسخ

دایه مهربون تر از مادر زیاده متاسفانه
و درکت میکنم چقد رو مخن

نه من اصلا با اينجور آدما حرفم نميزنم
يا يجوري ميگم بفهمه دهنشو ببنده
ولي در كل هر كي دوتا بچه بزرگ كرده فك ميكنه متخصص اطفال

برچشم بدودهن بدلعنت
لعنت بردهانی که بی موقع بازشود🥺
امشب شاه عبدالعظیم بودیم یه دختری بودشبیه دخترشماچشاآبی موفرفری
یادشماکردم هم اونجا🥰

آره بابا از قدیم نشنیدی میگن در دروازه ی شهرو میشه بست ولی دهن مردم رو نه اونا حرف میرنن فقط ب عادت های بچه ی تو ک آشنایی ندارن بنداز پشت گوش

ماشالا ب دخترمون 🥹❤️
منم دارم و بسی حرص میخورم

خب قشنگ معلوم بچه چشم خورده یه تخم مرغ یریع میبردی تو اتاق براش میشکوندی تا بچم اونجوری نخوره زمین اره این ادما منم دارم

وای خدا چقدر تحمل اینجور ادما سخته

ی مدت دخترم اسهال شدمنم هی پوشک میکردمش بخاطراینکه دوروبرم کثیف نشه.. ی بنده خدایی اومدخونمون میگه چراپوشک میکنی ببرش دستشویی تامدفوع کنه 😅😅😅😅هرچی میگم لامصب بچه اسهاله تاوقتی من دستشویی ببرمش میریزه ازپیشش حرفموبه خیالش نمی آورد... آخرعصبانی شدم گفتم تواسهال بشی چیکارمیکنی ی لحظه دیرتربری میریزه توشلوارت پس ازبچه کوچیک انتظارداشته نباش😐الاااان همه شانس ماتمیزززکارشدن 😅😅😅😅😅

اصلا برات مهم نباشه عزیزم
به هیچ عنوان زود از پوشک نگیر
یاد دخترم می افتم دوست دارم گریه کنم به خاطر
حرف اطرافیان زود گرفتم بچم خیلی استرس کشید
اذیت شد اصلا دوست ندارم تو فامیل بچه همسن
بچه هام باشه مقایسه کنن

میخواد بگه من خیلی حالیم😂

گلم درخواست بده

سوال های مرتبط

مامان ماهور مامان ماهور ۱ سالگی
❤️در خصوص تاپیک قبلی❤️
یکی گفت امپول بزن و یکی گفت نزن و خلاصه ساعت۹ جلو در خونه بودیم همسرم گفت بیا مغازه و دپستم اینجاست و چون تو اینکاراست دست ماهورو ببینه تا رفتیم گفت ببرش بهداشت شیفت شب هستن بزنه امپول.

منم تو مسیر باز زنک زدم پزشک خانوادکیمون و ازش پرسیدم گفت برو و هاری بزن
اومذیم و ۲تا امپول هاری و کزاز زدن و تو خراش رو هم امپول زدن زیر پوستش نگممممممم چقدر گریه کرد بچه ام خداااا و من زار میزدم😭😭😭😭😭😭خواهرام و همه خانوادم اومدن و گریه میکردیم از گریه اش😭😭😭
گفتن ۲مرحله دیگه داره یه خراش ساده!!!!

تجربه شد دیگه نزاریم به هیچ‌وجه بزه جلو چون گربه اومد از خودش دفاع کنه چون احساس خطر کرده بود و برا همین یهو ماهورو خراش انداخت..

(((اینو هم بگم و من باباس نمیزاریم دست بزنه به حیوونهای خیابونی ،امروزم خواهر بزرکم که یکم بی فکره بردش جلو و خیلی ریلکس وایساد و هرجی من داد زدم بگیرش یه وقت گاز میگیرش گوش نکرد و یهو دیذم گاز گرفت،اینقدرم الان پشیمونه و گریه کرده که.ولی چه فایده!!)))

بازم خداروسکر بدتر ازژن نشد🙏🙏🙏