۸ پاسخ

من از روز اول دخترم ن یبار توکوچه رف ن یکی اومد خونمون باش بازی کنه کسیم نبود ک برع وبیاد ولی کلا دوس ندارم بچه دائم توکوچه باشه یا همسایه بیاد پیشش

ول کن حوصله داری به دخترت گوش زد کن که باب میل اون نباید رفتار کنی یه تایمی یه قانونی بذار که طبق اون عمل کنه یه ساعت هایی وقت بازی کردن هست اجازه داره دوستش بیاد غیر اون نه اون دختره هم همینطور والله مردم بچه میارن اعصابشون نمیکشه ول میکنن تو خونه این و اون منم یه مدت این مشکل داشتم اخر خودم حلش کردم بقیه فکر میکنن ما اعصاب داریم خودشون ندارن

شما از اول نباید اجازه میدادی انقدر بیاد که کار به اینجا بکشه مادر اونم از خدا خواسته میزاه بیاد چن باری دعواشون کن موقع نهار هم بفرست بره خونه خودشون بگو مهمون دارم و بهانه بیار باید کم کم شروع کنی

بفرستش بره یه خوراکی چیزی بده دستش بگو الان می‌خوایم بخوابیم برو خونتون دخترتم نهایت دوبار گریه می‌کنه عادت می‌کنه قرار نیست دوستش دائم پیشش باشه قانون بزار بگو فقط در روز یک ساعت بعد هرکس خونه خودشون باید بره

زنگ‌‌مامانش بزن‌بیاددببره بچشو

من اگه جای شما بودم خیلی قاطع میگفتم برو خونتون .بچمم عادت میدادم خودش تنها بازی کنه

عزیزم وقتی اومد خیلی قاطع تو چشماش نگاه کن ولی با مهربونی ...بگو بچه هاااااا اسباب بازی ها رو جمع کنید بعد بازی...یا بگو یکی رو اوردین اونو جمع کنید بعد یکی دیگه بیارید....دیگه جم میکنه ...بعد هم موقع ناهار بگو عزیزم دیگه برو مامانت منتظرته و منم دیگ باس برم حموم..یا جوجه طلایی رو بخوابونم ...یا مهمون دارم..خلاصه هر روز ی بهونه جور کن....ولی قبل رفتنش مطمین شو ک جم کردن ...جم نکرد بگو عزیزم وسیله ها رو جم کن بعد ...خونه ریخته منم مهمون دارم...ی بارم بگو میخوام برم مهمونی ...خلاصه قاطع باش...بعد هم تنها شدی ب جوجه طلاییت هم بگو ک بازی میکنید حتما باس جمع کنید..

اومد درو باز نکن ب مامانشم بگوبچتو نفرس خونه ما

سوال های مرتبط

مامان مغزبادوم مامان مغزبادوم ۴ سالگی
سلام گلیا
میگم دخترای شما هم که همسن دختر منن با پدرشون خوب نیستن ؟
دختر من اصلا خوب نیس باید چیکار کرد
ولی در مقابل من حتی اگه دعواشم کنم جونش رو میده برام
امشب داشت می‌گفت مامان دورت بگردم عزیز منی
شوهرم گفت بپرس بابا چیته دخترم تو گوشم یه حرف بد زد همون جا زدمش که بدونه نباید به باباش حرف بزنه
شوهرم هی گفت چی گفت دخترمم گریه گریه که مامان بوسم کن گفتم نه به شوهرم گفتم به من حرف زد هرچی گفت نگفتیم بلند شد النا رو گذاشت تو اتاق بچه هم دق‌کرد و داشت جیغ میزد رفتم گفتم جیغ مزن حق نداری بیای بیرون
با شوهرم بحثمون شد که چرا نگفتی النا چی گفت هی میگم بابا به من حرف زد هی گفت تو منو دیوونه کردی
منم تو عصبانیت گفتم شماها خانوادگی دیوونه هستید اینم بهش برخورده که من اینجور گفتم
اصلا با بچه وقت نمی‌گذرونه یه خرید نمیبره تا سر کار هس هست وقتی هم میاد خونه سرش تو گوشی یا تی وی
هی میگه چرا با من خوب نیس
صد بار هم گفتم بچه غلام محبته ولی کو گوش شنوا
مامان کارن و کوشان 😍 مامان کارن و کوشان 😍 ۵ سالگی
مامانا اولین باری که با همسرم صحبت کردم پرسیدم سیگار میکشی اونم گفت تک و توک منم گفتم واقعا بوی سیگار اذیتم می‌کنه حتی توی خیابون از کنار آدم سیگاری رد بشم حالم بد میشه گذشت و توی نامزدی چندباری که بحث داشتیم این سیگار کشید حالا یا میخواست خودش رو آروم کنه یا من رو ناراحت کنه ...
بعدش بهم گفت تو اگه تو مخم نری منم سیگار نمی‌کشم و‌ با هم توافق کردیم و ۷ سال از اون روز گذشته واقعیت من کم‌و بیش میدونستم سیگار می‌کشه چون که به بوی سیگار خیلی حساسم ولی به روی خودم نمی آوردم تا اینکه امروز تصادفی توی پارکینگ دیدم داره سیگار میکشه خیلی بهم ریختم کاملا گیج شدم احساس میکنم فریب خوردم و این همه مدت سرم کلاه گذاشته نمی‌دونم باید چطور رفتار کنم از طرفی اصلا دوست ندارم باهاش صحبت کنم الان انگار بین زمین و آسمون هستم با خودم میگم اینکه اینجوری من رو فریب داده ببین چه کارهای دیگه هم کرده و در آینده می‌کنه
من اصلا حس مالکیت به همسرم ندارم اگه همون موقع میگفت من سیگار میکشم بهتر بود ، اینکه این همه سال من رو فریب داده رو نمیتونم بپذیرم چیکار کنم جز صحبت چون الان اصلا دوست ندارم باهاش در این مورد صحبت کنم
مامان جانان مامان جانان ۵ سالگی
سلام مامانا روزتون بخیر التماستون میکنم جواب سوال منو بدین منو همسرم دوتایی جواب ها رو میخونیم مادرشوهرم خیلی خیلی رفتارهای بچه گونه ای داره و از اول بچه دار شدن ما به شدت تشدید شده میپره بالا پایین بچه رو میترسونه اذیت میکنه و… من اصلا اوکی نیستم با این کاراش و همسرم میگه از دوست داشتنه مشکل این نیست هیمشه به پسرم یاد میده درگوشی حرف بزنه از اون اسباب بازی بخواد تا براش بخره بره قایمکی تو اتاق باهاش حرف بزنه و ریز اطلاعات خونه رو از بچه بکشه بیرون شام چی بود ناهار چی بود کجا رفتین کجا بودین خونه ی کی رفتین
منم به جانان گفتم نرو دیگه تو اتاق
پسر منم نه گذاشت نه برداشت در اولین تماس به اونا گفت مامانم گفته حق نداری بری اتاق
اونا گفتن گوشی رو بده به بابات و کلی فحش و گریه و زاری قطع کردن
همسرم میگه تقصیر توئه
میخوام بدونم من مقصرم واقعا
و اینکه هر شب همسرم میاد سه بار زنگ میزنن یه ربع ده دقیقه حرف میزنن
و به گوشی من زنگ نمیزنن
همش هم به پسرم میگن به بابات گیر بده تو رو بیاره خونمون و چی و چی