خانما یکم مشورت
من خواهرشوهرم بچش کوچیک که بود میذاشتش یجا و میرقت بیرون گاهی پیش من گاهی پیش اون یکی خواهرشوهرم گاهیم پیش مامانش( که خیلیم شیطون بود و اذیت میکرد) حالا نمیدونم ربط داره یا نه اما الان بچش از اوناییه که بدون مامان باباش و بدون اجازشون هرجایی میره خونه همسایه ،خونه دوست و اینا
از طرفیم بچش خیلی غد و لجبازه اگه کاری بخواد بکنه مامانش بگه نه دوتا اشک میریزه دوتام مشت به مامانش میزنه و میکنه، و اینم بگم که خیلیم بی دست و پاست مثلا تا حالا چندین بار تب لتشو زده شیکونده
هروقتم پیش همیم هی میخواد پسرم رو بقل کنه من نمیزارم یا هی بازی هایی با پسرم میکنه که یکم اذیت کنندس خلاصه که من تا جایی که بشه و بحرفم گوش کنه کنترلش میکنم
حالا اینا رو گفتم که به اینجا برسم
من میرم باشگاه بچمو میزارم پیش مامانم و جایی دیگه دلم نمیخواد به دلایل بالا بزارمش یه دلیل دیگم اینکه چون بچه خواهرشوهرم خیلی شیطون بود و اذیت میکرد همون روزا بخودم گفتم هروقت بچه دار شدم هیچجا نمیزارمش
حالا خواهرشوهرم چندبار تاحالا گفته بیارش پیش من میری باشگاه من گفتم که مرسی اجی اریا اذیت میکنه و خونه مامانم بابام میبره بیرون تابش میده و اونجا تاب داره توش میخوابه و با این حرفا پیچوندمش عصریم پشت تلفن به شوهرم گفت خانمت میره باشگاه اریا رو بیارش اینجا البته اگه زنت میزاره😑
منم به شوهرم گفتم نه خونه مامانم میزارم خوابش میاد و بچه اجیم یوقت اذیتش میکنه
حالا باهام قهر کرده😶
بنطرتون کارم اشتباهه که هیچجا نمیزارمش؟

۱۷ پاسخ

منم غیر از مامان و شوهرم پیش کسی نمی‌زارم

افرین خوب کردی
بذار قهر کنه خودش اشتی میکنه
اصلا چرا گفتی میرم باشگاه ک بدونه به اون چه
به شوهرت بگو بچه چند مدل تربیت میشه خوب نیست بگو من میتونم به مامانم امر و نهی کنم ک با بچه اینطور رفتار کن انطور رفتار کن ولی به خواهر تو ک نمیتونم پس بهتره ک بره پیش مامانم

بهترین کار رو کردی اصلا بچتو جایی نزار بجز مامانت به کسی اعتماد نکن

خوب کاری میکنی که جایی نمیزاری من خودمم اصلا دوس ندارم بچه هامو تنها جایی بزارم مگه اینکه مجبور بشم مثلا بینی م شکست یه روز و نصفی بیمارستان بودم گذاشتم خونه خواهر شوهرم.ودوس دارم هرجا میرم بچه ها باهام باشن چون نمیدونم چرا ولی دوس ندارم .ولی جدا از اینا من مادر شوهرم فوت کرده پدر شوهرم که زن گرفته الان دوتا بچه داره کلاس پنجم و کلاس دوم از ده سال پیش که من عروسی کردم پدر شوهرم و خانومه عزیزش هرجایی که میرفتن بچه هاش پیش من بودن خییییلی خیلی حیلی هم مودب و باتربیت هستن دیگه شاید اینا استسنا باشن چون بچه رو زیاد اینور و اونور ول کردن خوب نیس

بهترین کار رو میکنی منم پسرمو فقط میزارم پیش مامانم حتی نمیزارم داداش کوچیکم ک ۱۲ سالشه بغلش کنه چون میدونم شیطونه

بهترین کارومیکتی عزیزم
منم فقط بچمو پیش مامانم وشوهرم میزارم.تاحالا پیش خواهرخودمم نزاشتم.حتی یه عمل داشتم ۴روزبستری بودم دختر۳سالمو پیش کسی نزاشتم پیش شوهرم بود.البته شوهرمنم مثل خودم فکرمیکنه بچمو دست مامان خودشم نمیده😂😂ولی درکل همه ی مردا مثل هم نیستن هرکس یه جورفکرمیکنه عزیزم

بهترین کاررومیکنی

مادر شوهر من یک بارم نگفت بده من نگهش میدارم تو برو باشگاه یا به کارت برس آرزو به دل موندم یکم درکم کنه فقط میگه مگه چیکار میکنی یه بچه اس ما قدیم هزارتا کار میکردیم یه بار دیدم تو اس ام اس با شوهرم بحث کرده شوهرم گفته بود دو دیقه بچه رو نگه دار زنم به کارش برسه اونم گفته بود به من چه از من توقع نداشته باش منم از اون موقع لج کردم اصلا دلم نمیخواد یهدلحظه بچم پیشش باشه یا مثلا میگه میخوام ببرمش حموم آب تنی گفتم نه بهتره عادت نکنه فقط یاد بگیره با خودم بره توام بگو نمیخوام مزاحمت بشم خودت بچه کوچیک داری هروقت مامانم نبود میارمش

ببین بچه رو نمیشه هیچ جا نذاشت فقط ور دل خودت باشه باید یه نفر دومی وجود داشته باشه... باید مادر استراحت کنه یا حتی برای مواقع لازم باید کسی باشه که بتونی بچه رو بزاری پیشش.. من یبار دوشب بستری شدمو بد حال ، شکر خدا مامانم برای نورا امن بود بچه موند پیش مامانم هیچ مشکلی هم پیش نیومد..
اونی که میگی بچش اون شکلی شده هزار و یکی علت داره که شاید یکیش همین باشه که کمبود محبت پیدا کرده یا حتی چند تربیتی شده.. ولی درکل شاید ریشه مشکلش از رفتار پدر ماددش باشه.. بهترین کار اینه که مامانتو بکنی شخص دوم، چون بهش اطمینان داری از روش تربیتی هم مطمئنی... خواهرشوهرتم شاید محض جبران میگه بیارش اونجا، بنظرم منظور بد نگیر خیلی محترمانه و قشنگ بگو نه ممنون. دیگه دودفعه گفتی نه خودشون میفهمن تهشم اینه که میگن خیلی حساس و لوسی روی بچت، که اونم فدای سرت

شوهرت براچی قهر کرده اصلا درکش نمیکنم خب تو صلاج بچه رو میخای مادرشی اسباب بازی ک نیست ک بخاطر دل خواهرش ببره اونجا وا قهره چی

نه کار خوبی کردی بعد خدانکرده یه چیزی بشه اولین نفر همین شوهرت سرکوفت میزنه که تو میدونستی چرا بچه رو بردی پیش خواهرم قهر ولش کن کارخودت بکن

بچه خودته اختیارش دست خودته اتفاقا کار خوبی میکنی فردا پس فردا خداییی نکردی چیزیش بشه همه از چشم تو میبینن میگن تقصیر مادرش بود خوب مواظبش نبود

نه بابا نذاری جایی کار درستی می‌کنی

خیلی طبیعیه بچه ای که پیش پدربزرگ مادربزرگ یا کس دیگه بمونه تربیت دوگانه پیدا میکنه

خودت برو مهمون بشین چن روز ی بار مثلا بگیر بخاب بگو نگه دار یکم استداحت کنم بش برنخوره تنها نزار

بهترین کارو مبکنی👌

کی باهات قهره شوهرت؟؟

سوال های مرتبط

مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
سلام خانما
من از اول به پسرم شیرخودمو میدادم بعد کلا منو شوهرم دوست نداشتیم شیرخشک بدیم بچه رو گفتم شیرداشته باشم چرا شیرخشک بدم
مادرشوهرمم میگفت شیرخشک بدرد نمیخوره و اینا
پسر من وزن تولدش ۳۱۲۰ بود طبیعی زایمان کردم حالا دخترخاله ی شوهرم چهل روز پیش زایمان کرده بچش ۳۹۰۰ بود وزنش فشارش زده بالا سزارینش کردن
این مادرشوهر من میگه طبیعی که خوبه سزارین سخته و اینا نمیدونم چرا فکر میکنه زایمان طبیعی بدون درده و سخت نیست ولی سزارین سخته در حالیکه دخترخاله ی شوهرم یک ماه بعد زایمان تو جشن بچش بزن و برقص داشت
حالا این به کنار ۱۴م مراسم بچه دختر خاله ی شوهرم بود مادرشوهرم دید بچش چاقه شیر خشکم میده به بچش مادرشوهرمن تو مراسم گفت که الان نمیشه به آیهان ( پسر من) شیرخشک بدی چاق بشه زینب ( دخترخاله ی شوهرم) شیرخشک میده بچش چاقه توهم الان یه قوطی بگیر یک ماهش میره ماهی یه قوطی شیرخشک بده بهش منم گفتم الان بعد شیش هفت ماه که نمیشه بعدم بچه من الان خیلی خوبه
بچه ی دخترخاله ی شوهرم چاق هست قدش کوچیک پسر من قدش بلند ولی لاغر مقایسه نمیکنم ولی هر انسانی متفاوته
احمقها اینارو نویفهمن واقعا
مامان صدراچی 🧒 مامان صدراچی 🧒 ۷ ماهگی
دیروز از ساعت ده صبح تا ۶ بعدازظهر رفتم خونه دوستم که دوتا بچه ۱ و ۹ ساله داشت. بچم انقد سرگرمه شیطنت بود که شیرنمیخورد و نمیخوابید. بور دوبار بردمش تو اتاقا تاریک کردم شیرش دادم تا بخوابه. اما پوشکش زیاد مد نمیشد. یبار سرلاک دادم یبارم موز تا سیر بمونه. وقتی خواستم برگردم زنگ زدم مامانم گفتم اگه مرغ یا گوشت هست یه سوپ بزار برا بچم تا رسیدم بخوره و از صبح چیزی نخورده. برگشتنه تو ماشین ۴ بار وایسادم بغدش کردم ببینم شیرمیخوره یا نه. نمیخورد اما باز که راه میفتادم شروع میکردم به ناارومی. وقتی وایمیسادم شیطونی میکرد بیرون نگگاه میکرد شیر نمیخورد. نزدیکا خونه مامانم دیگه گریش درومد وایسادم حسابی شیر خورد و گذاشتمش تو صندلی دیگه اروم بود. رسیدم خونه مامانم دیدم گوشت ابگوشتی براش گذاشته، صدرا هرکاریش کردم نخورددچون نزه لب میداد گفتم اب ریختی توش گفت نه گفتم مزه اب میده نمیخوره صدرا. خیلی هم یخ بود غذاش گفتم تو یخچال بوده گفت نه. پاشد گرمش کرد.
غذایی که ساعت ۶ بار بزاری برا ساعت ۸ انقدر یخ میشه که انگار تو یخجال بوده؟!!!
بازم صدرا نخورد پاشدم دوباره سرلاک درست کردم دادمش بهش خورد. کلی نق دزدم به مامانم که چطوری درست کردی اینو. اونم اعصابش خورد شد.
بعدش رفتم خونه یک معده درد وحشتناک کرفتم که زمینو گاز میگرفتم. گلاب به روتون چندبار بالا اوردم تا دردش نشست و رفتم حموم و خوابیدم.
الانم با مامانم قهرم
مامان محیا و مهنا مامان محیا و مهنا ۸ ماهگی
ای کاش خدا به مامانای دوقلو یه اپشن دیگه میداد
مثلاهم زمان دوتاشونو بغل کنی گریه نکنن
هم زمان شیر بدی غذا بدی پوشک عوض کنی دارو بدی
کاش به جای دوتا دست و دوتا پا چهار تا دست و پا داشتم اونوقت میتونستم دوتا شونو رو پام بزارم یا به تنهایی جایی برم
هروقت میخوام برم جایی باید یکی دیگه هم باهام باشه چن روز پیش محیا دستم بود مهنا دست مادر شوهرم نزدیک بود بندازتش واسه یه لحظه قلبم وایساد هرچی میگم بغلشون نکنید همینجور که رو زمین خوابیدن باهاشون بازی کنیداصلا به گوششون نمیره
ما جنوب فارس زندگی میکنیم اینجا هنوز هوا گرمه پدرشوهرم برداشته بچه رو برده تو افتاب وقتی اورده بودصورت بچه شده بود لبو
خب پوست بچه هم نازکه همش میگن مگه چیش میشه خودشون که بی خوابی و زحمت پای این دوتا نکشیدن من جونم بالااومده اونوقت به عقاید مادر بودنم احترام نمیزارن
گذشتم از این چیزا ساعت یک شوهرم از سرکار اومده بود مامانش فهمید که اومده پشت سرش هی دست میزاشت رو آیفون منم درگیرم که به زور یه لقمه غذا بدم به بچه ها چقد بدم میاد اینقد حرصی شدم یا شوهرم که درو بازکردباهاش میادداخل خونه خب احمق شایدبخوام باشوهرم تنها باشم یااصلا لخت باشم تو خونه