۱۴ پاسخ

وقتی عفت وحیاتوجامعه ازبین بره همین میشه دیگه

همیشه بچه ها یه درجه از پدر و مادر بدتر میشن
مثلا نسلای قبل از ما خیلی اعتقاداشون بیشتر بود
عفت و حجب و حیاشون بیشتر بود
طرز پوششون بهتر بود
یه سری اخلاقای خاصی داشتن
کم کم اینا کنار گذاشته شد غافل از اینکه داریم نسلای بعدمونو خراب میکنیم

90 درصدش از ازادی ک پدر مادرا بهشون دادن

کلا پارک رفتن اشتباهه من چند سالیه نمیرم دختر پسرا تو بغل همن پر از سگ و آدم های معتاد
مثل دوران ما نیست اونموقع پارک جای بازی بود الان چی 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

خدا لعنتشون کنه اینا فک میکنن هر چی بد دهن تر باشن لولشون بالاتره
خدا خودش محافظ بچه هامون باشه وای

وای من مثل چی از بزرگ شدن بچه هام می ترسم

یا قرآن داغوووون شدم بخدا نگووووو

من برا بچه هام زیاد میترسم

یسری تو ایستگاه اتوبوس 3تا دختر 12_13ساله کنارم نشسته بودن یه حرفایی میزدن من برگام ریخته بود خجالت میکشیدم از حرفاشون

من دختر جاریم خیلی بامن راحته ۱۴ سالشه میگه ما اصن دختر و پسر نداریم جنسیت مهم نیس هرچی که اونا دارن ماهم داریم
تنها کاری که میتونیم بکنیم رفیق بودن واقعی با بچه هامونه فقط همین چون بچه ها الان فحش یاد نگیرن بالاخره میرن مدرسه از بین ۲۰ نفر بالاخره ۴ تاشون حرفای بد میزنن دیگه اونجا شما نیستی که بهش بگی بده زشته انقدر باید بهش اعتماد بنفس داده باشی که خودش بدونه چی بده چی‌خوب

اتفاقاامشب داشتم میگفتم به شوهرم دیروز بیرون بودم دختراازمدرسه تعطیل شدن همه مقنعه هارودرآورده بودن شلواراشونم تازده بودن مثلاپاشون بیافته بیرون خب نمیتونی صبرکنی بری خونه آخه اصن یه وضعیه🤕

خیلی بد شده زمونه. منم میبینم تو کوچه خیابون بچه ها سر کش شدن به حرف گوش نمیدن 😔دیدم که میگم خیلی غد شدن

چی بگم والا..خدا هدایتشون کنه

وای ما هفته پیش رفته بودیم پارک پرواز پسره به دوستش فحش مادر داد منو میگی از حرص داشتم میترکیدم نتونستم خودم‌رو‌کنترل کنم بد نگاش کردم خجالت کشید همون لحظه شوهرم برگشت نگاش کرد پسره کلی عذرخواهی کرد

اره منم وقتی میرم پارک یکسری بچه هارو می بینم برگام می ریزه دختره میگفت به مامانم گفتم سوتین سایز بزرگ میخوام می می هام بزرگ معلوم بشه نیم تنه دیگه نمیخوام😑🥴

سوال های مرتبط

مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
بچه ها امروز یه اتفاقی افتادخیلی بد بود
شما میبودین چجوری بچه رو کنترل میکردین واقعا مغزم رد میده
بعد از اینکه رفتم دنبال عرفان باهم رفتیم که یه ماشین زیپ برای لباس ثنا بگیریم تو مغازه ی کیف سازی عرفان از این پایه های چرخ دار که واسه کیف بچه هاست از اونا رو دیده شروع کرده به گریه که من اینو میخوام و جیغ زدن کلی باهاش حرف میزدم که نمیشه به درد نمیخوره الان برای تو مناسب نیست و ....
تو کتش نمیرفت این آخری که کار لباس ثنا درست شده بود میخواستم لباسشو بگیرم عرفان مانتوی منو گرفت محکم کشید سمت اون چرخا همراه با جیغ زدن یهو دکمه ها مانتو تیلیک تیلیک از پایین شروع کردن به کنده شدن تا دوتای بالا که دکمه ی روی سینه میشه شانس آوردم لباس زیر مانتو مناسب بود اگرنه آبروم رفته بود
بخدا اینقد از دستش عصبانی شدم اینقد عصبانی شدم که زدم رو لپش (محکم نه)آروم ولی زدم
پیش اونهمه آدم با مانتو کنده بچه ای که گریه میکنه اصلا یه وضعی😭😭😭😭
بخدا گاهی نمیدونم چجوری متقاعدش کنم اینکارا رو نکنه شما باشین چیکار میکنین؟؟؟؟
تا رسیدیم به خونه این هی گریه میکرد من مانتوم رو گرفته بودم از شدت ناراحتی نمیتونستم باهاش حرف بزنم 😭
مامان عشقم مامان عشقم ۵ سالگی
سلام گلیا
میگم دخترای شما هم که همسن دختر منن با پدرشون خوب نیستن ؟
دختر من اصلا خوب نیس باید چیکار کرد
ولی در مقابل من حتی اگه دعواشم کنم جونش رو میده برام
امشب داشت می‌گفت مامان دورت بگردم عزیز منی
شوهرم گفت بپرس بابا چیته دخترم تو گوشم یه حرف بد زد همون جا زدمش که بدونه نباید به باباش حرف بزنه
شوهرم هی گفت چی گفت دخترمم گریه گریه که مامان بوسم کن گفتم نه به شوهرم گفتم به من حرف زد هرچی گفت نگفتیم بلند شد النا رو گذاشت تو اتاق بچه هم دق‌کرد و داشت جیغ میزد رفتم گفتم جیغ مزن حق نداری بیای بیرون
با شوهرم بحثمون شد که چرا نگفتی النا چی گفت هی میگم بابا به من حرف زد هی گفت تو منو دیوونه کردی
منم تو عصبانیت گفتم شماها خانوادگی دیوونه هستید اینم بهش برخورده که من اینجور گفتم
اصلا با بچه وقت نمی‌گذرونه یه خرید نمیبره تا سر کار هس هست وقتی هم میاد خونه سرش تو گوشی یا تی وی
هی میگه چرا با من خوب نیس
صد بار هم گفتم بچه غلام محبته ولی کو گوش شنوا
مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 ۵ سالگی
مامانا یه حرکتایی خیلی ذهن منو درگیر کرده
من یه اخلاق های خاصی دارم،خیلی با آدم ها نمیتونم گرم بگیرم مدرسه که میرفتم در حد همون درس و رفت و آمد دوس بودم یا اینکه عصر ها با دوستام بازی می‌کردم الان هیچکدوم دوست من نیستن در حد همکلاسی یادشون میکنم
دانشگاه هم همینطور فقط همون ترم باهاشون دوس بودم ،تو جزوه نوشتن و امتحان کمک هم میکردیم یا همون دوران دانشگاه باهاشون بیرون رفتم بعدش رفتارمون سرد شد انگاری که الان همو نمیشناسیم بعد اون سرکار رفتم دیگه سخت گیر تر شدم با همکارام سلام علیک و احوالپرسی داشتم اصلا نه حرفی میزدم نه چیزی ازشون می‌پرسیدم اونا میگفتن تو خیلی یخی یا خیلی بد اخلاقی اخلاق نداری و تندی ،اونا همدیگرو میدیدن همو بغل میکردن برای من واقعا خنده دار بود که چرا باید هرروز که همکارمو میبینم بغلش کنم
مادرمو اینجوری هروز بغل نمیکنم الان همکار رو بغل کنم
الان میبینم تقریبا دوست صمیمی و قدیمی ندارم نمیدونم این اخلاقم درست بود یا نه
شما چجوری بودین ؟تعریف کنین لطفا
تجربه هاتونم بگین
برگردین عقب مثل قبل رفتار می‌کنین یا نه؟خیلی دوس دارم نظر کسایی که تو محل کار و دانشگاه با همه صمیمی بودن رو بخونم ببینم باز پشیمون هستن یا نه