خانما من پنجشنبه زایمانم. از یه طرف ذوق دارم ک بچم بغلش میکنم از یه طرف دلم تنگ میشه واسه این لحظه ها واسه تکون خوردناش احساس میکنم انقدرتو فکر این موضوع ام افسردگی گرفتم
هم میگم بیاد بغلش میکنم حسش میکنم افسرده نمیشم
نمی‌دونم شما ام اینجوری اید یا من اینجوری شدم؟؟؟؟

من انقد تو بارداری استرس کشیدم ودارم میکشم دوس دارم هر چ زودتر بدنیا بیاد

وقتی دنیا میاد یجور دیگه غصه داری
من همش گریه میکردم که چراانقد روز بروز داره تغییرمیکنهو زود بزرگ میشه
بعد دوسال هنوزم بااین موضوع کنارنیومدم😑

من الان که تو شکممه دلتنگشم
همش دوس دارم ببینم چه شکلیه
به دنیا بیاد خوب میشی

بسلامتی
من هنوز راه دارم ولی دوست دارم زود تر تموم شده دیگه نمیکشم

منم سه شنبه دیگ وقت سزارین هم خوشحالم هم ناراحت ک دیگ توی شکمم تکون نمیخوره آخه عادت کرده بودیم ولی بازم شکر حداقل کنارم میاد میبینمش بغلش میکنم بزرگش میکنم

من همینطورم با اینک ۱۵ روز دخترم رو بعِل میکنم و همیشه‌پیشم ولی دلم براش خیلی تنگ شده میگم کاش تو دلم بود🙂

دلم برا حاملگیم تنگ شده
الان هم درد دارم
هم خواب ندارم
هم وقت غذا خوردن ندارم
هم یک ماه تو خونم و افسردگی گرفتم ☹️