درد و دل
هم پریودم هم بی حوصلم هم عصبیم هم تمام خونم انگار بمب ترکیده هیچ وقت خونم تو این وضعیت نبود همیشه مرتب بود و برق میزد ولی الان هیچی سرجاش نیست به معنای واقعی گند میکنه تمیزم میکنم دوباره به حالت اولیه برمیگرده حتی به خودمم وقت نمیکنم برسم نه به پوستم نه به موهام یه دوش میخوام بگیرم باید تند تند سرسری برم زودی برگردم نه بیرون میرم نه تفریح میرم نه وقت میکنم مثل قبل غذای متنوع درست کنم هیچی رسما پسرمم دوباره چند روزه رفلاکسش شدید تر شده یکسره گریه میکنه همون مقدار کمی که شیر میخوره بالا میاره تو خواب جیغ میزنه همشم باید دورش بدم تا دردش کمتر بشه و گریه نکنه چون وقتی گریه میکنه اصلا اروم نمیشه اصلا میبینم بچه این حالتیه عمرم کم میشه با همه این شرایط میگم فقط بچم سالم باشه مریض نشه چرا بچه به این کوچولویی باید کلی داروهای رفلاکس بخوره
و حس میکنم رابطه بین منو شوهرم خیلی فاصله افتاده اونم همش درگیر کارشه منم درگیر بچه اینقدرم شبا خسته ایم اصلا نمیفهمیم کی میخوابیم
بهشم میگم میگه نه تو فکر میکنی درحالی که هیچی مثل اولش نیست هیچی سرجاش نیست ما خیلی بهم وابسته بودیم همیشه باهم بودیم همیشه بیرون بودیم با دوستامون همش مسافرت بودیم همش دوتایی کلی تفریح میکردیم ولی الان اصلا حتی وقت نمیکنیم حرف روز مره بزنیم باهم تا میاد خونه خستس یا میخواد استراحت کنه یا باید بچه نگه داره من غذا درست کنم حس میکنم هیچکی درکم نمیکنه

۱۳ پاسخ

انگار هیچکس حرفمو نمیفهمه خیلی گریم میگیره
تازه گاهی وقتا میرم اینستا میبینم بلاگرا تازه زاییدن همه چی مرتب شوهرا دم ک و نشون به همه کاراشونم میرسن تمام جشن ها و عکسها و مناسبتا هم میگیرن کلی وقت میکنن با بچه بازی کنن با بچه سفر برن با بچه هیچ محدودیتی ندارن همش میگم نکنه من دارم کم میزارم نکنه کافی نیستم این حس مثل خوره افتاده به جونم که من برای بچم کم میزارم یا من مادر خوبی نیستم براش و میشینم ساعتها گریه میکنم

قربونت برم بخدا همه ی ماها ک اینجاییم از واقعیتای مادرانه حرف میزنیم ولی بلاگرا نه . اونا فقط لحظه های خوش توی دوربین برای چندلحظه س .
منم خونم بمب ترکیده و کلا توی این مدت فقط تونستم گاهی اوقات ظاهرشو مرتب نگه دارم . غذای متنوع نداریم و دیگه وقت دسر درست کردن و این قر و فرا رو ندارم .
شبا ک دخترم میخابه کنارش بیهوش میشم از خستگی و دیگه نای حرف زدن ندارم .
همه مون همینیم خوشگله ، تو داری تمام وقت از یه آدم دیگه مراقبت میکنی و همچنان داری تلاش میکنی خونه رو مدیریت کنی ...
بچه هامون هیچوقت یادشون نمیمونه خونه چقدر تمیز بوده یا همیشه غذای خوب داشتن . ولی یادش میمونه مامانش خوشحال بوده یا کلافه و ناراحت

عزیزم شرایط فعلی شما کاملا عادیه....
منم بچم دوسالشه ولی هنوز نه خونه زندگیم مثل قبل برق میزنه نه رابطه م با همسرم مثل قبل شده....
هر کس میاد خونمون میگه این خونه همونی نیست که همش برق میزد؟
خونمو روزی ۱۰ بار جارو میزدم الان نمیتونم....
همسر منم وقتی میاد خونه اینقد خسته ست که زودتر از منو دخترم می‌خوابه....
زندگیه واقعی خودتو هیچوقت با مجازی مقایسه نکن....
تو قطعا بهترین مادر و همسر دنیایی فقط شرایط عوض شده

عزییییزم
حق داری واقعا ادم میمونه انکار وسط یه برزخ
اما کاری ک من خودم کردمو حالمو بهتر کردو میگم شاید واسه توام جواب بده
من رها کردم سخت نمیگیرم گاهی وقتا غذا روگازه بچم همونجا گریه میکنه میرم برمیدارمش
اوایل غصه میخوردم وااای غذا چیشد
الان میگم به جهنم بزار به سوزه الان فقط تمرکزم باشه روی بچه
اونجکری استدسی میشدم شیرم بد میشد بچه حالش بد تر میشد
الان ارومم
خونه منم ترکیده تازه ماه دیگم اساس کشی دارم اما میگم مهم نیس دوسال اوضاع بهم ریخته باشه
ده سال اوضاع بهم ریخته باشه بچه خونه شلوغو یادش نمیمونه مامانی رو یادش میاد ک همیشه کنارش بوده
حالا پسر شمارو نمیدونم اما دختر من شبا خوابش خوبه اون ک خوابید میرم دوش میگیرم یا شب ک شوهرم میاد میدمش به اون دوش میگیرم
خانوادم مشهدن واسه اینکه موهامو رنگ کنم پاشدم رفتم اونجا ک نگهدارن دخترمو تا رنگ کنم موهامو
میخوام بگم سخت نگیر بزار بهم ریخته باشه
استرس به خودت وارد نکن بیش ازین
کمک بخواه از اطرافیان اگ کسی هس ک قبولش داشته باشی
بدون این روزا میگذره عزیزم

درکت میکنم الان اکثراً مثل هم هستیم
مگر اینکه اگه یکم بخوای آرایشگاه بری با خواهرت یا مادرت بری
من فقط میرم اکستنشن مژه که دیگه نیازی به آرایش هم نیست راحت میشم نهایتش یه رژ لب میزنم

حموم رفتن منم با عجله است 🫠 اصلا وقت نمیکنم درست درمون اصلاح کنم

برای خواب هم دختر منم هر یک ساعت شبا بیدار میشه اصلا نمیتونم بخوابم دیشب دیگه عصبی شدم شدید
برای رفلاکس بهش شربت فاموتیدین بدی خیلی بهتر ،من امپرازول میدادم بچه خوب نشد ولی وقتی فاموتیدین دادم دیگه جیغ نمیزنه و گریه شدید نداره
منم به همسرم میگم وقت نمیکنیم پیش هم باشیم 🥲
دقیقاً چیزایی که میگی منم همینم

چقدر شبیه همیم منم خیلی داغونم وافسرده

والا همه همینیم ،من که شوهرم ساعت ۱۲میاد خونه ببین بیهوشم دارم پاره میشم از خستگی ،بی حمامی،تازه امن موقع باید ظرف بشورم،جمع کنم،حمام برم،تا بیام بخوابم باز دختر بیدار شده،تازه دختر من رفلاکس داره واقعا خواب درستی نداره،هیچکسم ندارم بهم کمک کنه قبلا شوهرم بود اما الان تنهام،منم بی اعصابم،بی حوصلم ،خستم ولی این خانم وقتی میخنده دیگه هیچی به چشمم نمیاد ،

فضای مجازی که الکیه . بعضیا کمکی دارن راحت تز میگذرونن . من اونموقع ها که نمیرسیدم به کارام با شوهرم قرار گذاشتیم فقط سالن رو به هیچ عنوان کثیف و نامرتب نکنیم . هر کدوم یه چیزی دیدیم مرتب کنیم . کم کم بهتر میشه اوضاع سخت نگیر نخواه که کامل باشی . من کل بارداریم خونم داغون بود .چون فشارم پایین بود الانم کمر درد دارم نمیتونم بچه دوممه میدونم کم کم میتونم کنترل کنم سخت نمیگیرم . یه سال هم هست رابطه ندارم ولی از لحاظ عاطفی نمیزارم دور بشیم از چون میدونم کم کم اینم درست میشه حتی بهتر از قبل . سخت نگیر به خودت .

اااینستاااارو ول کن!!!! اون عین فیلمای هندیه!! در این حد غیر قابل باور هستن، من سفره غذامونو تکه تکه جمع میکنم! حموم نمیتونم برم! غذامو تکه تکه میخورم، حتی نصفه میرم توالت!! تو کاملا تو شرایط عادی هسی، هممون همین هسیم

عزیزم همه همینیم زیاد خودتو اذیت نکن.بلاگرا چیشون واقعیه اخه؟همش اداست فیکه.

عزیزم چقدر حرفات حرف دل من هست.منم دیشب کلی گریه کردم
با اومدن پسرم احساس ضعیف بودن میکنم

عزیزم چیزی که توفضای مجازی میبینی باورنکن اوناهمشون کمکی دارن پرستاردارن صداشودرنمیارن بعدم اینکه نهایت تایکسال اینمدلی هستی اوکی میشه دوباره زندگیت به روال برمیگرده الان وضعیت هممون همینه منم عین شمام ازعیدکه زایمان کردم هیچ جانرفتم وتفریح نداشتم ولی این روزاام میگدره به خودت ارامش بده ومسلط باش به اعصابت درست میشه سختیش همین اولاشه گلم

همه مون تو این وضعیتیم🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان دلینا مامان دلینا ۴ ماهگی
شمام مثل منید ؟ 😭😞

با بچه هاتون دعوا میکنیدو عصبی میشید؟
دلم‌میخواد خودمو بکشم ک به چند لحظه عصبی میشمو سره بچم دادو بیداد میکنمو از گریه جیغ میزنه تحویلش نمیگیرم

خدا منو ببخشه 😞

خسته شدم کولیک تموم شد حالا رفلاکس و تازگیا هم حساست به گل زعفرون و تنگی نفس 🤦
کلافه شدم

از یه ور نمیتونم به خودم برسم همش درگیر این بچم

نه ناهاری نه صبحانه ای نه کارا خونه ای نه میتونم غذا عین ادم درست کنم

از یه ور موندم چه جوری غذا خورش کنم کی وقت کنم پاشم براش غذا بذارم

چون بغلی شده همش تو بغلمه یا تو بانوج یکسره مداااام باید تکون بدمش ک از خواب بیدار نشه تا بتونم۲ لقمه صبحانه ای شوهذم اماده کرده بخوردم

همش تو خونم بیرون نمیرم بخاطر دخترم ک سرما نخوره چون تازگیا سرما خورده بود ویروس گرفته بود خواب نداشتم

از یه ور هم پریود نمیشم هورمونام بهم ریخته

از یه ور ۱ ساله ک نزدیکی خوبی با همسرم نداشتم
و نزدیک به ۶ ماهه ک کلا نزدیکی نداریم چون اصلا نمیشه از کنار بچم تکون میخورم سریع بیدار میشه
خودمم از نزدیکی کردنو اینا سرد شدم حسابی