سلام مامانا🤰🏻
من ٣/٤ روز پيش يهو حالم بد شد و درد شديد قفسه سينه گرفتم قلبم تير ميكشيد نميتونستم نفس بكشم از درد حتي نميتونستم تكون بخورم .. به زور داداشمو صدا كردم خداروشكر صدامو شنيد اومد تو اتاق ديد حالم بده رفت مامانمو صدا كرد ، مامانم زنگ زد اورژانس سريع اومد ، وقتي اومد يذره بهتر شده بودم . دكتر اورژانس فشارمو گرفت و معاينه كرد گفت ضربان قلبت خيلي پايينه بايد بريم بيمارستان منم گفتم نه بهترم نميام گفتن نه نميشه بايد حتما بيايد ضربان قلبتون نرمال نيست منم گفتم خودم ميرم بيمارستان با شما نميام .. خلاصه اونا منتظر موندن كه من حاضر شم برم بيمارستان از منم امضاء گرفتن كه باهاشون نرفتم به رضايت خودم بوده.. رفتم بيمارستان اونجا ازم نوار قلب گرفتن گفتن ضربان قلبت پايين منو فرستادن قسمت بلوك زايمان گفتن چون تازه زايمان كرديد و جراحي داشتيد و سزارين شدي تا ٤٠ روز هر اتفاقي كه برات بيفته بايد بررسي بشه و ما ربطش ميديم به زايمان.

۱ پاسخ

من ازوفتی زایمان کردم سردردایی شدیدی دارم

سوال های مرتبط

مامان الوين 👶🏼 👣🧡 مامان الوين 👶🏼 👣🧡 ۵ ماهگی
اونجا دكتر گفت ما احتمال آمبولي ميديم و شما بايد بستري بشي تا ازمايش بگيريمو و.. تا مطمئن بشيم.. من اونجا ريختم بهم تا گفتن بايد بستري بشي 🥺 بهشون گفتم نميخوام بستري بشم همينطوري ازم ازمايش و چكاپ بگيريد گفتن نميشه بايد بستري بشيد بخش قلب ccu تا تحت نظر قرار بگيريد.. منم گفتم نميخوام بستري بشمو با رضايت خودم امضاء كردمو اومدم خونه نميتونستم از بچم دور باشم .. اومدم خونه مامانم اينا و همسرم نذاشتن گفتن خطرناكه حتما دكترا يچيزي ميدونن بايد حتما بريم بيمارستان تا خيالمون راحت بشه .. رفتيم بيمارستان نيكان همونجايي كه زايمان كردم .. اونجا ازم ازمايش و نوار قلب و اكو قلب گرفتن چند تا دكتر اومد منو ديد .. ٢ساعت تو اورژانس بودم تا جواب ازمايش اومد خداروشكر امبولي نبود و جواب ازمايشا خوب بود ولي همچنان ضربان قلبم پايين بود دكتر قلب گفت بايد حتما بعدا بيايد قلبتون و بررسي كني اونشب مرخصم كردن خداروشكر ولي گفتن حتما برم پيش دكتر قلب ويزيت بشم.
حالا نميدونم قلبم بود يا فشار زيادي كه اين چند وقت رومه مثل بي خوابي استرس افسردگي و..
اميدوارم كه چيزي نباشه 🥰
مامان پناه مامان پناه روزهای ابتدایی تولد
پارت۲تجربه زایمان سزارین با بیحسی
اونجا کلی ازم آزمایش گرفتن و تست نشتی کیسه آب و متاسفانه تستم مثبت شد دکتر اونجا گفت باید معاینه ات کنم به دکترت اطلاع بدم و معاینه کرد ۲سانت بودم خیلی دردم گرفت و اذیت شدم پرستارحول کرده بود گفت تشکیل پرونده بده تستت مثبت شده باید بستری بشی منم گفتم نه امکان نداره زنگ دکترم بزنید من بیمارستان دیگه ای قراره سزارین بشم ن اینجا دیگه زنگ دکترم زدن گفت باورژانشی برو بیمارستان ایران و کلی برخورد کرد کهرا صبح نیومدی گفتم بیا الان اومدی من بیرون از شهرم تا بری خودم می رسونم حالا من نه ساک زایمان خودم ن بچه رو با خودم نیاورده بودم چون فکر نمی کردم بخوام زایمان کنم خلاصه تو راه بیمارستان ایران بودیم دکترم ز زد گفت برگرد علوی اتاق عمل بیمارستان ایران یکی خونریزی کرده پر هست😐😐خلاصه برگشتیم اونجا دکترم اومد دید بچه افتاده تو خشکی زود کارای بستریم و کردم شوهرم زنگ زد مامانم و ابجیم وسایلای خودم و بچمو آوردن ۸رفتم اتاق عمل
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت دو


خب من زنگ زدم به زایشگاه بیمارستان گفتم نمیزنن برام نمیشه نزنم یهو گفتن که دوس داری بچت ناقص باشه بیا خودمون بزنیم خب من رفتم و زدم اومدم خونه دیگه یه دردای ریز داشتم میرفتم معاینه و دهانه رحمم کلا بسته بود تا یه شب رفتم زایشگاه گفتن خانم چرا میای اینجا فلانه برو بیمارستان دیگه ای منم گفتم باشه تا شدم 40 هفته دیدم خبری نیست رفتم بيمارستان غرضی خب معاینه کرد گفت باز نشده برو فردا بیا من فرداش که رفتم تا ضربان قلب بچه اومده پایین و درد داشتم اما نه زیاد خب یهو خانمه گفت چرا دهانه رحمت کلا بستهه باز نمیشه اخه بچه اومده پایین منم گغنم یعنی بخاطر امپولا فمولایفا نیستت وای همه ریختن توهم که چرا تو این هفته زدی بچه میخاد بیاد دهانه رحمت بسته سفت شده و نمیزاره خلاصه گفتن برو 20 دقیقه دیگه بیا من رفتم و گفتن ضربان قلب بچه اومده پایین و سریع برو اینارو بگیر تا بستری بشی برای سزارین بعدی که میخاستم برم سزارین یهو ان اس تی گرفتن تا ضربان قلب بچه بهتر شده و گفتن بزار طبیعی پس...
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان نورا🐣🎀 مامان نورا🐣🎀 ۵ ماهگی
پارت سه :
دیگه گفتم اوکی بستریم کنید ، لباس بستری بهم دادن و فرم و دادن شوهرم و رضایتش و گرفتن و گفتن بره کارای بستریو انجام بده ماما گفت باید تا صب ازم ان اس تی بگیرن و ضربان قلب خودمم چک کنن منم اینقدر استرس گرفته بودم که ضربانم روی ۱۶۰ بود ضربان بچه ام خیلیییی بالا بود و جدا از اون شروع به تکون خوردن کرده خیلییییی زیاد تکون میخورد یه ثانیه هم بین تکوناش مکث نداشت و منم وقتی دیدم تکون میخوره گفتم میخام برم خونه خود ماماها از تکون خوردنای بچه تعجب کرده بودن به من گفتن نمیشه برم و باید صب سونو بدم گفتم میرم صب میام سونو میدم با رضایت خودم مرخصم کنید زنگ زدن دکترم دکتر گفت اگه رضایت میده میتونه بره دیگه گفتن با شوهرت مشورت کن رفتن صداش زدن اومد توی زایشگاه باهم حرف زدیم شوهرم گف باشه رضایت میدیم یهو یکی از ماماها گف اگه رفتی و بچت مُرد کاری به ما نداره 🙄 اینقدر عصابم خورد شد ک برگشتم بهش که چرا اینجوری میگی شوهرم وقتی اینو شنید گفت من رصایت نمیدم منم شروع کردم گریه کردن ک من خیلی استرس دارمو حالم بده ( ینی قشننننگ قلبمو تو سینم حس میکردم ک با چه شدتی میزنه ) شوهرم گفت نه من نمیزارم بری یه امشبو باید بمونی و از اتاق رفت بیرون ماما اومد معاینم کرد وقتی معاینه تموم شد من احساس کردم از واژنم یه چیزی بیرون ریخت ولی چون کاور روم بود ندیدم و فک کردم اون ژلی بوده ک به دستکش زد واسه معاینه
مامان نازگل مامان نازگل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود
مامان فاطمه مامان فاطمه ۴ ماهگی
سلام دیشب رفتم بیمارستان رضوی آخه جا خونمونه رفتم با درد وای گفتم اومدم برای زایمان چه امکاناتی گف برو اورژانس زایشگاه تا معاینه بشی مامانم اومد گف هشت هزار تومان گرفتن اولش نگفتن چقدر گفتن کارت مامانم کارتمو داده نظمام خوابید معاینه کرد نوار قلب گرفت برخورد خیلی خوبی داشتن گف به همراهیم برین برای بستری😄😆مامانم اومد گفت ۲۱ میلیون باید الان بدیم گفتم پس چی میگن هشت تومان گف نه بابا طبیعی ۲۱ سزارین ۲۴ هشتصد تومان هم پرید گفتم نه بستری نمیشم نمیذاشتن میگفتن بستری شو نصفش بده بقیش فردا .هر همراهی هم یکی دویست شوهرم میتونه شب تو اتاق خصوصی بگیریم واسته کنارم گفتم نه بابا نمیخام از صبح دوبار زنگ زدن عزیزم زایمان کردی نکردی بیا خطرناکه گفتم نه میرم دولتی .واقعن حیف پول نیست آدم بده بیمارستان برای یک شب ..بیمارستان دولتی رایگانه .بعدشم من بیمه کشاورزی دارم با تامین اجتماعی فرق زیادی نداره اگه آزاد بود فکر کنم سی چهل تومانی میشد .فقط برام دعا کنین دارم میرم بیمارستان برای زایمان .چون خون ریزیم زیاد شده ولی درد ندارم چهل ویک هفته شدم
مامان سهیل و سونیا مامان سهیل و سونیا ۸ ماهگی
مامان هیراد مامان هیراد ۲ ماهگی
خلاصه شوهرم مکند پیشم رفت خواهر شوهرم آورد پیشم مامانم خواهرم کوچیکه گفت می‌ترسه الان اگه بیارمش کسی پیش خواهرم نیست خلاصه ساعت پنج رفتیم بیمارستان چکاپ دوتا پرستار اومدن گفتن الان چ وقت اومدنه میخوابیدیم یکم صبح میومدی میگفتم درد دارم میگفتن زیر شکمت گفتم نه تو کمرم و پهلوهام و باسنم و واژنم گفتن خونریزی لکه بینی ترشح و آبریزش گفتم هیچی فقد ترشح تخم مرغی دارم و حالت تهوع هرچی دستگاه ضربان قلب برا پشنیدن ضربان قلب بچه گذاشتن رو شکمم هی تیکه تیکه بود و کند گفتن برو یه چیزی بخور چون از دیشب چیزی نخوردی بچه گشنشه خلاصه شوهرم آبمیوه و کیک و و.. گرفت خوردم بعد یه ساعت دوباره رفتم گفتن بازم کنده برو خونه بستنی بخور حلیم سرشیر غذا و ... بخور بعد بیا رفتم یکم خوردم حلیم از درد اشتهام کور شده بود خلاصه رفتم دوباره بیمارستان دیگه حالم خوب نبود زنگ زدن دکتر گفتن این ضربان قلب بچه پایینه دکتر گفت بستریش کنین خلاصه بستری شدم هرچی آمپول فشار سرم و .. میزدنم دردمیکشیدم ولی دریغ از یه سانت باز شدن یا خونریزی و .. دیگه هرچی ضربان قلب و نوار قلب میگرفتم تیکه تیکه بود سه تا آمپول فشار بهم زدن دیگه خودمم ضربان قلبم اومد پایین بهم ماسک اکسیژن و سرم قندی د... زدن به دکترم زنگ زدن گفتن تعطیله امروز کسی نیست حالشم خیلی بده گفت ببرینش اتاق عمل آماده کنین این نمیتونه طبیعی زایمان کنه باید سزارین بشه وگرنه یکیشون از بین میره
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت «۲»
دیگه نرفتم خونه همونجا تو بیمارستان راه میرفتم از شدت درد نمی‌تونستم بشینم مامانم بیچاره پا ب پای من درد میکشید 🥺تا ساعت ۴ دوباره رفتم برا معاینه گفتن زوده برو راه برو دوباره تا ساعت ۶ راه رفتم با قر کمر ک خودشون صدا زدن ک بیا لباساتو بپوش دیگ خوشحال شدم گفتم پمپ درد وصل میکنن بلکه یکم دردام کم بشه بستری شدم مامانمو بیرون کردن 🥺 معاینه کردن گفتن ۵.۶ سانتی پمپ رو وصل کردن دردام یکم قابل تحمل شد بعد ی ساعت دردام شدید شد که صدا زدم گفتن هنوز همونی تغییر نکردی یکم بعد ماما اومد دکتر رو صدا زد دکتر گفت کیسه ابتو میزنم منم خیلی ترسیده بودم کیسه ابمو ک زد دیک از درد نمیتونستم نفس بکشم 😭 یکم بعد مامانم و مامان بزرگم اومدن بالاسرم همش گریه میکردم میگفتم میمیرم
دیگ مامان بزرگمو بیرون کردن من گفتن مامان بالاسرم باشه همش گریه میکردم بیچاره مامانم خیلی عذاب میکشید دوباره اومدم یکی دو بار معاینه کردن گفتن زوده
دیگه ساعت فک کنم نزدیک ۱۰ شب بود همش میگفتم طاقت ندارم کمکم کنید البته ی چند باری معاینه تحریکی کردن تا دهانه رحم باز بشه بعد دکتر اومد نگا کرد گفت ۹ سانته آماده کنید برا زایمان منی ک هم گریه میکردم هم خوشحال بودم🥺