۱۲ پاسخ

خدا قوت. حتما از مراحل شیر شبش هم تاپیک بذاری عزیزم.
من شیر روز دخترم رو کامل قطع کردم اما شیر شبش رو نه.
فعلا نمیخوام شیر شبش رو قطع کنم اما بلاخره تا ۲-۳ ماه دیگه باید این کار رو بکنم.
و واقعا برای از شیر شب گرفتنش استرس دارم.

میدونید چون شیر خوردن همراهش یه آغوش امن هم هست نمیشه راحت گرفت برای خوابش بذاریدش تو بغلتون براش لالایی بخونید یا بغلش کنید بگید سرتو بذار رو شونه ام کم کم میبینه باز اون آغوش رو بدون شیر هم داره دختر من اوایل اینجوری عصرا تو بغلم میخوابید

خداقوت مادر عزیز

واقعا سخته
من دو ماه طول کشید شیر شب رو قطع کنم
تنها راهش هم این بود شب پیشش نخوابیدم
روزها هم کلی باید خسته ش کنی

ببخشید میدونم هر مادری صلاح بچشو بهتر میدونه ولی چرا زود از شیر گرفتید دخترتون رو?

چطوری از شیر گرفتی؟اول شیر روز بعد شیر شب؟
من امروز پسرم اصلا شیر نخورده
الان نمیدونم شیر شب بدم یا نه

الهی نگران نباش و قوی باش این روزاهم میگذره درسته خیلی سخته

خداکنه منم بتونم خیلی سخته ازشیر گرفتن

خسته نباشی عزیزم ولی ب نظرم از پوشک گرفتن غول تره

خدا قوت عزیزم❤

تاپیک تو خوندم به زندگی امیدوار شدم. ازززبس دختر من شیر خورده این چندوقته واقعا روانم خط خطی شده

خسته نباشی

سوال های مرتبط

مامان آیه کوچولو مامان آیه کوچولو ۲ سالگی
روز چهارم چالش غول بزرگ از شیر گرفتن
امروز روز عجیبی بود...
آیه ۱۰صبح بیدار شد صبحانه خورد ولی نه زیاد در حد ۲ لقمه
تا ۱۲کارهامو انجام می‌دادم و آیه یکم بازی کرد
ساعت ۱۲آماده شدیم و با بابام و خواهرم ک ۱۱سالشه رفتیم پازک...
از شام دیشبش براش یکم برداشتم و تو پارک بهش دادم...یکم بازی کرد و رفتیم‌خونه بابام اینا ...اونحا هم کلی مشغول بود تا ساعت ۳ ونیم ک دیگه بیقرار می می یود و خوابش میومد....آماده شدیم رفتیم تو ماشین و بابام براش بستنی خرید خورد و بازم گفت می می چون خوابش میومد و عادت داره با شیر بخوابه....با گوشیم براش لا لایی گذاشتم و خوابوندمش تو بغلم ک دیدم یه دور ک ماشین زدیم خوابش برد...آوردمش خونه و تا ساعت ۵و۴۰دقیقه خوابید...بعد پا شدم یکم شیر خورد و بازم سرگرم بود تا ۱۱شب ک باز شیر خورد و خوابید....
یعنی آیه امروز بدون شیر خواب عصرشو رفت✌️
و ۲وعده شیر بیشتز نخوزد👍
این بود خاطرات روز جمعه ای بدون می می😁


ولی فردا روز سختی خواهد بود چون مامانم اینا نیستن و آبه بقول معروف دورش خلوته و این ینی کارم دراومده🤦‍♀️😬
مامان آیه کوچولو مامان آیه کوچولو ۲ سالگی
تجربه روز اول غول بزرگه از شیر گرفتن

امروز آیه ۱۰ صبح بیدار شد و تا۲ونیم ظهز شیر نخورد...
با هم عدس پلو درست کردیم برای ماهار،توی همه مراحل همراهم بود و ازش کمک گرفتم و این خیلی مشغولش می‌کرد...
ما بینش خوراکی های مختلف مث انواع میوه کیک خونگی برنج بوداده و غیره بهش میدادم ک کمتر یاد می می بیفته چون اگه بگه می می دیگه خیلی سخت میشه رو حرفش حرف آورد و بهش شیر نداد....
۲ونیم یکم شیر خورد و باز بازی کردیم و ساعت ۴با شیر خوابید و ۶عصر بیدار شد
دیگه از ۶ شیر نخورد تا ۸ونیم شب
دوباره ۸ونیم شیر خورد و دیگه رفت تا ۱۱ونیم ک موقع خوابش بود...
خونه ترکیده چون بیشتر تایم و حواسم و گذاشتم برا آیه
پش توی این پروسه دنبال شرایط نرمال و خونه مرتب نباشید
فقط خوراکی های مقوی
مایعات
و بازی های متنوع براش بچینید
اگر میتونید بیشتر از خونه ببریدش بیرون که خب امروز بارندگی بود اینجا و من نتونستم ببرمش بیرون....
همین دیگه
لین بود تجربیات یک مادر خسته و له از روز اول چالش🫠🤦‍♀️
مامان آیه کوچولو مامان آیه کوچولو ۲ سالگی
تجربه روز دوم چالش غول بزرگ از شیر گرفتن
تایم خواب آیه از آخرین مسافرتی ک رفتیم به هم خورده و هنوزم درست نشده.
امروز ۱۱ونیم از خواب بیدار شدیم و آیه تا ساعت ۳ونیم شیر نخورد...توی این تایم با هر چیزی ک فک کنید بازی کردیم...خوراکی های متنوع خوردیم ولی چون هوا بارونی بود نتونستیم بریم پارک یا پیاده روی،ساعت ۳و نیم یکم شیر خورد و پاشد رفت دنبال بازی و ساعت ۵دوبازه شیر خورد و خوابید تا ۶ونیم بعدم آماده شدیم‌رفتیم دکتر کودکان،دکتر زینک و یه قطره آهن اضاف بر اونی ک به آیه میدادم نوشت و گفت بهترین تایم و بهترین روش و برای از شیر گرفتن امتحان کردی،تا آخر شب ۲بار آیه شیر خورد و ۱۱ونیم هم باز شیر خورد و خوابید...
اینم بگم ک کلی غذا و خوراکی برای آیه برداشتم‌ک توی مسیر و توی ماشین بهش بدم‌ک سرگرم باشه.
خاکشیر و تخم شربتی هم درست کردم،یکم دانه چیا بهش اضاف کردم و میریزم تو بطری آب آیه که همراه با آبش بنوشه....!
همین دیگه....
شما هم اگر تجزیه ای دارید بنویسید ک‌استفاده کنیم همگی
این بود تجزیه یک مادر مصمم همراه با کمی خستگی آخر شبی🫠😁
مامان آیه کوچولو مامان آیه کوچولو ۲ سالگی
تجربه روز سوم چالش غول بزرگ از شیر گرفتن
امروز ما از ساعت ۱۱و رب شروع شد،آیه میل زیادی به صبحانه نداشت و این کار و سخت کرد...همش بهونه شیر میگرفت...منم سریع یه موز گذاشتم تو کیفم و آماده کردم بریم پیاده روی،خداروشکر هوا هم خوب بود،تنها ناهاری هم ک فرصت داشتم درست کنم این بود ک یه بسته گوشت و بکم نخود و لوبیا و سیب زمینی بریزم تو زودپز و زیرشو کم کنم و بریم.....یکم ک راه رفتیم خسته شد و گفت بغل خداروشکر صندلی بود و نشستیم ....بابا محمدم به ما پیوست و باهم رفتیم پارک،یکم بازی کرد موزشم خورد و برگشتیم خونه....غذا آماده بود خوردیم و آیه یکم بازی کرد و دیگه خوابش میومد...ساعت شده بود ۴شیر خورد ولی نخوابید...دیگه بابام اینا اومدن و سرگرم بود و تا آخر شب ۲بار بیشتر شیر نخورد ولی متاسفانه بااینکه روزش نخوابید بی‌خواب شده بود و تا ۱ونیم شب بیدار بود....
یه نکته ای هم بگم...اینکه بچه دورش شلوغ باشه خیلی خوبه تو این دوران.اگر
کسیو دارید حتما ازش کمک بگیرید....

این بود خاطرات از شیر گرفتن یک مامان مصمم😁✌️