۹ پاسخ

خودتو خالی کن قشششنگ گریه کن بعد ی دوش بگیر آرایش کن.قوی برگرد پیش بچه و شوهرت
شوهرتم الان دقیقا مثل بچته.چون مریض...باهاش خوب باش بهش آرامش بده گناه داره

عزیزدلم 🫂 بیشتریا مشکل دارن همه هم بخاطر بچه هاشو زندگی میکنن امید دارن..

کاش بعد این همه داستانها طرف متوجه اشتباه خودش بشه متوجه بشه وقتی طرف سکوت می‌کنه حرف نمیزنه از بی عرضه بودنش نیست طرف ناچاره بعضی وقتا سکوت کنه بخاطر زندگیش بچش خدا به دلت آرامش بده گلم تو خونه همه همین مشکلات هست یکی بیشتر یکی کمتر منم دیشب با شوهرم کلی بحث کردم تاحالا اینطوری منو ندیده بود مات زده بود آدم صبری داره خدا نکنه تموم بشه بعد بیا جمعش کن

اول گریه کن زیاد که تخلیه روانی بشی گلم ؛ بغض اصلا نکن تیرویید میگیری و غمباد

بغض ک بمونه بدتره گریه کن و اون یک ساعت بهش شیر نده
خیر نبینن اون آدمای پست فطرت

گریه کن عزیزم آروم میشی بعد شیرتو یه کم بدوش بریز دور، من همیشه اینکارو میکنم نمیشه که دو سال گریه نکرد

عزیز دلم قوی باش .. حالت رو درک میکنم یاد بچگیام افتادم و بغض های مادرم .. 😞

گریه کن این چیزاچرته که روبچه تاثیرمیزاره خودتوخالی کن

انشالله زودتر مشکلت حل بش

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱۰ ماهگی
وای خانما توروخدا شمام اینجورید یا منم فقط ؟
دارم میمیرم دیگه همیشه خستمممم ، همه جونم درد داره ، کف پاهام درد گرفته ، گیج دارم میزنم ، انقدر خستم همش میخورم تو دردیوار وسیله هارو میریزم ، شبا از خستگی نمیتونم بخوابم تا ۲ اینا بیدارم ، روزام هیچی نمیتونم بخوابم ، نمیدونم چه مرگم شده ، بچمم تو سن اضطراب جداییه ، دودقیقه بزارمش زمین گریههههه که بیا پیش من بشین ، یا باید بغلم باشه و کارامو کنم ، یا بشینم زمین کنارش تا بازی کنه منم بازی کنم باهاش ، یا یکسره شعر بخونم ، نفسم دیگه بالا نمیاد ، از خستگی سرگیجه و تهوع گرفتم
شوهرمم به یه ورشه همه چی ، میگه من اعصاب بچه ندارم نمیتونم نگه دارم ، دلم میخواد بگم تو که اعصاب نداشتی پس .... خوردی بچه خواستی ، ولی دلم نمیاد درمورد بچم اینجور بگم ، نمیخوام جلوش بحث کنم با شوهرم ،
از بس سر پام عفونت گرفتم ، هم ادراری هم اونجا چون دسشوییم درست نمیتونم برم اصن
حالا امروز رفتم دکتر دارو داد یه چکابم برام نوشت بدم ببینن چه مرگمه چرا دارم میمیرم اخه
مامان حسین مامان حسین ۱۵ ماهگی
این روزا پر از بغضم و فریاد و گریه ام
پر از نگرانی و استرس
گوشی هم برای شنیدن نیست
هی میام اینجا درد و دل میکنم و از میزنم
دلم میخواد ی دل سیر گریه کنم ولی این مدت نتونستم
حسین از بعد مریض شدنش وابستگیش خیلی به من زیاد شده
قبلا پیش مامانم آروم بود ولی حالا نه
جرات ندارم دستشویی برم
واسه همین نتونستم خودمو خالی کنم، دلم میخواد ی روضه بزارم و بشینم زار بزنم
حسین رو که نگاه میکنم از همه حرکت هاش میترسم، از نگاهش، حرکتاش گریه هاش
میگم نکنه هرچیزی باشه که به تشنج ربط داشته باشه
خدا نصیب دشمن آدم نکنه که ی مادر از همه چی بچش بترسه
به من میگن زیادی دارم حساسیت به خرج میدم
ولی به خدا دست خودم نیست
من ی آدم بی تجربه ام تو این موضوع
من تا چند وقت پیش نمیدونستم نوزاد اصلا تشنج می‌کنه
تشنج نوزاد خطرناک تر از آدم بزرگسال هست چون ممکنه آسیب به مغز بزنه
آنقدر پر از فریاد و گریه ام که فقط خدا می‌دونه و بس
امشب دیگه شوهرم دید آنقدر بی تابم گفت دکتر حسین رو عوض کنیم بریم پیش همونی که دوستت معرفی کرده و دوشنبه وقت گرفتم
جواب ام آی آر هم شوهرم باید بره بگیره
حتی نمی‌دونم جوابش چی هست
حلالم کنید اگر با حرفام شما ها رو هم اذیت میکنم
ولی من کسی رو ندارم باهاش درد و دل کنم
اگر کسی این روزا یا حرفام اذیته من از دوستی حذف کنه
چون نمیخوام کسی رو آزار بدم