سلام گلیا
میگم دخترای شما هم که همسن دختر منن با پدرشون خوب نیستن ؟
دختر من اصلا خوب نیس باید چیکار کرد
ولی در مقابل من حتی اگه دعواشم کنم جونش رو میده برام
امشب داشت می‌گفت مامان دورت بگردم عزیز منی
شوهرم گفت بپرس بابا چیته دخترم تو گوشم یه حرف بد زد همون جا زدمش که بدونه نباید به باباش حرف بزنه
شوهرم هی گفت چی گفت دخترمم گریه گریه که مامان بوسم کن گفتم نه به شوهرم گفتم به من حرف زد هرچی گفت نگفتیم بلند شد النا رو گذاشت تو اتاق بچه هم دق‌کرد و داشت جیغ میزد رفتم گفتم جیغ مزن حق نداری بیای بیرون
با شوهرم بحثمون شد که چرا نگفتی النا چی گفت هی میگم بابا به من حرف زد هی گفت تو منو دیوونه کردی
منم تو عصبانیت گفتم شماها خانوادگی دیوونه هستید اینم بهش برخورده که من اینجور گفتم
اصلا با بچه وقت نمی‌گذرونه یه خرید نمیبره تا سر کار هس هست وقتی هم میاد خونه سرش تو گوشی یا تی وی
هی میگه چرا با من خوب نیس
صد بار هم گفتم بچه غلام محبته ولی کو گوش شنوا

۱۰ پاسخ

یه چیز کوچیکو الکی بزرگش کردید فقط

به شوهرت الکی میگفتی بابا گل منه،
دخترتو بعدأتنبیه میکردی،
شوهرم و دخترم خیلی وابسته هم هستن،البته کار بد کنه شوهرم و خودم تنبیه میکنیم،تشویق هم سرجاش هست،ولی چندوقته لجباز و اذیتکار شده که اونم اقتضای سنشه

میتونستی خیلی هنرمندانه تر تمومش کنی

میتونستی وقتی دخترت حرفی در مورد پدرش زد بلند بگی اره دخترم پدرت هم مرد مهربون خوبی هست اینجوری هم به همسرت یاد میدادی هم به دخترت
رابطه ی دخترت با پدرش خوب کن چون دخترایی که با پدرشون خوب هستن هیچ وقت تو بلوغ سمت مردهای الکی نمیرن
باید میگی درسته پدرت هم خسته هست از سرکار میاد اما قول میده یه کوچولو با دختر نازمون بازی کنه دو جانبه باید صحبت میکردی که بحثی پیش نیاد

چرا دخترت گذاشتی تو اتاق

س، ناراحت شدم چون این رفتار مشابه ی شمارو دقیقا داشتم .


و شرایط کاری پدر هست ک باعث میشه با دخترش خو‌ نگیره ،
و قضاوت نکن خانوم مغزبادوم، شما نمیدونی شوهرت چ‌ شرایطی تحمل می‌کنه ک وقتی خونه س سرش تو گوشیه بجای اون شرایط خوب فراهم کن ک بچه و خود شما فراهم کن ، تا وقت بیشتری باهم بگزرونید،


و در مقابل اگه دخترت حرف بدی راجب شوهرت میزنه ، این تو ذهنش پاک کن مثلا از خوبی های باباش بگو ،از زندگی و خرج های بالا که ، باباش داره فراهم می‌کنه ، دلسوز جقتشون باش ن ک اینو پیش اون یکی خراب کنی،
و مهر فرزند ب پدر حتی اگه بد باشه با گذر زمان بدل بچه می شینه ،



منم دقیقا شرایطی عین شما و داشتک ولی حالا خدارو شکر بهتر اوضاع...


امیدوارم ب این درک برسیم ک با زدن بچه ها چیزی درست نمی‌شود .

دختر من عاشق باباشه جمعه رفته مسافرت کاری دهنم سرویس کرده خیلی با هم دور دور میرن خرید میرن

دختر من باباش بیشتر دوس داره
البته شوهرم باهاش بازی میکنه
نه زیاد اینم شاید هفته ای دو بار به قول خودش گرگی بازی

واااای دختر منم اینجوره

چرا باباش خیلی دوست داره.دخترا بابایی آن.البته منم خودم مرتب گوشزد میکنم باید حواست بهش باشه .چون شوهر منم احساسی نیست زیاد

سوال های مرتبط

مامان هانا جان مامان هانا جان ۵ سالگی
خانوما سلام، طبق تاپیک قبلیم که با مادرشوهر پدرشوهرم بحثم شد، دخترمم اونجا بود، دید و شنید، اومدیم بالا بغلم کرد گفت دلم برات سوخت که فلانی ( مادرشوهرم و فلانی) اینجوری باهات حرف زدن دعوات کردن.
حالا بعد از گذشت چند روز، شوهرم با دخترم دیشب میره پیش پدرشوهرم، ولی دخترم محل نمیزاره، به بابابزرگش میگه من دیگه با شما کاری ندارم دوستتون ندارم،
خداروشکر من قبل رفتن به دخترم جلو شوهرم گفتم باهاشون مهربون باش، تو به کار ما بزرگترا کاری نداشته باش، اونا همیشه مادربزرگ پدربزرگتن، دوستت دارن و ازین حرفا

حالا امروز صبح به دخترم گفتم کار بدی کردی ، برو از دل بابابزرگت در بیار، کیک ببر براش و فلان
اما اصلا محل دخترم نزاشته نه بوسش کرده، نه تعارفش کرد بیا تو،
انقدر دلم برا بچم سوخت، کوچیکه، عقلش نمیرسه، اونروز دیده با مادرش چه برخوردی کردن، تو دلش مونده،
من فکر کردم یادش رفته نگو تو ذهنش مونده،
کم آوردم دیگه.
به جای اینکه عذرخواهی کنن که بی احترامی کردن، جلوی بچه با مادرش دعوا کردن، حالا طلبکار شدن
مامان دو سید کوچولو💖 مامان دو سید کوچولو💖 ۵ سالگی
💥حـــــــــتــــــمـــــا بـــــخـــونــــش👇

سلام مامانی.شاید اگه یه روز نوشتن یاد بگیرم برات بنویسم که چرا اون روزی که خونه ی آقاجونینا بودیم و من داشتم با مهراد بازی میکردم یه دفعه گفتی پاشو لباس بپوش بریم من جیغ کشیدم😩

اولش که جیغ نکشیدم،اولش گفتم نـــه،بعد که تو اصرار کردی جیغ کشیدم

آخه من فقط بلدم ناراحتیامو اینجوری بروز بدم🙁
⚡️بلد نیستم چجوری دربارشون حرف بزنم

اصن بریم خونه که چی بشه،اونجا که کسی بامن بازی نمیکنه ،فقط یه عالمه اسباب بازی به دردنخور هست😏

⚡️بلد نیستم بگم من عاشق اینم که تو لحظه زندگی کنم و مثل تو به این فکر نمی‌کنم که اگه دیر برسیم خونه و شب دیر بخوابیم مهدکودک فردام دیر میشه

⚡️بلد نیستم مثل تو به آینده و همه چیز فکر کنم چون من از اینکه یه دفعه ای همه چی عوض بشه نگران میشم و بدم میاد

همه چی از نظر من یعنی همبازیم،بازیم،خوشحالیم،جایی که هستم

وای گفتم مهد کودک مامانی،وقتی موقع آماده شدن و کفش پوشیدن همش بهم میگی زود باش،دیر شد یه چیزی تو دلم میچرخه،میترسم😥

من بلد نیستم چجوری باهات ارتباط برقرار کنم،میدونم باید به حرفت گوش بدم ولی یه وقتایی یادم میره یه وقتایی نمیدونم کدوم کار درسته،کدوم غلطه وقتی سرم داد میزنی حتی نمیدونم بخاطر کدوم کارم دعوا شدم،آخه من فقط دلم میخواست امتحان کنم،بازی کنم🤦‍♀
مگه بازی کردن کار بدیه؟؟

اصلا دلم نمیخواد بچه ی بدی باشم و ناراحتت کنم
ولی شبا وقتی میرم تو رختخوابم همش به این فکر میکنم که چقدر بچه ی بدیم،چقدر همیشه خرابکارم،کاش من و مثل آجی کوچولوم دوست داشتی🥺


ادامه در کامنت....
مامان رادین مامان رادین ۵ سالگی
سلام خانوما من علائم پسرمو میگم میشه یه نگا بندازین ببینین به بیش فعالی میخوره یا نه اونایی که تجربه دارن
پسرم خیلی حرف میزنه توی همه کارها دخالت میکنه حرف زشتی بشنوه زودی یاد میگیره و برای بقیه به کار میبره تحرکش زیاده ولی برای تلوزیون یا گوشی میتونه نیم‌ تا یه ساعت یه جا بشینه نقاشی اصلا علاقه نداره و بلد نیس نه کشیدن نه رنگ کردن اعداد تقریبا تا ۳۰ بلده بشماره تا ۱۰ هم انگلیسی و فارسی رو بلده بخونه با بچه های فامیل درحد یک ساعت خوبه بعدش یه کاری میکنه دعوا کنه کتک کاری کنه به همه کارای خونه فضولی میکنه جارو بکشم میگه منم میکشم دستمال بکشم منم میکشم لباسارو این باید بندازه لباسشویی .... احترام هیچکسم نگه نمیداره به غیر از باباش هرچی دهنش بیاد موقع عصبانیت میگه کنترل نداره و کنترل نمیشه یه حرفایی به فامیل میگه انگار ادم تو خونه یادش داده درحالی که ما اصلا حرفی از بقیه جلوش نمیگیم خلاصه جون به لبم کرده یه دختر ۷ ماهه هم دارم تقریبا از اواخر بارداری من بدتر شد از استرس دوری من و پذیرفتن عضو جدید ...تو خونه خودم تحملش میکنم ولی میریم جایی جوری بقیه رفتار میکنن که یعنی تو نتونستی تربیت کنی یا چرا بچه دار شدی به این فشار اومده این کارارو میکنه ببخشید طولانی شد واقعا دلم پر بود