۹ پاسخ

خونتو جابجا کن

خونه دار ها . دعا کنید. که خدا برا هرکی که خونه نداره. خونه بده چون واقعا حیاط مشترک سخته به شددد. من هیچ کدوم از خانواده شوهرم یا جاری هام. به زندگی همدیگه دخالت ندارم اصلا هیچ کدوم کار به کار هم نداریم. باهم بد نیستیم ولی بازم سخته. رفت امد زیاده

به نظرم چیزی نیس که بخوای بخاطرش رابطه رو خراب کنی
بخوای نخوای چون ی جا هستید بچه ها باهم بزرگ میشن تازه خیلی هم خوبه بچه ها هم بازی دارن و از اینکه پای گوشی و تی وی باشن بهتره فقط جلو چشم خودت بازی کنن چون جنسشون مخالف همه
البته نظر شخصی منه و دوس دارم بدونی هیج چیزی ارزش نداره خودتو ناراحت کنی زندگی خیلی قشنگ تر از این چیزای کوچیک هست،بازم درکت میکنم که بخوای فرزندتو اونجور که دوس داری بزرگ کنی

صدا تلوزيون زيادكن صداشون نشنوه

منم هروقت میرفتم خونه جاریم پسرش میخواست بامابیاددخترمنم همش دعوامیکردم که من راحت نیستم اینونیارین من یکدفعه اومدبعدگفتم به جاریم که این میاداونجاهمش دعوامیکنن اعصابموبهم ریختن دیگه نیومدسمتم خونه جاریم نرفتم باشین یه جاادم آسایش میخوادبکونفرسته چه کاریه شمابارداری بگواذیت میشم

اگه فعلا توان مالی برای عوض کردن خونت و نداری و مجبوری بمونی اونجا سعی کن دخترت و ازشون دور کنی بزارش مهد ک هم سرگرم بشه هم اجتماعی بار بیاد یا وقتی میبینی سر و صدای اون بچه ها میاد یه جوری حواسش و به چیزی ک دوست داره پرت کنی ک‌ متوجه حضور اونا نشه من خودم تجربه دارم دوران مجردیم با خانوادم عموم و پدر بزرگم یه ساختمون بودیم با اینکه طبقه بالا بودیم ولی بخدا ذره ای آرامش از دست بچه های عموم نداشتیم همش پسر عموم با اجیم ک همسنن درگیر بودن یا یهو می اومد خونمون یا خواب بودیم بی هوا می اومد داخل به قول شما هر چی بیرون میکردیم فایده نداشت دیگه من ازدواج کردم که خودم متاسفانه اومدم طبقه بالا خونه مادرشوهر ولی خداروشکر راهمون کلا از هم جداست در ورودی جداست ولی بازم دوست ندارم اینجا بمونم
شمام سعی کن نزاری زیاد دخترت با پسر عموش بازی کنه مخصوصا ک ازش بزرگ ترم هست

آخه خونه جدا بگیر با کسی ک بچه داره اصلا هم خونه بودن خوب نیس اونم فامیل و خودی بنظرم مستقل شو سعی کن به یه بهونه ای بری ازونجا

چه بددد من بدم‌میاد اینجوری

چن روزه میخام هی تصمیم میگیرم برم با جاریم صحبت کنم بگم روزی یه بار بچه هاش حداقل بفرسته. بازم میگم. شاید بگه خونه مادرجونشون میرن. اخه خونه مادر شوهرم طبقه بالا هست پله هامون مشترکه. دم در خونه ما میان سر صدا میکنن خیلی روم فشاره نمیدونم چجوری با جاریم صحبت کنم برداشت بد نکنه. اخه ما باهم تا حدودی راحتیم مشکلی داشته باشیم میگیم به هم. میترسم یه جوری بگم بد برداشت کنه

سوال های مرتبط

مامان فاطمه و جوجه💙 مامان فاطمه و جوجه💙 هفته سی‌ودوم بارداری
خانما میشه پیامم رو تااخربخونید

من دوساله تو یه ساختمون که هستیم همسایه روبرو بچه هایش رو می‌فرسته میان با دخترم بازی میکنن، چندباری اومده خونمون،من یکی دوبار تا دم در رفتم دنبال دخترم خونشون، بچه هاش خیلی پررو هستن، من مهمان دارم خانمه عقل نداره بیاد بچه هاش رو ببره، میشیننپای سفره پیش مهمونام شام میخورن، یه بار دوبار هم نبوده این کارشون، پسر کوچکش حدود دوسالش هست دخترش کلاس دوم می‌فرسته میان، اذیت میکنن، من چیزی نمی گفتم ولی الان ک باردارم دیگه حوصله ام نمی‌کشهکمر درد دارم فقط میتونم ب دختر خودم ،برسم، اون روز اومدن ب پسرش میگه برو تو اتاق موتور فاطمه رو بیار بازی من شاید من دوست نداشته باشم بچه آن بره بدون اجازه تواتاقم، پسرش هم میزنه وسایل رو خراب میکنه، یا پیش آب سردکن آب میریزه،اوروز دخترم ۳سال ونیمش هست میگه خاله بیا نگاه اسباب بازی هام کن، منم گفتم برو خودت هر چی میخوای بیار اینجا نشون خاله بده وسایل بابا ریخته، ورداشته رفته تو اتاق وسایل شوهرم ریخته لباساش اونجاست، خیلی دلخور شدم از همون روز محلش نمیدم، در حد سلام تو ساختمون، چون فهمید قبول ندارم بره تو اتاق ،ولی رفت ، امروز در زد باز نکردم،یهمدت هست سرد شدم بنظرتون کارم اشتباه بوده محل نمیدم